روایت فرمانده فاطمیون از شهادت «رضا سنجرانی»/ شهادت بی‌صدای «کرار» به خاطر حفظ روحیه رزمنده‌ها

شهید رضا سنجرانی از نیرو‌های ایرانی لشکر فاطمیون بود که در مهر سال ۱۳۹۶ در دیرالزور به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۲۱۲۳۱
تاریخ انتشار: ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۴:۱۵ - 10May 2022

روایت فرمانده فاطمیون از شهادت رضا سنجرانی/ شهادت بی صدای «کرار» به خاطر حفظ روحیه رزمنده‌هابه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، رزمندگان فاطمیون از آغازین ماه‌های حمله تکفیری‌ها به سوریه و در خطر افتادن حرم‌های اهل بیت (ع) آماده مبارزه با دشمن و دفاع از نوامیس مسلمین شدند.

آنان در ابتدا با تشکیل یگانی از ۲۲ رزمنده قدیمی سپاه محمد (ص) سنگ بنای فاطمیون را بنا نهادند. سپاه محمد در روز‌های جنگ افغانستان متشکل از مجاهدانی بودند که در راه دفاع از وطن با دشمن داخلی و خارجی جنگیدند و تعدادی از آنان نیز در دفاع مقدس ایران شرکت داشتند. گروه کوچک تشکیل شده پس از سال‌ها به لشکری بزرگ و پر آوازه تبدیل شد که حضورش در میدان‌های عملیاتی معادلات جنگ را تغییر می‌داد. هرچند تشکیل فاطمیون بر مبنای حضور افغانستانی‌ها در سوریه انجام گرفت، اما تعدادی ایرانی نیز در این لشکر حضور داشت که یا به صورت مخفی وارد فاطمیون شدند و یا به عنوان نیروی زبده مسوول آموزش‌های افراد را برعهده داشتند.

در ادامه خاطره فرمانده تیپ حضرت ابالفضل العباس از شهید رضا سنجرانی را می‌خوانید.

شهید رضا سنجرانی در منطقه به «کرار» معروف بود. از همرزمان نزدیک شهیدان «مرتضی عطایی» و «حسن قاسمی دانا» که بعد از چهار بار اعزام اول مهرماه در دیرالزور شهید شد. شهید «رضا سنجرانی» رزمنده مدافع حرم ایرانی از لشکر فاطمیون بود که پس از جانبازی از ناحیه دست و پا در اول مهرماه و مصادف با دوم ماه محرم الحرام سال ۱۳۹۶ به مقام شهادت نائل شد.

«همانطور که بر تمام رزمندگان جبهه مقاومت معلوم و محسوس بوده و هست، گروهک داعش با شنیدن نام فاطمیون ترس و لرز بر اندام نحسش می‌افتاد و توان مقابله با لشکر خدا را نداشت.

روزی وارد اتاق سردار شهید قریشی شدم. شهید قریشی همراه یکی دیگر از عزیزان مسئول نشسته بود و کمی آنطرف‌تر جوانی ایستاده بود که به گمانم تازه از مرخصی به منطقه برگشته بود. نگاهی به چهره‌اش انداختم دیدم خیلی گرفته و کلافه به نظر می‌رسد، گهگاهی قطرات اشک از چشمش سرازیر می‌شد و با بغضی که در گلو داشت، درخواست حضور در یگان عملیاتی و خط مقدم را داشت. انگار با این دو فرمانده بر سر موضوع خیلی کلنجار رفته بود، اما به جواب دلخواهش نرسیده بود.

من در حال دادن گزارش به شهید قریشی بودم که در لابلای صحبت‌هایم این جوان رشید رو به شهید قریشی کرد و گفت: حاجی یه جایی کار بده که مشغول بشم. سید به شوخی گفت: اگر دوست داری شهید بشی با ایشان برو تیپ حضرت ابوالفضل العباس (ع) و به من اشاره کرد. دیدم جوان گفت «از خدامه، خب بفرستید»

من گزارش‌ها را دادم و حرف‌هایم تمام شد. نگاهی به این رزمنده غیور و با غیرت انداختم در حالیکه تا آن لحظه هیچ شناختی از این عزیز نداشتم، ولی از رفتار و صحبت‌هایی که بین این دوستان رد و بدل می‌شد از جرات و صحبت‌هایش خوشم آمد و، چون به نیرو نیاز داشتم رسما از شهید قریشی خواستم او را به تیپ ما معرفی کند. سردار قریشی با درخواست موافقت کرد و همراه رزمنده جدید سوار ماشین شدیم. در مسیر راه متوجه شدم که خیلی شوخ طبع و خوش ذوق است. در مسیر گفتیم و خندیدیم، من هم شیفته اخلاقش شدم.

فشار و آتش گروهک تکفیری داعش چند وقتی بود که سنگین شده بود. باید برنامه و طرحی را طراحی می‌کردیم که جلوی تهاجمات و حملات را بگیریم و تروریست‌ها را مجبور به فرار از منطقه کنیم.

عملیات یکم مهر سال ۱۳۹۶ با رمز یا اباالفضل (ع) ساعت ۵ بامداد از مقابل فرودگاه دیرالزور و از سه محور آغاز شد. شهید سنجرانی (کرار) که مسئول عملیات بود، به همراه چند رزمنده از محور میانه حرکت کرد. پیشروی خوبی داشت و تلفات سنگینی از دشمن گرفته بود و از جناحین هم اخبار خوبی به گوش می‌رسید که ناگهان از شبکه بیسیم صدای کرار را شنیدم.

مرا جست‌وجو می‌کرد. بلافاصله جواب دادم، گفت که وسیله بفرست یک مجروح داریم. فورا نفربر فرستادم. چون درگیری سنگین بود و منطقه هم موانع طبیعی و غیرطبیعی زیادی داشت، در چندین مرحله رفت و برگشت، نفربر نتوانست مجروح را پیدا کند.

پشت سر هم به کرار بیسیم می‌زدم، گفتم «که کار گره خورده و پیشروی کند شده. علت کجاست؟» جواب داد: «کمی با مشکل مواجه شدیم. نفربر بفرستید، مجروح داریم.» در اوج تیرباران و آتش، نفربر می‌رفت و برمی‌گشت، ولی مجروح را پیدا نمی‌کرد. از طرفی هم بیسیم کرار پاسخگو نبود.

فهمیدم چاره‌ای نیست، بعد از لحظاتی دو تانک را به عنوان پشتیبانی با نفربر همراه کردم و خودم نیز همراه نفربر به نقطه اعلام شده رفتم. وقتی رسید، دیدم کرار به درختی تکیه زده و غرق در خون است. هر چه صدا می‌زدم جوابی نمی‌شنیدم.

دیگر کرار از بین ما رفته بود و مهمان مولایش حضرت امام حسین (ع) شده بود. در آن لحظه به دقت نظر و بزرگی کرار پی بردم. به خاطر حفظ روحیه رزمندگان اعلام نکرد که خودش مجروح شده.

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها