به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، طلبه شهید محمد جاوید فرزند عبدالرضا درتاریخ چهاردهم آذر ماه سال ۱۳۴۷ در روستای لایزنگان از توابع شهرستان داراب استان فارس در یک خانواده متدین چشم به جهان گشود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا به حوزه علمیه آشتیان و سپس جهت ادامه درس به حوزه علمیه قم مهاجرت کرد.
وی پس از چند مرحله حضور در دفاع مقدس، در منطقه شلمچه در عملیات کربلای ۵ در تاریخ هفتم اسفند ماه سال ۱۳۶۵ به درجه عظیم شهادت نایل شد.
وصیتنامه شهید محمد جاوید
«بسم الله الرحمن الرحیم
«یا ایها الذین امنو هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم. تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون.» (۱۰و۱۱/ صف)
با سلام به پیشوایی که ما را به حق هدایت کرد؛ با سلام به پیامبر زمان شیر جماران. خدایا، بارالها،ای معشوق من،ای خالق من،ای شمع پروانه من تو میآیم مرا پذیرا باش، از تو میخواهم که این روح در آتش شمع تو سوخته را بپذیری.
دل دیوانه من عاشق توست ره عشقم همی پروانه توست
تو شمع باشی و من پروانه تو که این پروانه من عاشق توست
چو پروانه زنم خود را به آتش که آتش به بمانم از غم توست
بگویم که منم جاوید عشقت لبی خون خوردهام خون از غم توست
سخنی چند با پدر و مادر عزیز،ای پدر و مادر مهربان، من فرزند کوچک شما، از شما خداحافظی میکنم به مسافرتی بس بزرگ میروم، مقصد من قیامت و توقف در برزخ اگر به من رسیدید چه خوب، ولی اگر نرسیدید در قیامت همدیگر را میبینیم.
من دست به تجارتی بس بزرگ زدهام، تجارتی بیسابقه، تجاتی که سود کلانی دارد و در این معامله من جان را میفروشم، حتماً خواهید پرسید به چه کسی؟ در این معامله جان را به معشوقم و خالقم و محبوبم میدهم، معشوقم کسی است که فناناپذیر است. خالق همه اوست، معشوقم کسی است که جان من و تو در ید قدرت اوست. کسی است که علیم است، حکیم است، غفور است و رحیم است.
با کسی معامله میکنم که او مقصد من است، چه خوب معاملهای، من بمانم و خشنودی معشوقم را بفروشم؟ گرچه صاحبش نبودم، ولی معشوقم اول به من داد و بعد از من به قیمت خیلی گرانی خریداری کرد. شهادت برای ما معامله با خداست و موجب خشنودی او که بزرگترین پیروزی است.ای کاش میتوانستم چندین بار معشوقم را خشنود کنم،ای کاش چندین جان داشتم آنها را در راه معشوق هدیه مینمودم. ولی افسوس که این هدیهام بس ناچیز هست، خیلی کم است، خیلی بیارزش است ماها چه کنم با ارزشتر از آن را نداشتم ما از شما میخواهم که از خدایتان بخواهید که این هدیه ناقابل مرا پذیرا باشید. وای بر من اگر معشوقم دست رد بر هدیه من بزند چه میشود چه کار کنم، چه کنم راهی دیگر ندارم.
معشوقا، محبوباای کسی که جانم از آن توست این را پذیرا باش.ای پدر و مادر عزیز، کدام تاجری تاکنون چنین تجارتی کرده است؟ نباید ناراحت باشید، چون من فوت نکردهام، نمیگویم که گریه نکنید، اما گریه شما منجر به کفر نشود نکند خدای ناکرده گریه کنید که چرا چنین شده، مگر شما مرا آفریدید، مگر شما خالق من هستید، انا لله و انا الیه راجعون، از شما میخواهم که مرا حلال کنید.
سخنی چند با سایر شنوندگان،ای کسانی که سخنان مرا میشنوید الان روحم از جسمم جداست، جسم در جا بود و روح در جایی دیگر، از شما عاجزانه تقاضا دارم که به فکر چنین روزی باشید مرگ حتمی است به سراغ همه میآید، همه را در چنگال خود میگیرد. پس باید واقعه را قبل از وقوع تدبیر کرد.
در پایان از همه کسانی که حقی بر گردن من دارند عاجزانه تقاضا دارم که مرا حلال کنند و نگذارید که من در پیش معشوقم سرافکنده شوم.
لازم به تذکر است که اگر جنازه من در اختیار شما قرار گرفت آنرا به خاک روستا تقدیم نمایید. همچنین یک روز روزه برای من بگیرید. دیگر عرض ندارم بجز طلب عفو و بخشش.»
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۹۱۱