گروه استانهای دفاعپرس- حمید جهانگیر فیضآبادی؛ خِسخِس! نَفسنَفس! صدای نفسهای شیمیایی میآید. صداهایی که اسنادِ غیر قابلِ کتمانِ دفاع مقدس ما هستند.
هر خسخس سینههایشان، تیری بر چشم آنهایی است که چشم به ناموس این مملکت دوختهاند.
نفسنفسزدنهایشان، نفس آنهایی را که میخواهند امنیت این کشور را برهم بزنند، به شماره میاندازد.
سلام بر خسخسِ سینههایِ شیمیاییِ غیورمردانی که بین گازهای خردل، سیانور، اعصاب و تاولزا، دست و پا زدند و دردمندانه به خودشان پیچیدند تا امروز در این کشور، کسی بهخاطر یک لقمه نان حلال دست و پا نزند و از دردِ نامردیها، کارشکنیها و خباثتهایِ مُرفهینِ بیدرد، درد نکشد.
سلام خدا بر نفسهای به شماره افتاده مجروحین شیمیایی، که به عشق امام و نظام و خدمت به مردم باوفای ایران، ریههایشان زخمی گازهای سوزان شیمیایی دشمن شد و آنقدر در خاک و خون غلطیدند و تاولهایشان سرباز کرد، تا امروز با امنیت و پیشرفت، سربلندی و اقتدار ایران را در دنیا شاهد باشیم.
انفجار که میشود، فرد به ناگهان در معرضِ تشعشعِ امواجِ بسیار سریع و خشن انفجار قرار میگیرد. فشار بیش از حدِ موجهایِ ناشی از انفجار، در تاروپودِ میلیونها رشته عصبیِ درونِ مغز، طوفانی بهپا میکند که فرامینِ مغز بههم میریزد.
جانباز اعصاب و روان میماند با دردهای بسیار شدید، فراموشی، از خودبیخودی و فشارهای خُردکننده عصبی. او برای رهایی از این وضع و آرام شدنِ کشمکشهای درونْمغزی، باید زمینوزمان را بههم بکوبد، پرتاب کند، بشکند، بزند، درهم بریزد، و ویران سازد هر آنچه را که دور و بر اوست.
کمکم که پرده نازک ناشی از فورانِ اثراتِ موج، از جلوی دیدگانش کنار میرود و پشیمانی، ناراحتی، غصه و اندوه جایش را میگیرد، این بار خودش را هدف میگیرد و همه آن فشارهای ویرانگر را بر سر خود خالی میکند.
هیچ قلمی را یارایِ توصیفِ مظلومیتِ جانبازان اعصاب و روان نیست. آنها باید بمانند و چشمهایِ واقعبین، ببینند مظلومیت و غربتِ بازماندگانِ شهدا را، که دست و پنجه نرم میکنند با بغض و حسرتِ جا ماندن از قافله عشق. دردمندانِ درد کشیدهای که نهایتِ دردشان، دردِ بودن است.
سلام بر صلح، امنیت، دوستی، وفا، یکرنگی، جانبازی و مردانگیِ مردان مردی که با تمام وجود برای پیاده شدن آرمانهای الهی آن پیر سفرکرده، از همه چیزشان گذشتند تا ایرانمان، ایرانِ یکدست، پر افتخار و زیبا بماند.
انتهای پیام/