نگاهی به زندگی‌نامه شهید «خلیل محمدی»؛

شهید «خلیل محمدی»؛ از سنگر صنعت تا سنگر نبرد

«خلیل محمدی» سال ۱۳۴۱ در «ورزقان» متولد شد و ۱۵ مهر سال ۱۳۶۰ به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۵۲۲۳۲۴
تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۳:۱۷ - 18May 2022

شهید «خلیل محمدی»؛ از سنگر صنعت تا سنگر نبردبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، کارگران به‌عنوان نیروی محرکه صنعت، نقش مهمی در خودکفایی کشورمان دارند. این قشر زحمتکش در دوران دفاع مقدس نیز ضمن آن‌که در پشت جبهه در سنگر تولید می‌کوشیدند، گاه سلاح به دست می‌گرفتند و مستقیماً در نبرد با دشمن متجاوز حضور می‌یافتند.

شهید «خلیل محمدی» یکی از هزاران شهدای جامعه کارگری استان آذربایجان شرقی است که مختصری از زندگی‌نامه وی را در ادامه می‌خوانید.

«خلیل محمدی» فرزند «شیرمحمد»، سال ۱۳۴۱ در یک خانواده مذهبی در روستای «وردین» شهرستان ورزقان متولد شد؛ چون تنها فرزند پسر خانواده بود، از سنین کودکی و نوجوانی در کار کشاورزی و دامداری به پدر خود کمک می‌کرد. او برای پیدا کردن کار و کمک به خانواده به تبریز عزیمت کرد و ضمن کار در قالی‌بافی، در کلاس‌های شبانه تا پنجم ابتدایی به تحصیل ادامه داد و سال ۱۳۵۹ در شرکت «ایدم» تبریز استخدام شد.

وی دوران انقلاب اسلامی در راهپیمایی‌ها علیه رژیم پهلوی شرکت می‌کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با اصرار خانواده ازدواج کرد و بعد از چند ماه، جهت دفاع از حریم نظام مقدس جمهوری اسلامی، داوطلبانه به خدمت سربازی اعزام شد. او پس از مدتی حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، در تاریخ ۱۵ مهر سال ۱۳۶۰ در جبهه‌ آبادان بر اثر اصابت ترکش توپ دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

«اروج قیاسی» همرزم این شهید والامقام درباره وی چنین روایت کرده است: «بعد از اتمام دوره آموزشی، نماینده لشکر ۷۷ خراسان از وضع منطقه جنگی توضیح داد و گفت ما به جنگ می‌رویم، هرکسی مشکلی دارد بدون رودربایستی بگوید.

فقط ۲ نفر بلند شدند و فرمانده پادگان آن‌ها را برای نگهبانی در مرکز آموزش معرفی کردند. ما چهار نفر (خلیل محمدی، قربان خلیلی، جانعلی حسین‌زاده و بنده) داوطلبانه لشکر ۷۷ را انتخاب کردیم.

بعد از اعزام و استقرار در منطقه عملیاتی، شب یکم مهر سال ۱۳۶۰ عملیات شروع شد. توپ‌ها و انواع گلوله‌ها مانند باران می‌بارید و صدای شلیک‌ها تمام منطقه را پر کرده بود. از هر ۲ طرف تبادل آتش انجام می‌شد؛ تا ساعت ۸ صبح جاده آبادان - ماهشهر آزاد شد. گردان ۱۷۸ تیپ ما که پشتیبان بود، در منطقه مستقر شد. من به یک محلی رسیدم دیدم که «جانعلی» و چند نفر از دوستان جمع شده‌اند و خیلی پریشان حال هستند. گفتم: «چی شده؟»، هیچ‌کس جواب نداد. «جانعلی» شروع کرد به گریه کردن و گفت: «من نتوانستم به جنازه خلیل نزدیک شوم تو برو». آمدم بر سر جنازه «خلیل»، همزمان از برادران امدادگر سپاه نیز رسیدند. هیچ‌کس نتوانسته بود شناسایی کند. گویا گوشه‌ای از کربلا بود. «خلیل» و دوستش که از نیرو‌های زنجان بود، بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ، تکه‌تکه شده بودند؛ طوری که قابل شناسایی نبودند».

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار