آزاده دوران دفاع مقدس از روزهای سخت اسارت می‌گوید؛

از لحظه شنیدن خبر ارتحال امام تا توسل ۷۲ اسیر به امام حسین (ع)

آزاده دوران دفاع مقدس گفت: سال دوم اسارت، برنامه عزاداری حسینی را برنامه‌ریزی کردیم، وقتی بعثی‌ها متوجه شدند ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند و گفتند آن‌هایی که عزاداری کردند بیایند بیرون، بعد از اینکه ما را شمردند جمع ما ۷۲ نفر شد.
کد خبر: ۵۴۰۰۰۹
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۴:۱۹ - 17August 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، ۲۶ مرداد سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی، تداعی‌کننده خاطرات شیرینی در اذهان ملت ایران است و خانواده‌های چشم انتظار عزیزانشان را به آغوش کشیدند.

«سیدجعفر دعوتی» آزاده و راوی دفاع مقدس است که پس از چشیدن طعم تلخ روز‌های اسارت به میهن بازگشت و خاطراتی تلخ و شیرین از دوران اسارتش دارد.

فرا رسیدن ۲۶ مرداد بهانه‌ای شد تا با وی به گفت‌وگو بنشینیم که ادامه مشروح آن را می‌خوانید:

دفاع‌پرس: از نحوه ورود به جبهه و اسارت خود بفرمایید.

سال ۱۳۶۰ وارد مجموعه بسیج شدم و به عنوان بسیج دانش‌آموزی، در سال ۱۳۶۵ زمانی که ۱۸ سال داشتم، جزو نیرو‌های غواص خط شکن لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) در عملیات کربلای ۴ به خط دشمن زدیم، در جریان این عملیات و در پی ورود ما به خط اول دشمن، پخش عظیمی از همرزمانم به شهادت رسیدند؛ نهایتا در صبح روز بعد از عملیات در محاصره سنگین دشمن قرار گرفتیم و به واسطه نداشتن مهمات و مجروحیت شدیدی که خودم و دوستانم داشتیم به اسارت دشمن در آمدیم.

به مدت ۴ سال به عنوان شهید مفقودالاثر به خانواده معرفی شده بودم که بعد از شروع تبادل اسرا، در سن ۲۱ سالگی؛ در روز پنجم شهریور سال ۱۳۶۹ به میهن بازگشتم و در هشتم شهریور به خانواده تحویل داده شدم و در آنجا بود که متوجه شدند من زنده هستم و از فهرست شهدا خارج شدم.

دفاع‌پرس: از لحظه اسارت خود بفرمایید.

پس از اسارت یک مقطع ۱۳ روزه را در شهر بصره پشت سر گذاشتیم بعد از استفاده تبلیغاتی که می‌خواستند از این فضا کنند، ما را به سازمان استخبارات عراق به مدت ۳ روز انتقال دادند. سپس به مدت ۴۵ روز در زندان ابوغریب بودیم؛ بعد ار آن در صدد ایجاد یک اردوگاه برای اسرای مفقود بودند، یعنی از آن تاریخ به بعد صدام‌ تصمیم گرفته بود، اسرای ایرانی را به صورت مفقود نگهداری کند و هیچ آماری از آن‌ها به صلیب سرخ ندهد؛ لذا در زادگاه خودش شهر تکریت اردوگاهی را در دومین پادگان زرهی عراق ایجاد کرده بود و بعد از آماده شدن اردوگاه این کاروان که اولین اسرای مفقود بودند به این اردوگاه منتقل شدند و این مدت اسارت ۴ ساله را در آنجا سپری کردیم.

اسرا

دفاع‌پرس: چگونه لحظات سخت اسارات را تحمل کردید؟

در آن زمان که بچه‌های رزمنده در مناطق عملیاتی غرب و جنوب بودند، دشمن درصدد پایین آوردن روحیه اعتقادی رزمنده‌ها بود، در سطح اول سعی می‌کردند با استفاده از بلندگو و فراخوان از نیرو‌های رزمنده آنان را تشویق کنند که سلاح‌هایشان را زمین بگذارند و به اسارت عراقی‌ها در بیایند؛ این بار‌ها اتفاق افتاده بود. اما به دلیل روحیه اعتقادی که نیرو‌های رزمنده برخوردار بودند؛ اینگونه کار‌ها هیچ خللی بر اعتقاد آنان ایجاد نمی‌کرد.

در زمان اسارت ما، شرایطی خاص برای دشمن ایجاد شده بود و گروهی از نیرو‌ها به خصوص نیرو‌های غواص خط‌ شکن را در اختیار گرفته بود. از یک طرف تبلیغ کرده بود که نیرو‌های ایران را در بزرگترین عملیات از بین برده‌اند و ایران دیگر قادر به اجرای عملیات نیست؛ از طرفی دیگر باید روی توانایی این نیرو‌های به اسارت درآمده کار می‌کرد؛ پس از هر شرایطی برای تضعیف روحیه بچه‌های رزمنده که به اسارت درآمده بودند، استفاده می‌کرد.

در جریان حزب بعث یک ساختار همراه با رعب و وحشت حاکم بود و در عراق این قضیه جواب داده بود، و تصورشان این بود با همین روش می‌توانند روحیه بچه‌های رزمنده را در هم بشکنند؛ غافل از اینکه بچه‌های رزمنده از یک ساختار اعتقادی، فرهنگی و مذهبی برخوردار هستند که نشات گرفته از قیام اباعبدالله الحسین (ع) است که شهادت را پیش روی خود می‌دیدند و طلب شهادت می‌کردند، پس شهید شدن به دست دشمن یک افتخار بود و این جریان رعب و وحشت در بین اسرا جوابگو نبود و از روش‌های دیگر برای تضعیف روحیه استفاده می‌کردند، اما با همدلی و انسجامی که در بین آزاده‌ها در دوران اسارت بود به حول قوه الهی همه نقشه‌های آنان نقش بر آب می‌شد و همیشه دست خالی از آن فشار‌های روحی که می‌خواستند به اسرا وارد کنند برمی‌گشتند.

اسرا

دفاع‌پرس: سخت‌ترین ایام اسارت چه زمانی بود؟

سخت‌ترین ایام اسارت ما زمانی بود که خبر ارتحال حضرت امام خمینی را به اسرا دادند و بزرگترین لطمه روحی بود، ولی بعد از اینکه خبر جانشینی آیت‌الله خامنه‌ای را دادند و این خبر به گوش بچه‌های آزاده رسید، یک روحیه مضاعف در بین بچه‌ها ایجاد شد، اما همچنان دلتنگ دیدار با رهبرشان بودند. امام را که از دست داده بودیم و به دنبال این بودیم که بتوانیم به زیارت حرم حضرت امام (ره) برویم.

با این دلخوشی خودمان را متقاعد می‌کردیم و شرایط سخت را تحمل می‌کردیم. بنابر فرمایش امام علی (ع) انسان به امید زنده است و با تاسی از آیات و احادیثی که داشتیم و در واقع با سبک زندگی اسلامی و برگرفته از آن تاریخ معاصر اسلامی، سعی بر تحمل سختی‌ها داشتیم که به آن فرج و پیروزی نهایی دست پیدا کنیم.

دفاع‌پرس: زمانی که متوجه تبادل اسرا شدید، چه حسی داشتید؟

‌دو سال بعد از پذیرش قطعنامه تبادل اسرا صورت گرفت، در تاریخ ۵ شهریور ۱۳۶۸ اولین گروه اسرای مفقود آزاد شدند و ما ابتدا از تلویزیون داخل اردوگاه متوجه تبادل اسرا شدیم، نکته جالبش این است که بچه‌ها تصمیم گرفتند اسناد جنایتی که در اردوگاه‌های مخفی اسرا وجود داشت را افشا کنند و برای مواجهه با خبرنگاران خارجی، رسانه‌ها و آن دستگاه‌های ارتباطی که در حین تبادل اسرا حضور داشتند، آماده شدند. یک تعداد برای مصاحبه‌های خارجی، تعدادی هم که می‌توانستند رسا صحبت کنند هم مصاحبه رسانه‌ها و شبکه‌های داخلی را عهده‌دار شدند، از طرفی هم به لحاظ ظاهری بچه‌ها درصدد این بودند که عراقی‌ها را غافلگیر کنند؛ لذا با استفاده از نوار‌های پتویی که در اختیار داشتیم، سعی کردیم یک پرچم جمهوری اسلامی به صورت سینه‌ای آماده و بر روی سینه‌ها نصب کنیم، تا در زمان تبادل در معرض دید رسانه‌ها قرار گیرد و در واقع یک کار فرهنگی بود، سلاح جنگی را زمین گذاشتیم؛ ولی سلاح فرهنگی را به دست گرفتیم و به لطف خدا در حوزه فرهنگ به مقابله به دشمن برخواستیم و توانستیم پوزه دشمن را به زمین بمالیم.

در واقع از آن طریق رسانه متوجه تبادل اسرا شدیم تا روزی که نوبت ما شد، صلیب سرخ از وجود این اردوگاه خبر نداشت، یک روز صبح ساعت ۵ صبح، اتوبوس‌ها وارد جاده ارتباطی به درب ورودی اردوگاه شدند، چراغ‌های روشن آن‌ها را اذان صبح دیدیم و به ما ساعت ۷ خبر دادند که شما را می‌خواهیم انتقال دهیم، نیرو‌های صلیب سرخ آمدند و ما را ثبت‌نام کردند و یک شماره صلیب سرخ به بچه‌ها دادند و برای اولین بار یک نماز جماعت هزار نفره را در داخل اردوگاه خواندیم که دشمن را غافلگیر کردیم و یک حادثه سنگین و ماندگار برای حزب بعث شد.

دفاع‌پرس: خاطره‌ای از دوران اسارت خود بفرمایید؟

در اردوگاه حتی اجازه اقامه نماز جماعت هم نداشتیم، در سال دوم اسارتم بود که علی‌رغم اینکه می‌دانستیم مورد ضرب و شتم قرار می‌گیریم، برنامه عزاداری حسینی را برنامه ریزی کردیم، چند تا از بچه‌ها دیدبان بودند، ولی زمان برگزاری مراسم‌ خود آن‌ها هم تحت تاثیر مراسم عزاداری قرار گرفتند و یک لحظه متوجه شدیم عراقی‌ها پشت پنجره ایستادند و ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند و گفتند فردا روز قیامت است و آن‌هایی که عزاداری کردند بیایند بیرون، بعد از اینکه تعدادمان شمارش شد جمع ما ۷۲ نفر شد و این تعداد برای همه یک تقویت روحی شد که بتوانیم شکنجه‌ها را تحمل کنیم و این اسارت متصل به اسارت اهل بیت (ع) شد.

گفت‌وگو از مینو جعفری ممتاز

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها