به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، شهید «محمود رضائیان» هشتم تیر سال ۱۳۴۹ بود که در خانوادهای مذهبی در قم به دنیا آمد؛ در دوران راهنمایی مدرسه را رها کرد تا هر چه زودتر به مدرسه دلدادگی و آزادگی برود، اما به خاطر سن کمی که داشت خانواده با رفتن او به جبهه مخالفت کردند.
سرانجام دعاها و مناجات هایش اثر کرد و خانواده رضایت دادند و محمود از لشکر علی بن ابی طالب (ع) به جبهه اعزام شد و در چند عملیات از جمله کربلای ۴ و ۵ و فاو شرکت کرد که در عملیات کربلای ۴ و فاو دچار مجروحیت شد.
بعد از اینکه ترکشی که به زانویش اصابت کرده بود را خارج کردند خود را به عنوان سرباز برای خدمت معرفی کرد و از طرف سپاه پاسداران به پادگان کرخه در اندیمشک رفت و در آنجا به دندانپزشکی مشغول شد سپس وارد اطلاعات و عملیات شد.
سرانجام شهید رضائیان در ۱۹ مهرماه ۱۳۶۶ حین انجام وظیفه در منطقه شلمچه به شهادت رسید و در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) قم به خاک سپرده شد.
مادر شهید محمود رضائیان در خاطرهای از شهید میگوید:
بعد از اذان صبح برای نماز از خواب بیدار شدیم من به حیاط رفتم که ناگهان دو پا از شیشه پنجره ماشینی که در حیاط بود بیرون آمد. با دو پای حنا بسته. در اینجا بود که من خیلی جا خوردم.
پدرش را صدا کردم و با هم به سراغ ماشین رفتیم. دیدیم محمود است که از جبهه برای مرخصی آمده است و، چون میخواسته مزاحم ما نباشد با آن همه خستگی به خاطر شرکت در عملیات کربلای چهار که مدت زیادی از آن نمیگذشت ترجیح داده بود در آن هوای سرد در بیرون از اتاق بخوابد که مبادا با ورودش به اتاق کسی از خواب بیدار شود.
وصیتنامه شهید محمود رضائیان
«به نام خدا و به نام معبودی که جهان و چیزهایی که در آن است آفرید وصیتنامه خود را شروع میکنم:
انشاءالله که توفیق پیدا کنیم در این عملیات به پیروزی نهایی برسیم، ولی اگر به کربلا رسیدیم که خوشا به حالمان که هم موفق به دیدار قبر شش گوشه مولا اباعبدالله حسین شدیم هم لبیک به ندای خمینی را گفتهایم و اگر که به شهادت نایل گشتیم از شما پدر و مادر و برادران و خواهران و کلیه اقوام عاجزانه خواستاریم در اول مرا حلال کرده اگر بدی و خوبی دیدید من را ببخشید و بعد از شما میخواهم که به کلیه مردم ایران با صبر و استقامتتان بفهمانید که جان ناقابل من در راه خدا بسیار کوچک و بیارزش بوده است و به آنها بفهمانید که اگر در خط مقدم جبهه برای خدا هزار بار هم کشته میشدم باز به خواست خدا زنده میشدم در راه اسلام میجنگیدم و هیچ واهمهای از دشمن خونخوار نداشتم و تا آخرین قطره و چکه خونم خواهم جنگید.
از شما مادر و خواهرهای عزیزیم میخواهم که حجاب اسلامی خود را حفظ کنید و نمازهایتان را سر وقت به جماعت بخوانید و هر وقت که بیکار بودید با نماز و ذکر و صلوات گناهان قلب تان را پاک بکنید از برادر بزرگم احمد آقا بهعنوان یک برادر کوچک خواستارم که مرا حلال کرده و راهم را ادامه دهد از آن دو برادر کوچکم هم خواستارم درسهایشان را بخوانند تا با درسشان مشتی محکم بر دهان ابرقدرتها بزنند و اگر هم به سنی رسیدند که توانستند به جبهه بیایند و نه تنها راه من بلکه راه هزاران جوان را ادامه دهند؛ و در آخر از شما خواستارم از همه اقوام و همسایههای محله بخواهید که من را حلال کنند، چون که ممکن است یک اتفاقی افتاده باشد که آنها از دست من ناراضی باشند.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
محمود رضایی
در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۱۴»