گزارش خبرنگار دفاع پرس از برگزاری کنگره ملی تجلیل از آزادگان؛

از بیان خنده‌های روزهای سخت اسارت تا درخواست اختصاص قطعه‌ای از بهشت زهرا به شهدای آزاده

کنگره ملی تجلیل از آزادگان فرصتی بود تا حدود هزار نفر از آزادگان دور هم جمع آیند و از خاطرات تلخ و شیرین روزهای سخت اسارت بگویند و درخواست‌های جمعیت آزادگان از مسئولان را بیان کنند.
کد خبر: ۵۱۳۳۷
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۱ - 17August 2015

از بیان خنده‌های روزهای سخت اسارت تا درخواست اختصاص قطعه‌ای از بهشت زهرا به شهدای آزاده

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، اولین کنگره ملی تجلیل از آزادگان با حضور هزار نفر از آزادگان و با سخنرانی علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی و حجت الاسلام شهیدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در تالار وحدت برگزار شد.

ساعت 10 صبح زمان آغاز مراسم، تالار وحدت مملو از جمعیت آزادگان بود. دلاورمردانی که سالها پیش در کنار یکدیگر و در شرایط سخت اردوگاههای عراق اسارت را به اسارت درآوردند و امروز بعد از مدتها دیدارها را تازه میکنند.

مراسم با پخش سرود جمهوری اسلامی و قرائت قرآن مجید توسط قاری و حافظ نوجوان آغاز شد. آیه 153 سوره بقره که هم مضمون با مراسم بود، تلاوت شد: "یا ایها الذین آمنوا استعینو بالصبر و صلاه ان الله مع الصابرین".

واکنش افسر عراقی با دیدن جنازهی اسیر ایرانی: والله هذا شهید

در ادامه برنامه 2 تن از آزادگان با لباسهای زردی که اسرا در اردوگاههای عراق به تن داشتند به روی صحنه آمدند. عبدالحسین جلالوند و غلام شیران دو دوست به مناسبت روز ولادت حضرت معصومه(س) چند خاطره شیرین از اسارت را برای همگان بازگو کردند.

عبدالحسین جلالوند در آغاز به بیان خاطرهای از یکی از شهدای زندان الرشید پرداخت و گفت: در اسارت بچههایی که مجروح بودند به خاطر پانسمان نشدن و بی توجهی عراقیها دچار عفونت میشدند. به همین دلیل بوی عفونت وحشتناکی پخش میشد. در زندان الرشید نیز از بچهها چنین وضعیتی داشت تا جایی که عراقیها هم تصمیم گرفتند این اسیر را از غرفه بیرون آورده و در راهرو رها کنند.

آزاده جلالوند ادامه داد: ساعت 3 صبح جمعه بود که بوی خوشی تمام غرفهها را فرا گرفت. فکر کردیم بوی عطر و ادکلن عراقیهاست اما اینگونه نبود. صبح که در را باز کردند با اولین چیزی که روبرو شدیم بدن این عزیز بود که تا دیروز بوی تعفن میداد و حالا عطردل انگیزی فضا را پر کرده بود تا جایی که یکی از عراقیها به این شهید اشاره کرد و گفت: "والله هذا شهید".

حاجتی که که زیر شکنجه با بردن نام "ابالفضل" روا شد

غلام شیران دیگر آزادهای که در صحنه حضور داشت، خاطرهی طنز از شکنجه شدن توسط عراقیها را اینگونه روایت کرد: هر وقت که ما را برای کتک زدن، میبردند، به ائمه اطهار متوسل میشدیم. من به حضرت ابوالفضل(ع) ارادت خاصی داشتم و برای تحمل دردها به ایشان توسل میجستم. یک بار که کتک میخوردم چند باری بلند صدا زدم "یا ابالفضل". اتفاقا دوستی داشتم که اسمش ابولفضل بود. افسر عراقی دستور داد که دوستم را از اردوگاه بیاورند و کتک مفصلی هم به او زدند.

شیران اضافه کرد: دیگر یاد گرفته بودم هر بار که کتک میخورم اسم این دوستم را صدا میزدم تا تنها نباشم. آخرسر ابولفضل گفت چرا فقط از ائمه حضرت ابولفضل(ع) را صدا میزنی. گفتم مگر نمیبینی چه زود حاجت میدهد؟ تا صدا میزنم تو به کمکم میآیی.

پس از این شیران به اصرار دوست آزادهش جلالیان به بیان خاطره چگونگی اسارت خود پرداخت و گفت: زمانی که دستور عقب نشینی داده شد شرایطی پیش آمد که دیدم نمیتوانیم عقب نشینی کنیم. منطقه سقوط کرده بود و خمپارههای بچه های خودی هم به نزدیکی ما اصابت میکرد. گیج و منگ میخواستم برگردم که شلوارم به سیم خاردار گیر کرد. داشتم از هوش میرفتم و احساس کردم در حال شهید شدن هستم. خوابیدم و اشهدم را خواندم و بعد هم به امید اینکه به بهشت میروم از هوش رفتم.

شیران ادامه داد: مدتی بعد احساس کردم کسی با شدت به من ضربه میزند. کلاهم را دادم کنار دیدم خبری از حوریهای بهشتی نیست برعکس ماموران جهنم آمدهاند. اسیر شدم و با پس گردنی مرا به خاک عراق بردند. یک عراقی خوبی بود که وقتی دید دستم بسته است، پرسید: عطشان؟ گفتم من نمیفهمم هرکاری میخوای انجام بده. یک شیشه آب معدنی آورد و کمی آب خوردم. بعد هم پرسید: جوعان؟ دوباره گفتم: من نمیفهمم. رفت تا از توی سنگر نان بیاورد که یکباره یک خمپاره به سنگر خورد. رفتم سراغش به شدت زخمی شده بود. تمثالی از ائمه را از جیبش درآورد و نشانم داد و گفت: من شیعه هستم. با خودم گفتم: شانس ما را ببین. از بین این همه عراقی یک نفر هم که خوب بود، کشته شد.

ماجرای بشکن زدن و سینه زدن برای فرار از دست عراقیها

در ادامه دو آزادهای که روی صحنه حضور داشتند به دلیل کمبود وقت از علی لاریجانی تقاضای وقت بیشتر کردند و جلالیان خاطرهای دیگر از دوران اسارت را بیان کرد: آسایشگاه 3 بودیم که بچهها گفتند روضهای بخوانیم. باید یک نگهبان میگذاشتیم تا کشیک بدهد. سیدرضا را نگهبان کردیم. بالاخره بعضی اوقات که چشم زیاد جایی را نگاه کند یا گوش متوجه صدایی باشد، حواسش پرت میشود. به هوای اینکه سید رضا نگهبانی میدهد روضه را شروع کردیم.

وی در ادامه گفت: غافل از اینکه عراقیها بیش از نیم ساعت بود که موضوع را فهمیده بودند و سیدرضا هم حواسش به ما بود. سید رضا که دم گرفته بود، گفت: سینه هم بزنیم. شروع کردیم به سینه زدن یک آن دیدیم نه یک عراقی که سه عراقی به داخل آسایشگاه آمدند. سینه زدن توسط ما یک جرم بزرگ حساب میشد. یکی از اسرا درآمد و گفت: یکی از بچهها حالش بد شده برای اینکه حالش را خوب کنیم با یک دست سینه و با یک دست بشکن میزدیم. تا مدتها عراقیها وقتی ما را میدیدند، میپرسیدند این بشکن و سینه زدن یعنی چه؟!

در پایان عبدالحسین جلالوند در صحبتهای کوتاهی از هویت فراموش شده آزادگان گفت و از مسئولان خواست تا تدبیری بیاندیشند تا هویت آزادگان که به نام جانباز و ایثارگر خوانده میشوند احیا شود و قطعهای از بهشت زهرا به شهدای آزاده اختصاص یابد.

این صحبت آزاده جلالیان با تشویق آزادگان حاضر در جمع همراه بود.

بعد از این برنامه "آرمان برار" خواننده نوجوان کشورمان سرودهای را در رثای آزادگان و کشور ایران بود را خواند.

در ادامه مراسم با حضور "علی لاریجانی" رئیس مجلس شورای اسلامی، حجت الاسلام شهیدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، 2 تن از نمایندگان مجلس، حسنی قائم مقام بنیاد شهید و سردار انصاری جانشین رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران و سردار فضلی با اهدای لوح یادبود از 7 آزاده برجسته تقدیر به عمل آمد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار