مادر شهید شرف‌الدین در گفت‌وگو با دفاع‌پرس مطرح کرد؛

سبوعیت کومله در به شهادت رساندن شهید شرف‌الدین در غرب کشور

مادر شهید شرف‌الدین گفت: هر کسی که از مسعود کمک می‌خواست، می‌رفت و به او کمک می‌کرد. هر کاری که بر عهده او می‌گذاشتی، نه نمی‌گفت و حتما آن را انجام می‌داد.
کد خبر: ۵۱۴۳۹۷
تاریخ انتشار: ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۴:۳۴ - 05May 2022

گروه حماسه و چهاد دفاع‌پرس: جنگ تحمیلی در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به دستور صدام به طور سراسری علیه ایران آغاز شد. صدام با خیال اینکه به راحتی می‌تواند خرمشهر، آبادان و حتی اهواز را تصرف کند دست به حمله حداکثری در جنوب کشور زد، اما با دفاع همه‌جانبه مردم در اوایل جنگ، وی نتوانست به هدف خود برسد. در ادامه ارتش، سپاه، شهربانی، ژاندارمری، کمیته انقلاب اسلامی و بسیج با ساماندهی برای دفاع از کشور به مرز‌ها اعزام شدند.

در دفاع مقدس نیروی انتظامی از سه بخش (شهربانی، ژاندارمری و کمیته انقلاب اسلامی) تشکیل می‌شد که هر کدام وظیفه جداگانه‌ای داشتند.

یکی از یگان‌هایی که در زمان دفاع مقدس علاوه بر نبرد با دشمن بعثی در عقبه جنگ وظیفه حراست از خانواده‌های رزمندگان را برعهده داشت نیروی انتظامی (ژاندارمری، شهربانی و کمیته انقلاب اسلامی) بود.

نیرو‌های ژاندارمری در طول هشت سال دفاع مقدس علاوه بر حفاظت از شهر‌ها و مرز‌های کشور در خط مقدم حاضر می‌شدند و از خاک ایران دفاع می‌کردند.

ژاندارمری با توجه به اینکه در زمان شروع جنگ مسئولیت حفاظت از مرز‌ها را بر عهده داشت، اولین شهدای جنگ تحمیلی را تقدیم نظام کرد و اولین تیری که به سمت ایران شلیک شد به پاسگاه‌های ژاندارمری شلیک شد و اولین تیر نیز از سوی ایران توسط نیرو‌های ژندارمری به سمت دشمن شلیک شد.

یکی از این شهدا «مسعود شرف‌الدین» است که در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار دفاع‌پرس با «صدیقه نوری‌نیا» مادر این شهید والامقام را می‌خوانید:

مسعود به درخواست کمک «نه» نمی‌گفت/ حکایت شهید مدافع وطن که کومله‌ها او را شهید کردند

شهید «مسعود شرف‌الدین» فرزند غفور روز ۲۰ شهریور ۱۳۴۰ در اصفهان به دنیا آمد و روز دوم آبان ۱۳۶۰ در شهرستان سرو به شهادت رسید. شهید در زمان شهادت مجرد بود و دو خواهر و یک برادر داشت. زمانی که دیپلم خود را گرفت، به خدمت سربازی اعزام شد. کاری نداشت، اما تابستان‌ها به هنرستان می‌رفت و هواپیما درست می‌کرد، اما قبل از انقلاب در فعالیت‌های انقلابی شرکت داشت.

مسعود اخلاق خوبی داشت و خیلی خوش‌رو، مهربان و بانماز بود. خیلی صبور و اهل رفت و آمد با فامیل و اقوام بود. خیلی به من و پدرش احترام می‌گذاشت. پدرش کارمند بود و پسرم در کار‌های منزل خیلی به من کمک می‌کرد و خریدهایمان را انجام می‌داد و همیشه دست من و پدرش را می‌بوسید و ما را خیلی دوست داشت.

مسعود به درخواست کمک «نه» نمی‌گفت/ حکایت شهید مدافع وطن که کومله‌ها او را شهید کردند

کمک به نیازمندان و فقرا

هر کسی که از شهید کمک می‌خواست، می‌رفت و به او کمک می‌کرد. همیشه می‌رفت و کار‌های پدر من را انجام می‌داد و سعی می‌کرد کاری که او می‌خواهد را انجام دهد یا حتی به عمویش کمک می‌کرد و هر کاری که بر عهده او می‌گذاشتی، نه نمی‌گفت حتما آن را انجام می‌داد.

نمازش خود را اول وقت می‌خواند. زمانی که به سن تکلیف رسید، روزه‌اش را می‌گرفت و نمازش را می‌خواند. در ماه محرم همیشه در هیئت‌ها حضور داشت، به روضه می‌رفت و سینه‌زنی می‌کرد. روی مال حرام خیلی حساس بود و همیشه امر به معروف می‌کرد.

مسعود به درخواست کمک «نه» نمی‌گفت/ حکایت شهید مدافع وطن که کومله‌ها او را شهید کردند

حال و هوای روز‌های آخر

وقتی که شهید می‌خواست برود، از همه خدا حافظی کرد و حلالیت طلبید. من همیشه دلتنگ مسعود هستم در همه حال و همیشه به یاد او هستم. همیشه حضور پسرم را در کنارم احساس می‌کنم. وقتی که مسعود شهید شد، از طرف کلانتری پنج آمده بودند و به ما گفتند: مسعود شرف‌الدین پسر شماست؟
گفتیم: بله. بعد گفتم: چه اتفاقی افتاده است؟
گفتند که باید به کلانتری پنج بیایید. به آنجا رفتم و دیدم که جنازه‌اش را آورده‌اند و پسرم به شهادت رسیده بود.

نحوه شهادت

به مأموریت رفته بود تا برای همرزمان خود غذا ببرد که کومله‌ها کمین کرده بودند. این‌ها پنج نفر بودند که هر پنج نفرشان را به شهادت می‌رسانند و بعد جنازه‌هایشان را روی هم می‌گذارند و آتش می‌زنند و هر چه پول، ساعت، انگشتر و... داشتند را می‌دزدند و حتی ساک آن‌ها را هم آتش می‌زنند.

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار