به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، متن زیر قسمتی از کتاب «دِین» به کوشش «علی مسرتی» و برگرفته از خاطرات گردآوری شده بچههای مسجد جزایری اهواز است که انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است.
مطلبی که از این کتاب انتخاب شده است، گزارشی از زندگی شهید «محسن غدیریان» یکی از شهدای مسجد جزایری اهواز است که گردآورنده کتاب دِین (مسرتی) در پاورقی کتاب آن را توضیح داده است.
«شهید «محسن غدیریان» سال ۱۳۴۰ در خانوادهای مذهبی در اهواز دیده به جهان گشود. در دوران دبیرستان که یکی از دبیران طرفدار حزب توده، در کلاس «دین» را افیون تودهها مینامید و از جبر تاریخ میگفت، محسن با شهامت برمیخاست و با او بحث میکرد.
در تظاهرات روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۵۷ «محمدتقی کتانباف» پیش روی وی با گلوله ساواکیها به شهادت رسید و این، محسن را به شدت متأثر کرد.
روز بعد که مدارس بازگشایی شدند، دبیر ادبیات موضوع «تعطیلات عید را چگونه گذراندید؟» را برای انشاء تعیین کرد. محسن جریان چهلم شهدای تبریز در مسجد جزایری اهواز را نوشت و در کلاس خواند. او نوشته بود که: «بعد از تظاهرات از کنار باغچه وسط خیابان نادری عبور میکردم که دیدم روی تابلویی نوشته است: «پا روی گلها نگذارید و آنها را پرپر نکنید.» آن شب نوجوانی ۱۳ ساله شهید شد و اینچنین گلهایی در کنار ما به دست رژیم پهلوی پرپر میشوند.»
آن روز دبیر و همکلاسیهای محسن گریستند و تحولی در کلاس ایجاد شد. وقتی با برنامهریزی بچههای مسجد (جزایری) اعتصابات دانشآموزی در اهواز شروع شد، محسن وسط حیاط دبیرستان ایستاد و فریاد زد: «تعطیل است. دبیرستان تعطیل است.» و به کمک «احمد غدیریان»، «سعید درفشان»، «سید محمدرضا حسنزاده» و عده دیگری از برادران، دبیرستان را تعطیل کردند.
شهید غدیریان در راهاندازی و گسترش تظاهرات خیابانی در خیابانهای مرکزی شهر به همراه برادر کوچکترش «احمد غدیریان» شرکت فعال داشت.
محسن بعد از پایان تحصیلات متوسطه به خدمت سربازی رفت. در تابستان ۱۳۵۹ متوجه تحرکات و نقل و انتقال سلاح و مهمات مشکوکی در پادگان «خسروآباد» شد و از طریق احمد غدیریان که با اطلاعات سپاه اهواز همکاری داشت، این تحرکات را گزارش داد.
چندی نگذشت که معلوم شد این موارد در رابطه با کودتای نوژه بوده است و محسن توانسته بود از وقوع آن در آنجا پیشگیری کند. اواسط تابستان ۱۳۵۹ ادامه خدمت محسن به عنوان عضو رسمی به سپاه پاسداران منتقل شد و محسن برای آموزش و کار زیر نظر «احسان علوی» به واحد اطلاعات سپاه (که در آن زمان «محسن رضایی» مسئول آن بود) رفت.
شهیدان «سید فرج سیدنور»، «امیرحسین همویی» و «امیر علم» از همکاران محسن در آنجا بودند. وقتی خبرهای آغاز جنگ تحمیلی رسید، محسن مصرانه از مسئولین خواست که اجازه بدهند که به جبهه برود اما به او اجازه ندادند.
تا اینکه یک روز «علی شمخانی» به آنجا رفت و محسن با واسطه قرار دادن وی موافقت اعزام به جبهه را گرفت.
محسن غدیریان ابتدا به سوسنگرد و سپس به هویزه رفت و در جمع یاران «سید حسین علمالهدی» تا آخرین لحظه جنگید و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.»
انتهای پیام/ 118