به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دکتر محسن رضایی، سرلشکر "محسن رضایی" فرمانده سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس در رابطه با وضعیت پس از پذیرش قطعنامه 598 و عملیات مرصاد عنوان کرد: اصولا صدام هم میبایست بلافاصله پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران آن را میپذیرفت اما صدام قطعنامه 598 را نپذیرفت و اعلام کرد:«من به پذیرش ایران مشکوک هستم.» و چند روز بعد، به جای اینکه آتش بس اعلام کند، اولین هجوم خود را از منطقه کوشک به خوزستان آغاز کرد. ارتش عراق در حقیقت حدود پنج، شش روز بعد از اینکه ایران قطعنامه 598 را پذیرفت، به جای اینکه او هم بپذیرد و اعلام آتش بس کند، از مناطق حسینیه و کوشک در شمال خرمشهر به سمت جاده اهواز- خرمشهر حمله کرد و این جاده را تصرف کرد و خرمشهر محاصره شد و امکان تدارکات به شهر و ارتباط بین نیروهایی که در پادگان حمید بودند با نیروهایی که در خرمشهر بودند قطع شد.
امام گفتند به فلانی بگویید یا سپاه یا خرمشهر!
روز پنجم یا ششم هجوم سراسری عراق بود که حاج احمد آقا خمینی با من تماس گرفت و گفت: «امام گفتند به فلانی بگویید که یا سپاه یا خرمشهر.» از اول جنگ تا آن موقع، هیچ گاه امام با سپاه اینطور برخورد نکرده بود و این نشان میدهد که مسئله خرمشهر در آخر جنگ خیلی مهمتر از مسئله خرمشهر در ابتدای جنگ است.
لذا عملیاتی را طراحی کردیم به اسم عملیات سرنوشت. علت اینکه اسمش را گذاشتیم سرنوشت، مربوط به همین جمله امام بود. البته اینجا دیگر فرصت تبلیغات کردن و بیانیه دادن نبود؛ چون ما مرتب درگیر بودیم و یکی، دو ماه بود که داشتیم با ارتش عراق میجنگیدیم و دیگر مثل عملیات فتح المبین، بیت المقدس، و مانند اینها نبود که چند ماه وقت داشته باشیم؛ یا مثل عملیات فاو که بتوانیم نیروهای تبلیغاتی را بیاوریم و توجیهشان کنیم بعد اسم عملیات را بگوییم.
در عملیات سرنوشت رزمندگان طی 48 ساعت دشمن را به عقب راندند
عملیات سرنوشت 48 ساعت طول کشید و رزمندگان با همه قدرت دشمن را عقب زدند. البته از آن نامه که من خدمت امام نوشتم معلوم بود که ما موج حملات بعدی دشمن را فهمیدهایم. بلافاصله بعد از آن نامه بود که ما نیروها را از حلبچه عقب کشیدیم. وقتی ما نیروها را از حلبچه عقب کشیدیم، هیچ حملهای به ما در حلبچه صورت نگرفت. چرا؟ چون ما فهمیدیم که دیگر آن وضع سابق جنگ عوض شده و باید خودمان را برای یک جنگ جدی آماده کنیم.
بنابراین پس از سقوط فاو و شلمچه راهبرد جدیدی را برای پایان جنگ طراحی کردیم و کل منطقه حلبچه را تخلیه و در جنوب متمرکز کردیم. بعضی آن موقع فکر کردند یک تبانی بین ایران و عراق شده و حالا که قطعنامه پذیرفته شده، ایران دارد عقب نشینی را شروع می کند؛ لذا وقتی دشمن به اطراف خرمشهر رسید نقطه آغاز موج جدید حملات ایران آغاز شد.
ما می خواستیم فاو را واقعا نگه داریم اما نتوانستیم، ولی در مورد شلمچه این حرف را نمی توانیم بزنیم چرا که تجربه نشان میداد مقاومت در این منطقه نتیجه ندارد و نیروهایمان را بدون دلیل از دست می دهیم؛ لذا اولین گام راهبرد هجومی ایران پرهیز از تلفات و تمرکز نیروها در جنوب برای انجام عملیات جدید بود.
نکته دیگر این بود که وضع جامعه هم به کلی عوض شده بود و مردم، دیگر مردم چند ماه قبل نبودند چون وقتی امام قطعنامه را صادقانه و خالصانه پذیرفت، یک تحول و انقلابی بزرگ در مردم پدید آمد.
آنقدر مردم به سمت جبهههای جنگ هجوم بردند و به سمت جبههها نیرو فرستادند که ما دیگر قادر نبودیم آنها را تدارک کنیم. این در حالی بود که یکی، دو ماه قبل از آن، اکثر لشکرهای ما خالی بود و نیرو نداشتند. در نامههایی که مسئولان خدمت حضرت امام(ره) یا برای آقای هاشمی رفسنجانی نوشتند، کاملا پیداست که ما کمبود نیرو و امکانات و تامین مخارج مالی جنگ داشتیم.
امام آنچنان با صداقت و اخلاص و بدون سیاسی کاری پیام پذیرش قطعنامه را صادر کرد که گویی جرقهای به آن منبع سوخت عشق ملت ایران زده شد و شعلهای در دلها به وجود آمد که گروه گروه مردم به سمت جبهههای جنگ آمدند چون راهبرد را تغییر داده بودیم و لشکرها پر از نیرو شده بود، لذا این بار با اولین هجومی که ارتش عراق به ایران کرد، با یک سد بسیار محکمی در جنوب مواجه شد و در عملیات سرنوشت، دشمن تا مرز بین المللی عقب نشست. البته در دهلران و مهران جلو آمدند که آنها را در گامهای بعدی عقب زدیم.
ما یک ماه قبل میدانستیم که منافقین میخواهند حمله بکنند، اما مکانش را نمیدانستیم
همچنین که نیروهای ما داشتند به مرز میرسیدند حادثهی دوم اتفاق افتاد و ارتش عراق به قصر شیرین و سرپل ذهاب حمله کرد و تا سی کیلومتر جلو آمد و سی کیلومتری به بعد، منافقین را راه انداختند. منافقین آمدند اسلام آباد را گرفتند و به نزدیکی کرمانشاه رسیدند.
ما فقط دو تیپ در تنگ چهار زبر داشتیم و این دو تیپ، اولین سطح دفاعی را در چهارزبر، روبروی منافقین درست کردند. اما کمتر از 48 ساعت، ما چهار، پنج تیپ و لشکر را از جنوب به سمت کرمانشاه بردیم و دوباره این جابجایی مشابه همان حادثه قبلی، بسیاری از فرماندهان را نگران کرد که چرا لشکرها را دوباره به سمت غرب میبرید! ما یک ماه قبل میدانستیم که منافقین میخواهند حمله بکنند، اما مکانش را نمیدانستیم. یعنی در حالی که هنوز نیروهای ما در کنار مرز خرمشهر با عراق میجنگیدند، اینجا دست به یک ریسک بسیار خطرناکی زده شد و طی آن بخش زیادی از نیروهای جنوب را به سمت کرمانشاه آوردیم.
منافقین، در یک میدان و عرصه سی کیلومتر در ده کیلومتر، از چهار طرف محاصره شدند. یک نیرو جلوی منافقین و روبروی کرمانشاه میجنگید. لشکر 27 و 10 از تهران را از سمت اسلام آباد وارد عمل کردیم؛ تیپ نبی اکرم(ص) و تیپ ایلام از سمت جاده ایلام به اسلام آباد وارد صحنه شدند. تقریبا سه طرف منافقین محاصره شد. اینجا هم ما چند روز جنگیدیم و عملیات مرصاد شکل گرفت. منافقین اینجا منهدم شدند و ارتش عراق که 120 کیلومتر با منافقین پیشروی کرده بود عقب زده شد و تا مرز برگشت. 48 ساعت بعد از عملیات مرصاد، صدام اعلام کرد که من هم قطعنامه 598 را قبول دارم. یک هفته تا ده روز بعد، آتش بس برقرار شد و تقریبا مرداد را پشت سر گذاشتیم. پس جام زهر قطعنامه 598 در اوج ضعف پذیرفته شد ولی در پایان جنگ در اوج اقتدار ایران، به صدام تحمیل شد.
صدام چرا آتش بس را زودتر نپذیرفت؟ هر کسی که الفبای سیاست را بداند، این موضوع را کاملا میفهمد. او نمیخواست آتش بس را قبول کند. صدام دنبال این بود که خرمشهر و کرمانشاه را بگیرد و یک قطعنامه جدید صادر شود اما تحولی که امام پس از پذیرش قطعنامه در مردم پدید آورد و نیز ابتکار فرماندهان در طرح «کمین بزرگ» جام زهری را که امام نوشید خنثی و بی اثر کرد و کام امام(ره) از شهد پیروزیها آنچنان شیرین شد که در اسفند 1367 در سخنرانی فرمودند: ما در جنگ یک لحظه هم از عملکرد خود نادم و پشیمان نیستیم.
انتهای پیام/