به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، «حاج محمود امینی» به سال 1335 شمسی در یکی از کوره دهات های اصفهان به نام «کمال آباد» متولد شد. «امام روح الله» که از تبعید برگشت، «محمود» انقلابی 22 ساله ای بود که جز فرمانِ «امام» هیچ باید و نبایدی برایش اعتبار نداشت. هنوز هم نفهمیده ام که چطور گذارِ این جوان خوش سیمای اصفهانی، به «مریوان» افتاد و در حلقه ی یاران «حاج احمد متوسلیان» گرفتار شد. از این به بعد، تقدیر «محمود امینی» با رزمندهگان تهرانی گره خورد و چند سال بعد که فرماندهی یگانی که خاص ترین بچههای جوانمردِ پایتخت در آن جولان می دادند، به مدتی طولانی، به او سپرده شد؛ «گردان حمزه سیدالشهدا».
برای شناخت هر چه بیشتر سوابق «حاج محمود امینی»، چاره ای نیست جز آن که به سراغِش برویم اما روحیات خاص آن عزیز، کار را بسیار سخت می کند. «حاج محمود» اهل هیچ نوع جلوه و بروز و ظهور عمومی نیست. البته در مواردی، تحت فشارِ رودربایسی، درخشش هایی داشته که مجبور شدیم سراغ همان ها برویم. ایشان سوابق فرماندهی خودش را مختصر و مفید، این گونه بیان می کند:
«بنده از برج 10 سال 61 تا اردیبهشت سال 62 فرمانده گردان خندق بودم. از خرداد 62 تا اسفند همین سال فرمانده گردان مسلم، از خرداد 63 تا اسفند 63 فرمانده گردان کمیل و نهایتاً از خرداد 64 تا فروردین 67 فرماندهی گردان حمزه را برعهده داشتم که به خاطر شرایط خاص اواخر جنگ، دوباره بحث تیپهای محوری به میان آمد و در این سال فرمانده تیپ محوری شدم و دو سه ماه آخر جنگ را در همین سمت انجام وظیفه میکردم...از جهت مدت حضورم در گردان حمزه و اینکه حمزه آخرین گردانی بود که سمت فرماندهیاش را داشتم، شاید بتوانم بگویم خودم را بیشتر یک گردان حمزهای میدانم.»
جالب این که سه جانشین «حاج محمود» در سه گردان مختلف، توفیق شهادت داشته اند. ایشان از سه جانشینش این گونه یاد می کند:
«شهید علیاکبر گلمحمدی جانشینم در گردان خندق بود که در فکه تیر مستقیم دشمن به سرش خورد و به شهادت رسید. معاون بعدی شهید میرحمید موسوی بچه مرند بود که معاون بنده در گردان مسلم بودند و در عملیات والفجر4 شهید شد. نفر سوم هم شهید فتحالله فراهانی جانشین بنده در گردان حمزه بود که پس از مجروحیتم در عملیات بدر، در کنار دجله به شهادت رسید. واقعاً رابطه قلبی و دوستانه محکمی با فراهانی داشتم و شهادتش از نظر روحی تأثیر زیادی روی من گذاشت.»
«حاج محمود امینی» در دو عملیات «خیبر» و «بدر»، یعنی درست به فاصله ی یک سال، به شدت مجروح شده است و راستش من هنوز رویم نشده از حاجی بپرسم، آن زخم عمیق روی پیشانی اش که مثل جای مهر شده، یادگاری «بدر» است یا «خیبر».
این همهی سوابق دنیایی «حاج محمود امینی» است، مردی که تمام هشت سال جنگ را، جز دو-سه ماهی که به دلیل جراحت های سنگین در بیمارستان بستری بود، در مناطق عملیاتی حاضر بود. بعد از پذیرش قطعنامه 598، او در سپاه ماند و تا زمان بازنشستهگی، بی سر و صدا، سپاه را به حضور خود مفتخر کرد و امروز هم در میانهی مردم به حیات طیبهاش ادامه می دهد، مبرا از هرگونه شائبهی دنیاطلبانه. شاید خرده گیرانی باشند که به توصیفات این حقیر از آن عزیز خرده بگیرند(که در راس آنان خود حضرتشان قرار دارند که بی شک مکدر و حتی خشمگین خواهند شد) اما هرکس مدتی در سیره جهادی و فردی این عبدِ مخلصِ خدا تفحصی هرچند مختصر داشته باشد، به این باور خواهد رسید که «محمود حاج امینی» زیر سقف هر آسمانی نفس بکشد، مایهی افتخار و مباهاتِ مجاورانش خواهد بود. مردی که بیش از هزار نفر تحت فرمانش بودند اما یک نفر به خاطر ندارد که او از کسی درخواستی شخصی کرده باشد. مردی که بسیجیانش در سال های نبرد، شیفته و سرمستِ خلقِ رحمانی و تواضع مثال زدنی او بودند و شجاعتش، هنوز هم زبان زد هم رزمانش است. مضامینی نزدیک به این جملهی تکان دهنده را بارها از نیروهای تحت امر «حاج امینی» شنیده ام: «زیر سخت ترین آتش دشمن، من ندیدم که حاجی یک بار خم شود چه برسد به این که بخوابد روی زمین. حتی آتش کربلای 5».
امروز، «حاج محمودامینی»، مردی از جنس آب و خاک و آتش، در خیابان های این شهر گام برمی دارد و در هوای دود زدهی همین شهر نفس می کشد. در ظاهر تنها مردی دیده می شود با موهایی سپید، که سر به زیری مداومش مانع دیده شدن زخم پیشانی و لب های دائم الذکرش است و هنوز اگر سینه اش را بشکافی خواهی دید که طپش های قلبش، نام «خمینی» را تداعی می کنند. بارها از خود پرسیده ام که این مرد چطور شهید نشده است؟ و راستش حالا منی که در حال و هوای او فضولی کرده ام معنقدم اتفاقا «حاج محمود» مانده است تا امثال من به باور درستی از این مسئله برسند که بر خلاف لاطائلات و رطب و یابس هایی که برخی مدعیان به هم می بافند، «شهدا» اگر مانده بودند، چهگونه در کنار ما به زندگی خود ادامه می دادند. این مردِ فی الواقع معنای تامِ «شهید زنده» است.
پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق، این افتخار را دارد که برش هایی تصویری از حیات پربرکتِ سردار «حاج محمود امینی» منتشر نماید تا تذکری باشد برای همه ی آنانی که گاهی مغلوب دل شکستگی و ناامیدی می شوند. نه عزیزان! تا مردمانی مانند این مجاهد فی سبیل الله در این سرزمین شرف حضور دارند، می توان با قوت قلب به افق های بسیار دوردست چشم دوخت و زیر لب زمزمه کرد:«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ».
از راست، نفر دوم «حاج محمود امینی»فرماندهی وقت «گردان مسلم بن عقیل(علیه السلام)»، نفر سوار بر موتور «شهید میرحمید موسوی» (معاون وقت «گردان مسلم ابن عقیل(علیه السلام)»)
حاج محمود امینی و حجت الاسلام محسن قرائتی
«حاج محمود امینی» بی ادعا و خاکی در میان بسیجیان
«حاج محمود امینی» و روحانی رزمنده «حاج شیخ محمدپروازی»
«حاج محمود امینی» و نیروهایش. توجه کنید که حاج محمود برای سخنرانی، پشت جایگاه نرفته است
از راست، «حاج محمود امینی» فرمانده وقت گردان «مسلم بن عقیل(علیه السلام)»، «شهید یوسف کشاورزیان»، «شهید حاج محمد عبادیان» فرمانده ی وقت لجستیک و پشتیبانی لشکر و نفر آخر «شهید ابراهیم علی معصومی»جانشین وقت تیپ «عمار بن یاسر(علیه السلام)»
ساختمان گردان حمزه _ «حاج محمود امینی» و جانشینش، «سید محمد مجتهدی»
«مجتبی صالحی»، شهید «محمدرضا کارور» فرمانده ی وقت گردان مالک اشتر نخعی(علیه السلام
)»، شهید احمد نوزاد فرماندهی وقت «گردان مقداد بن اسود»، اکبر ربانی، رسول توکلی، شهید اسماعیل لشکری، شهید امیر گرهگشا، حسین حاجقربان، حاج محمود امینی، شهید ابراهیم کسائیان، شهید حسن زمانی
حاج محمود امینی، شهید اسدالله پازوکی، شهید سعید مهتدی، شهید حمزه پاریاب، شهید سیدمحمدرضا دستواره، شهید حاج محمد عبادیان، محمدرضا نامی
شاید بعد از «عملیات بدر»
از راست، شهید حسن زمانی، حاج محمود امینی، سید محمدباقر موسوی
از راست، «محمود حاج امینی»فرمانده ی وقت «گردان مسلم بن عقیل(علیه السلام)»، ناشناخته، «شهید میرحمید موسوی» جانشین فرماندهی «گردان مسلم بن عقیل(علیه السلام)»
شهید سید محمدرضا دستواره، حاج محمود امینی، سید محمدباقر موسوی، حسن زمانی، شهید سید حسین دستواره، شهید محمدرضا کارور
از راست، «حاج محمود امینی»، ناشناخته، «غلامرضا غزلی»
نفر اول ایستاده از راست «حاج عباس برقی» فرمانده ی وقت تیپ ذوالفقار، نشسته از راست، نفر اول شهید «سید محمد حسینی» از فرماندهان واحد مهندسی رزمی لشکر، حاج محمود امینی، شهید اسدالله پازوکی
از راست، شهید فتح الله شاه آبادی فراهانی، حاج نصرت اکبری ، حاج محمود امینی
از راست، حاج محمود امینی، شهید علیرضا رحمانی، مسئول وقت واحد تعاون لشکر، شهید حاج مجید رمضان، رییس وقت ستاد لشکر
ایستاده از راست، ناشناخته، سید محمدباقر موسوی، جلال ده بزرگی، حاج محمود امینی، شهید اسدالله پازوکی، علی میرکیانی، شهید بهروز پازوکی، شهید محمد خانی، قاسم کارگر، محسن کاظمینی،
نشسته از راست، فرهاد جاوید سپاه، ناشناخته، جواد نوروز بیگی، شهید محمد مجازی
شیرمردان حمزه ای، شهید اسدالله پازوکی(نفر سمت راست) و حاج محمود امینی
از راست، «شهید حاج عباس کریمی قهرودی»، «شهید ابراهیم کسائیان» و «حاج محمود امینی»
حاج محمود امینی، فرمانده ای از تبار «حمزه سیدالشهدا(علیه السلام)»
شهید فتح الله شاه آبادی فراهانی(عزیز که سرش بالاتر از همه قرار دارد)، سید محمد مجتهدی(عزیزی که یکی از حاضران دست روی سرش گذاشته)، قاسم کارگر(سمت راست تصویر و دست یکی از عزیزان روی شانه ی او ست)، حاج محمود امینی، شهید اسدالله پازوکی(با لباس سفید به دیوار تکیه داده)، شهید محمد مجازی(با لباس سفید و تسبیحی در دست، بالای سر شهید پازوکی ایستاده)،شهید حاج عباس کریمی قهرودی(نفر سوم از چپ)، جعفر جهروتی زاده(نفر دوم از چپ)
در صف اول، عزیزی که عینک دارد، جعفر عقیل محتشم فرمانده ی گردان «انصارالرسول(صلوات الله علیه و آله)، بعد از او شهید «احمد نوزاد» نشسته است. شهید محمد عبادیان، حاج محمود امینی هم در همین صف دیده می شوند. در صف های بعدی قاسم کارگر، شهید سعید سلیمانی و شهید سید محمدرضا دستواره نیز حضور دارند
شهید فتح الله شاه آبادی فراهانی، حاج محمود امینی، علی میرکیانی
دهه ی 1390 شمسی و حاج محمود امینی و موهایی به سپیدی دلش
منبع: مشرق