گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، انقلاب اسلامی، انقلاب ارزشها بود، شهدای کربلای هویزه ارزشی و انقلابی بودند، اما ارزش آنها به فتح خاک نیست، چرا که به دنبال قهرمانی نبودند، برای وطن آمدند، قهرمان جریان اجتماعیای بودند که امام به راه انداخت و همه اقشار را همراه کرد. در هویزه از همه اقشار شهید داریم، دانش آموز، معلم، طلبه، پاسدار، بسیجی، کارمند، کارگر و حتی عشایر عربی که دشمن در آغازین روزهای جنگ تحمیلی روی استقبال از آنان حساب باز کرده بود، اما عشایر دست رد به سینه آنان زدند.
به مناسبت ایام دهه فجر و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، میلاد کریمی مسوول امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه در گفتوگویی با خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس به بخشی از فعالیتهای انقلابی شهدای هویزه پرداخت که در ادامه ماحصل آن را میخوانید.
کلتهای پدرم مرا مبارز کرد
شهید «حسین خوشنویسان» اهل تهران دانشجوی رشته راه و ساختمان دانشگاه تهران بود. یکی از همرزمانش به نقل از خود شهید میگوید حسین میگفت پدرم سرهنگ شهربانی بود. جنبشهای دانشجویی تازه شروع شده بود، بعضی از انقلابیون به خاطر شغل پدرم روی خوش به من نشان نمیدادند، هر طور شده میخواستم اعتمادشان را جلب کنم، با پدر مطرح کرد و او ۴۰ اسلحه کلت را در اختیارم گذشت تا بچهها را مسلح کنم، وقتی دوستانم کلتها را دیدند انقدر خوشحال شدند که نزدیک پس بیفتند و از لحظه به بعد من را به تیم مبارزه بردند.
انتخاب رشته به خاطر ساخت مواد منفجره
«جمال دهش ور» اهل خوزستان و اهواز بود دانشجوی رشته شیمی دانشگاه تهران. اصلا رشته شیمی را به این نیت انتخاب کرد که تبحر در ساخت مواد منجره برای مبارزه با رژیم پیدا کند. در خیابان ایرانشهر خانه تیمی داشتند و آموزشهای نظامی و ورزشی میدیدند. ۱۲ بهمن جزو کمیته استقبال از امام اشد و در فیلمهای آن روز تصویرش را در کنار ماشین حضرت امام میتوان دید.
هم مبارزه هم شهادت
شهید «محمود فروزش» دانشجوی تریبت معلم تهران و اهل دزفول بود، مبارزات زیادی در کنار محمدعلی مومن مبارز مطرح دزفولی داشت. میگفتند وقتی نفس رژیم به شماره افتاد محمود خیلی ناراحت بود، گفت انقلاب پیروز شد و ما شهید نشدیم. هم دنبال مبارزه بود و هم شهادت.
جانباز شهید
شهید «محمدحسن قدوسی» نوه ارشد علامه طباطبایی و فرزند شهید قدوسی دادستان انقلاب بود. در جریان قیام مردمی ۱۷ شهریور در میدان ژاله تیر میخورد. مادرش میگفت مرتب دچار ضعف و کمخونی بود، ۱۳ عمل جراحی روی دستش انجام شد، اما دستش خوب نشد و از آرنج به پایین نیمه فلج بود. قبل اینکه در هویزه شهادت شود جانباز انقلاب بود.
خانه ما در مقابل جان مردم ارزشی ندارد
از شهدای ارتش هم بگویم «حسنجان امیری» اهل بهشهر مازندران است. مادرش میگفت در منطقه میگفتند حسنجان خرابکار است و در کارهای سیاسی افتاده، ساواک خانهمان را شناسایی کرد و به رگبار بستند، خیلی ناراحت شدم وقتی آمد خانه گفتم ببین به خاطر تو خانه زندگیم به چه روزی افتاد، سر تکان داد و گفت مردم جانشان را میدهند اینها ارزشی ندارد. در سرمای زمستان ذغال درست میکرد و میفرستاد تهران میگفت خدا را خوش نمیآید مردم در صف نفت بمانند و بی سوخت بروند خانه.
حضرت آقا اخیرا بحث جهاد تبیین را مطرح کردند که ما عمل به آن را در شهدای هویزه و اقدامات انقلابی آنان میبینیم. شهید فرخ سلحشور از دانشجویان شیمی و فاتحان لانه جاسوسی از مبارزان غرب کشور است که در کردستان و کرمانشاه و همدان فعالیتهای متعدد داشت، جسارتش برای مردم منطقه تعجب برانگیز بود، از سردادن اولین شعارهای مرگ بر آمریکا تا عکاسی انقلاب و اخراج از دانشگاه در پروندهاش وجود دارد. ایدههای فرهنگی و خلاقانه او نقطه اشتراکش بین شهیدان حکیم و علم الهدی است. از آنجا که سلف سرویس دانشگاه کرمانشاه در نزدیکی سینما بود و این سینما به اکران فیلمهای ناهنجار و غیراخلاقی معروفیت داشت تصمیم میگیرد به همراه دوستانش سینما را آتش بزنند. دکتر صمیمی از دوستانش میگوید روزی که همه جا خلوت بود و کسی در سینما حضور نداشت آنجا را به آتش کشیدند و سینما به تلی از خاکستر تبدیل شد. تا بعد از انقلاب هیچ کس نفهمید کار ما بوده است.
صمیمی همرزم شهید سلحشور میگوید بررسی کردیم که چگونه میتوانیم روشنگری داشته باشیم و فقط مبارزه نکنیم. سال ۵۵ خانه ویلایی شش خوابهای را در خیابان سپه کرمانشاه انتخاب کردیم که محیط امنی بود از طرف دیگر نزدیک محل تجمع انقلابیون قرار داشت. ماهی ۳ هزار تومن اجارهاش میشد که شراکتی آن را پرداخت میکردیم، چون در کنار درس خواندن کار هم میکردیم. نفری هزار تومن کمک هزینه تحصیلی میگرفتیم که با آن خانه را تجهیز کردیم. شهید سلحشور ابتدای هر ترم ۳۰، ۴۰ دانشجو که دنبال خانه بودند انتخاب میکرد یک ترم اینها را به خانه میآورد، همه کارها را خودش میکرد تا دانشجویان درس بخوانند. تنها شرط ماندن خواندن نماز اول وقت بود، هر نماز کسی پیش نماز میایستاد و شرط پیش نمازی این بود که یک هفته مرتکب گناه نشوند. اینجوری تمرینی برای گناه نکردن میشد. هر شب بساط روشنگری به راه بود، کتابخانه بزرگی در خانه وجود داشت که دانشجویان را تغذی روحی و فرهنگی میکرداین بچهها بعدا برای ورود به انجمن اسلامی آماده میشدند. پس از سر رسیدن موعد ماندن آنها را رها نمیکرد. خیلی از همین بچهها در دفاع مقدس شهید شدند.
یا شهید علم الهدی از شنیدن خبر پیروزی انقلاب خوشحال نشد، چون نگران آینده انقلاب بود و این را از اقدامات بعدی میتوان فهمید که عضو نهادهای انقلابی شد. او نوع نگاهش به جامه نظامی نیست و فرهنگی است. بعد دیدار تاریخی پنجم دی ۵۹ که عشایر را نزد امام برد برادر کوچکترش تعریف میکند محمدحسین گفت جنگ تمام میشود، اما مسئله بعدی فرهنگ است، از من خواست بروم حوزه علمیه، من هم میآیم تا به اسلام خدمت کنیم.
اینها فرزندان انقلاب هستند و به کنشگری افراد باور دارند، این شهدا اکثرا به دنبال برنامههای فرهنگی بودند و نماد راههای نرفته انقلاب هستند که باید نگاهشان تکثر یابد و هرکس ببیند چه باید کند که مثل اینها باشد.
انتهای پیام/ ۱۴۱