سیر اضمحلال دشمن؛

تلاش برای کشته‌سازی/ فراخوان نافرجام برای یارگیری از مردم

اولین اقدام منافقین، ترتیب دادن راهپیمایی مادران زندانیان مسلمان در اردیبهشت‌ سال ۶۰ بود. شاید رهبران سازمان فکر می‌کردند که با این کار، نظام با آن‌ها برخورد می‌کند، عده‌ای از راه‌پیمایان کشته یا زخمی می‌شوند و این حادثه انگیزه‌ای برای شروع درگیری با نظام خواهد شد.
کد خبر: ۵۵۰۰۶۳
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۴۰۱ - ۱۵:۳۰ - 12October 2022

تلاش برای کشته سازی / فراخوان نافرجام برای یارگیری از مردمبه گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، یکی از فرضیات اساسی اغتشاشات و آشوب‌های اخیر در کشور، حمایت و حضور مستقیم عناصر سازمان‌های مطرود و منفور نظام جمهوری اسلامی در دامن زدن به اعتراضات و هدایت آن به سمت ناامنی و آشوب‌های خیابانی است.

ازجمله این سازمان‌ها و احزاب که سابقه سیاه دشمنی آن با نظام جمهوری اسلامی به همان سال‌های اولیه پیروزی انقلاب برمی‌گردد، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) است که در جریان اغتشاشات اخیر نقش قابل‌ توجهی در مدیریت و هدایت اعتراضات به سمت ناامنی، تشویش، ارعاب و خشونت داشت.

با توجه به نقش غیر قابل‌ انکار این قبیل سازمان‌ها و احزاب مصمم شدیم که منش و شیوه مبارزاتی آنان از ابتدای پیروزی انقلاب را که می‌تواند اثبات‌کننده دخالت واضح و آشکار آن‌ها در هدایت آشوب‌ها و اغتشاشات باشد را بررسی کرده و به یک نتیجه‌گیری برسیم.

روایت سرلشکر محسن رضایی [۱]

سردار سرلشکر «محسن رضایی» فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در ابتدای انقلاب با تشکیل سازمان اطلاعات سپاه نقش مثبت و تعیین‌کننده‌ای در برخورد و خنثی‌سازی بسیاری از توطئه‌ها و خرابکاری‌های سازمان منافقین و کشف بسیاری از خانه‌های تیمی آنان داشت، در کتاب جلد اول تاریخ شفاهی خود با عنوان «راه» نقل می‌کند:

سال ۶۰، سال سرنوشت انقلاب اسلامی بود؛ چون قریب دو سال و اندی از پیروزی انقلاب گذشته بود و مخالفان و دشمنان انقلاب فعالیت‌های گسترده‌ای ضد نظام انجام می‌دادند. در مقابل؛ نیرو‌های انقلاب هم با همه توان با آن‌ها مقابله می‌کردند.

در ابتدای سال ۶۰، مسعود رجوی وارد ایران شد. او در ایام تعطیلات عید نوروز از مرز‌های شرقی کشور یعنی از ناحیه سیستان و بلوچستان به‌ صورت مخفی وارد ایران شد.

رجوی حدود ۱۰، ۱۲ جلسه با شورای مرکزی گذاشت تا آن‌ها را قانع کند که وارد فاز مسلحانه شوند. جلسات او با اعضای شورای مرکزی مانند موسی خیابانی و مهدی ابریشمچی و کادر‌های دیگر در تهران تشکیل می‌شد.

مسعود رجوی در جلسات تلاش می‌کرد که شورای مرکزی سازمان را قانع کند تا با جمهوری اسلامی درگیر شوند؛ ولی آن‌ها بنا به دلایلی زیر بار حرف او نمی‌رفتند. حرف مسعود رجوی این بود که با توجه به وضعیتی که پیش‌ آمده است، می‌توانیم با بنی‌صدر به یک اتحاد استراتژیک برسیم. عملاً قوه مجریه در اختیار ماست. کافی است نهاد‌های انقلابی و افرادی مثل آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای، آقای هاشمی و دیگران را از سر راه برداریم و با کمک بنی‌صدر کل کشور را به دست بگیریم.

بالاخره رجوی توانست افرادی مثل خیابانی و ابریشمچی و دیگران را قانع کند. شورای مرکزی هم او را همراهی کرد. این جلسات در فروردین سال ۶۰ به نتیجه رسید و منافقین پروژه و برنامه جدیدی را از اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت سال ۶۰ شروع کردند.

قبل از این تصمیم‌گیری، حوادث ۱۴ اسفند سال ۵۹ پیش‌ آمد و بنی‌صدر با حزب دموکرات و قاسملو در کردستان همراه شده بود؛ بنابراین، منافقین وقتی وارد کار شدند، روی کردستان حساب ویژه باز کرده بودند و فکر می‌کردند که گروه‌های فعال در کردستان با آن‌ها هستند. روی بنی‌صدر هم حساب کرده و بنی‌صدر را از خودشان می‌دانستند. فکر می‌کردند که می‌توانند از تشکیلات و امکانات بنی‌صدر در دولت استفاده کنند.

از طرف دیگر، سازمان مجاهدین خلق، دوازده تا پانزده هزار عضو تشکیلاتی و حدود ۷۰، ۸۰ هزار نفر هوادار در داخل ایران داشت و امکانات وسیع و گسترده‌ای در اختیارش بود.

وقتی منافقین خودشان را با بنی‌صدر و دمکرات‌ها و به‌احتمال‌قوی قدرت‌های خارجی همراه می‌دیدند، تصور کردند که می‌توانند جمهوری اسلامی ر ا سرنگون کنند. این یک تصور طبیعی بود و برای آن‌ها خیلی کار سختی نبود.

آمدن مسعود رجوی در فروردین‌ سال ۶۰ و ترغیب سازمان مجاهدین خلق برای اجرای عملیات نظامی، نوعی هماهنگی با صدام، فرانسوی‌ها و اروپایی‌ها بود.

آن موقع، منافقین در کشور عمدتاً با مظلوم‌نمایی فعالیت می‌کردند و حداکثر، کار سیاسی انجام می‌دادند؛ مثلاً تظاهرات می‌کردند یا بعضاً نشریه پخش می‌کردند، تبلیغات و انتقاد می‌کردند، اما حالا می‌خواستند در مدت دو ماه، تشکیلات عریض و طویل و حجیم سازمان را از فاز سیاسی وارد فاز نظامی کنند.

تلاش برای کشته سازی

بنابراین اولین کاری که کردند این بود که اعضای تشکیلات و همچنین هواداران را آرام و آرام به درگیری با نظام بکشانند. اولین اقدام منافقین، ترتیب دادن راهپیمایی مادران زندانیان مسلمان در اردیبهشت‌ سال ۶۰ بود. شاید رهبران سازمان فکر می‌کردند که با این کار نظام با آن‌ها برخورد می‌کند، عده‌ای از راه‌پیمایان کشته یا زخمی می‌شوند و این حادثه انگیزه‌ای برای شروع درگیری با نظام خواهد شد.

آن‌ها به‌ تدریج، در پیش گرفتن خشونت را به بخش گسترده‌ای از بدنه سازمان تعمیم دادند و از آن‌ها خواستند که درگیر شوند، پرخاش کنند و با پرخاشگری عملاً درگیری‌ها ر ا شروع کنند. بر این اساس، در اردیبهشت سال ۶۰، فضای شهر‌هایی مانند تهران، اصفهان، تبریز و مشهد ملتهب شده بود.

آن موقع اگر ۱۰، ۱۵ نفر از بچه‌های ما شهید می‌شدند، ۱۵، ۲۰ نفر هم از عناصر سازمان کشته یا زخمی می‌شدند. تقریباً در روز‌های اول درگیری، وضعیتمان شبیه هم بود.

افراد سازمان با همه‌ چیز مثلاً با تیغ موکت بری افراد را ترور می‌کردند. بیشتر هم به اشخاصی که ریش داشتند، حمله می‌کردند. مثلاً داماد آقای جلالی خمینی امام جماعت مسجد نارمک را در خیابان زدند. خلاصه به هر کسی می‌رسیدند، به‌ خصوص پاسدار و بسیجی و حزب‌اللهی او را می‌زدند.

ما مقابله را شروع کردیم؛ ولی عقب‌ماندگی ما کاملاً محسوس بود. با وجود اینکه قریب دو سال بود می‌خواستیم در برابر آن‌ها آرایش بگیریم، بنا به دلایل خیلی زیادی، از جمله آماده نبودن از نظر سیاسی و ترس از این‌که مسئولان سیاسی با ما برخورد کنند، یا باور نداشتن خیلی از دوستان خودمان، از منافقین عقب بودیم.

فراخوان نافرجام برای یارگیری از مردم [۲]

تصور سازمان این بود که نظام قادر نیست خودش را جمع و جور کند و ضربه اول را پاسخ گوید. در تحلیل سازمان، افکار عمومی آماده قیام علیه نظام بود و از بعد نظامی هم به دلیل اشغال کشور توسط عراق در اوج استیصال بود.

با فراخوانی مردم به صحنه، سازمان در شرایطی حرکت مسلحانه خود را در ۳۰ خرداد شروع کرد که تصور می‌کرد جمعیتی بالغ بر ۵۰۰ هزارنفر از هواداران و مردم به دعوت سازمان به خیابان‌ها خواهند آمد. حال‌ آنکه تنها سه هزار نفر به خیابان آمدند و از ساعت چهار بعد از ظهر درگیری را شروع کردند و تا قبل از نیمه‌ شب، دستگیر یا متواری شدند.

در اواخر شهریور سال ۱۳۶۰، خط و تاکتیک تظاهرات گسترده در داخل سازمان طرح شد. قرار بود تظاهرات اول مهر برگزار شود، ولی به تاریخ پنجم مهر موکول شد. در روز پنجم مهر از ساعت ۱۰ و پنج دقیقه صبح با شلیک هوایی و آتش زدن مقداری لاستیک اتومبیل و اتوبوس شرکت واحد، تظاهرات آغاز شد، ولی همانند ۳۰ خرداد نتیجه‌ای نداشت. ضمن اینکه در همین روز عملیات شکستن حصر آبادان آغاز شد و مارش پیروزی نظامی در جبهه‌های جنگ، فضای جامعه را تحت تأثیر قرارداد.

در این مرحله نیز سازمان در ارزیابی شرایط اجتماعی، موقعیت نظام و توان سازمان اشتباه کرد و نتیجه‌ای جز شکست نداشت.

منابع

[۱] اردستانی، حسین، راه دوران مبارزه، بحران گروه‌های سیاسی: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت محسن رضایی، (جلداول)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۹، صفحات ۴۷۹، ۴۸۰، ۴۸۱۴۸۳

[۲] فصلنامه تخصصی نگین ایران (شماره ۱۷)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تابستان ۱۳۸۵، صفحات ۱۲، ۱۳

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها