رزمنده تبریزی مطرح کرد؛

روایتی از حضور آیت‌الله خامنه‌ای در عملیات آزادسازی سوسنگرد

رزمنده تبریزی دوران دفاع مقدس در خاطره‌ای از حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در عملیات آزادسازی سوسنگرد بیان کرده و گفته است که ایشان در اکثر محورهای خطرناک حضور می‌یافتند.
کد خبر: ۵۵۱۹۰۸
تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۴۰۱ - ۰۲:۲۸ - 27October 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، رزمندگان دلاور کشورمان در آبان ۱۳۵۹ با مقاومت و ایستادگی جانانه خود، به یک پیروزی تاریخی دست یافته و موفق به آزادسازی سوسنگرد از دست دشمن متجاوز شدند. رزمندگان آذربایجانی و در رأس آن‌ها، سردار شهید «علی تجلایی» نیز دوشادوش سایر هموطنان در این عملیات فعالانه مشارکت داشت و حماسه‌های فراوانی آفرید.

«حسین حسین نیای» که در بین نیروهای لشکر 31 عاشورا به «حاج حسین خیاط» مشهور است، از جمله حاضران در این عملیات است که در کتاب «تجلای تاسوعا در سوسنگرد» اثر «علی احمدی زاویه» خاطرات خود از آن روزها را چنین روایت کرده است؛

«در حین انجام عملیات بود ما که از حمیدیه شروع به حرکت کرده بودیم و می‌رفتیم به طرف سوسنگرد که با عراقی‌ها درگیر بودیم. رسیدیم به هویزه؛ «رسول کارگر» از رزمنده‌های تبریزی آمد و گفت زیر پل یک نفر است که می‌گوید من «چمران» هستم. من که رسیدم حاج «ناصر بیرقی» گفت برو آن‌جا را ببین. رفتم دیدم بله دکتر «چمران» خودش هست  که مجروح بود. در آن لحظه ما با چند تن از عراقی‌ها درگیر شدیم. دکتر «چمران» را از زیر پل درآوردیم. از زیر بغلش گرفتیم. آن‌جا از عراقی‌ها یک اتومبیل آیفا هم گرفته بودند. یک نفر از نیروهای خود شهید «چمران» که اسمش «اکبر» بود به همراه شهید «خليل فاتح» گذاشتیم ماشین و رفتند اهواز. «خلیل فاتح» به «چمران» علاقه خاصی هم داشت. از بین ۵۰ نفر کم‌سن‌ترین‌مان «خليل فاتح» بود. به‌عنوان مسئول تبلیغات هم می‌آمد. عکاس هم بود. با آیت‌الله خامنه‌ای عکس هم دارد. آیت‌الله خامنه‌ای هم در آن محور بود. آقا به اکثر محورهای خطرناک می‌آمد.

آزادسازی سوسنگرد طوری بود که ما عراقی‌ها را دنبال می‌کردیم و آن‌ها فرار می‌کردند و ما با آرپی جی و کلاش و g۳ می‌زدیم تا چند کیلومتر مانده به سوسنگرد ما عراقی‌ها را دنبال کردیم. در آن زمان رمز بین ما و گروه «علی تجلائی» که داخل سوسنگرد بودند شلوار پلنگی و پیراهن یعنی لباس‌هایمان بود. عراقی‌ها که با تانک‌ها تا چند کیلومتری سوسنگرد آمده بودند و ما هم پشت سر آن‌ها بودیم بچه‌ها فکر می‌کردند ما نیروی پیاده عراقی‌ها هستیم که به سوسنگرد نزدیک می‌شویم بچه‌ها به «علی تجلائی» گزارش می‌دهند. «علی» بعد خودش تعریف می‌کرد که وقتی با دوربین نگاه می‌کردم گفتم کار ما تمام شد، بعد احساس کردم که به تانک‌ها از عقب تیر و آرپی‌جی می‌زنند. وقتی لباس‌های نیروی پیاده شماها را دیدم به بچه‌ها گفتم نگران نباشید این‌ها نیروهای خودمان هستند.»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها