برشی از کتاب/

اصل اساسی در پاکسازی میادین مین؛ اولین اشتباه آخرین اشتباه

«استوار نظری، جزو افرادی بود که در حین فیلم‌برداری از سختی عملیات پاک‌سازی در هوای گرم و احتیاط لازم در زمان مین‌برداری حرف‌هایی زد. در آخرین جملات کلامش هم تأکید کرد و گفت توی این کار نباید اشتباه کنی چون در غیر اینصورت دیگه به اشتباه بعدی نخواهید رسید و اولین اشتباهت آخرینش خواهد بود!»
کد خبر: ۵۴۵۸۶۵
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۴۰۱ - ۰۱:۳۳ - 04October 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، کتاب «وقتی سایه‌ها جان می‌گیرند» خاطرات خودنوشت «طیب بقایی‌مقدم» جمعی رسته رزمی مهندسی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی است که توسط «محبوبه سادات رضوی‌نیا» بازنویسی شده و انتشارات «ستاره‌ها» این کتاب را در ۳۵۲ صفحه منتشر شده است.

به مناسبت فرارسیدن چهل و دومین سالگرد هفته دفاع مقدس به خاطره‌ای از راوی کتاب که بیانگر دشورای‌های عملیات پاکسازی میادین مین و انهدام گلوله‌ای عمل‌نکرده است اشاره خواهیم داشت.

آخرین اشتباه

کار با بیل به این صورت بود که باید آن را با زاویه ۴۵ درجه و عمقی به اندازه ۲۰ سانتی‌متر با احتیاط در زمین فرو کرده، خاک برداشته شده را آهسته به سمتی می‌ریختیم‌. این عمل باید از سیم خاردار شروع و به اندازه عرض شانه در میدان روی نوار مین ادامه پیدا می‌کرد تا چنانچه در این میدان مینی درون زمین مدفون شده بود، کشف و خنثی شود. بعد از دو روز بررسی میادین و صحبت‌های لازم با گروهان، کارمان را در صبح روز سوم با توکل بر خدا شروع کردیم.

بیل دستی بلند بنایی را به کمک گرفته بودیم. در ابتدا از دو نواری که روزهای قبل پاک‌سازی کرده بودیم پنج عدد مین برجای‌مانده را بیرون آوردیم. تا حدود ۱۰۰ متر از امتداد نوارها به همین روش ادامه پیدا کرد طوری که دیگر نه مینی برجا ماند و نه انفجاری به وقوع پیوست. روزهای بعد هم با دقت و احتیاط فراوان فقط کارمان را دنبال کردیم. در پایان هفته اول موفق شدیم یک کیلومتر از مسیر را بدون هیچ تلفاتی پیش رفته و نزدیک به ۲ هزار مین گوجه‌ای کشف و خنثی کنیم.

در دو کیلومتری پاک‌سازی اما شرایط سخت شد. عمق میدان به ۲۰ متر رسید و مقدار تراکم هم بیشتر شد. در مسیر از سمت خودی به طرف دشمن، ابتدا سیم خاردار با دستک‌های کوتاه و سپس به ترتیب نوار مین منور، نوار مین پومز (نارنجکی)، دو نوار مین وی. اس. ۲۰ و در انتهای همه اینها هم سیم خاردار با دستک‌های بلند مقابل ما بودند. مین‌های منور و پومز سوار بر پایه و با سیم تله شده بودند و روی مین‌های گوجه‌ای نیز طبق معمول با خاک پوشیده شده بود.

برای شروع معبری به اندازه عرض شانه و به عمق ۲۵ سانتی‌متر با بیل خاکبرداری شد. یک تیم مین‌های گوجه‌ای را با احتیاط با بیل خنثی کردند و تیم دیگر هم مشغول از کار انداختن مین‌های منور و پومز شدند. قرار شد هر ۲۰ دقیقه بچه‌های دو تیم برای استراحت جابه‌جا شوند.

این تعویض حتماً باید در سر وقت خود صورت می‌گرفت و کار نیز با دقت بالا انجام داده شد تا مبادا مثل گذشته اتفاق ناگواری بیفتد. از گروهان یکم و سوم که مسئولیت پاک‌سازی مین‌های گوجه‌ای را برعهده داشتند، هفت نفر مجروح شدند که در ادامه کار، استفاده از عملکرد و تجربه ما باعث شد از تعداد تلفات آن‌ها کاسته شود.

بعد از پیشروی در هر دو کیلومتر از میدان مین، نوبت جمع‌آوری و تخریب گلوله‌های عمل نکرده در آن مسافت می‌رسید. برای این کار گلوله‌های روی زمین افتاده را با احتیاط در یک چاله تخلیه و تخریب می‌کردیم و آن‌هایی را هم که در زمین فرو رفته و عمل نکرده بودند، در جا از بین می‌بردیم.

کار ادامه داشت تا اینکه یک ماه پس از پاک‌سازی، گروهی خبرنگار و فیلم‌بردار به همراهی فرمانده گردان، سرگل فریبرز سمسار، به میدان مین آمدند و آماده تهیه گزارش شدند. این کار با توضیحات فرمانده درباره فعالیت نیروها شروع شد که با نبود تجربه و وسعت آلودگی زمین‌ها به انواع مین و گلوله تلاش کردند و عملیات پاک‌سازی را انجام دادند. صحبت‌های سرگرد که به انتها رسید، خبرنگار شروع به گفت‌وگو با بچه‌ها کرد.

در این میان استوار مرتضی نظری، سرگروهبان دسته، جزو این افراد بود در حین فیلم‌برداری از سختی عملیات پاک‌سازی در هوای گرم و احتیاط لازم در زمان مین‌برداری حرف‌هایی زد. در آخرین جملات کلامش هم تأکید کرد و گفت: «توی این کار نباید اشتباه کنی چون در غیر اینصورت دیگه به اشتباه بعدی نخواهید رسید و اولین اشتباهت آخرینش خواهد بود!» گروه تلویزیونی که فیلم‌هایشان را گرفتند، کار ما هم تمام شد. مین‌هایی را که کشف و جمع‌آوری کرده بودیم برداشتیم و به گروهان برگشتیم. تعدادشان خیلی زیاد بود.

خورشید نورش را به همه جا پاشیده بود و صبح دیگر آمده بود. همه بیدار بودیم و برای رفتن به میدان مین آماده می‌شدیم. مرتضی هم داشت با ما آماده می‌شد که بیاید. می‌دانستم که قرار است ف ردا به مرخصی برود. مراسم ازدواج دخترش نزدیک بود و بچه‌هایی که داشتند به مرخصی می‌رفتند دعوت کرده بود تا در این جشن شرکت کنند.

جلو رفتم و به او گفتم: «مرتضی! امروز قراره قاسم مقدم‌نیا با ما بیاد. تو نمی‌خواد بیای. برو آماده شو برای مرخصی فردات.» اما اصرار کرد که بیاید. من، او، چهار نفر از کادری‌ها، یک پزشک‌یار و تعدادی سرباز سوار یک کامیون شدیم و برای ادامه کار پاک‌سازی عازم محل مأموریت‌مان شدیم.

به آنجا که رسیدیم من شروع به تقسیم کار کردم. دو نفر کادر و دو نفر وظیفه برای دو نوار مین گوجه‌ای و یک نفر کادر و دو نفر وظیفه هم برای نوار منور و مین پومز مشخص شدند. ابزارمان همان بیل و مین‌یاب بود. من و مرتضی مراقب ایستادیم تا در صورت پیش آمدن مشکل، برای رفع آن اقدام کنیم.

بچه‌ها مشغول به کار شدند مدتی که گذشت یکی از کسانی که خنثی‌سازی مین‌های پومز را برعهده داشت، مرتضی را صدا زد و گفت: «این مین، خار ضامنش نصفه رها شده و گیر داره!» با اینکه مین باید درجا تخریب می‌شد، مرتضی این کار را انجام نداد.

رویش را به سمتی کرد که کسی آنجا نبود. بعد هم انتهای سوزن ماسوره را گرفت و آن را بالا بکشد. می‌خواست خار ضامن را بزند که ناگهان سوزن رها شد و مین در دستانش منفجر شد. سینه، گردن و صورت او نیز پر از ترکش شد. همه هراسان شدیم. هر کس می‌خواست خود را به او رسانده و کمکش کند. فریاد کشیدم: «هیچ کس از جاش تکون نخوره!»

با پزشک‌یار و دو نفر از پرسنل کادر از روی معابر مشخص شده، با سرعت خودمان را به او رساندیم. از میدان بیرونش آوردیم و سوار بر کامیون به سمت بیمارستان آبادان حرکت کردیم. از هیچ کدام‌مان کاری ساخته نبود. پزشک‌یار هم فقط توانست یک آمپول مرفین مرتضی بزند. از سینه سوراخ‌سوراخ و صورت و گردنش خون بود که می‌ریخت. نمی‌توانست نفس بکشد! به بیمارستان نرسیده، شهید شد. او مرتکب اولین و آخرین اشتباه شده بود.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار