شهید «غلامرضا مروت»:

من و امثال من بايد می‌رفتيم تا اسلام و قرآن بماند

شهید «غلامرضا مروت» در فرازی از وصیت‌نامه خود آورده است: مادر؛ دوست داشتم در دوران پیری، عصای دستت باشم و زحمت زیادی را که در بزرگ کردنم کشیده بودی جبران کنم، اما چه کنم که دین و عزت و ناموس اسلام در خطر بود و من و امثال من باید می‌رفتیم تا اسلام و قرآن بماند.
کد خبر: ۵۵۵۷۲۸
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۴۰۱ - ۰۳:۲۰ - 18November 2022

من و امثال من بايد می رفتيم تا اسلام و قرآن  بماند

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ارومیه، «غلامرضا مروت صومعه سفلی» فرزند محمد در سال 1346 در یك خانواده مذهبی در شهر ارومیه به دنیا آمد.

وی پس از طی دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی با مشقات فراوان كه نصف روز تحصیل و نصف دیگر را كار می كرد، بعد از اتمام سوم راهنمایی به خاطر علاقه وافری كه به تعالیم دینی داشت به حوزه علمیه ولی عصر (عج) تبریز رفته و دو سال در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی بود. سپس از آنجا به مدرسه علمیه الهادی قم عزیمت نموده و در آنجا نیز یک سال به تحصیل علوم دینی اشتغال داشت.غلامرضا بعد از این ایام بنابر گفته مادرش مدتی هم در دانشگاه سپاه تحصیل کرده است.

تا اینکه با اغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می شود و سرانجام در تاریخ 22 دی 1365 در عملیات كربلای 5 شلمچه در اثر اصابت ترکش به شهادت می رسد.

این شهید والامقام در فرازی از وصیت‌نامه خود برای مادرش اینگونه نوشته است:

«مادر عزيزم! دوست داشتم در دوران پيری‌ات، عصای دستت باشم و زحمت زيادی را كه در بزرگ كردنم كشيده بودي جبران کنم، اما چه كنم كه دين و عزت و ناموس اسلام در خطر بود و من و امثال من بايد می رفتيم تا اسلام و قرآن  بماند. مادرجان! من ننگ داشتم كه مثل خارهای خشك بيابان با هر بادی بلرزم، اصل را رها كرده و به حاشيه بپردازم. مادر! تو خود بهتر می دانی درد ما چه بود و دوای ما چه بود؟

مادر  خوب و قهرمانم! اگر می خواهی  مرا شاد كنی بدان شادی من در صبر و استقامت تو در مقابل واقعه‌ پيش آمده است. مادر عزيز! مبادا در پيش اين و آن گريه كنی كه از اين كار تو دشمنان شاد و دوستان ناراحت می شوند. مادر! بگذار ديگران به من بگويند: «جوان ناكام!» كه كام من در شهادت بود و به آن رسيدم؛ ناكام جوانان و پيرانی هستند كه نمی دانند از كجا آمده‌اند و به كجا می‌روند و چون كودكان با اسباب بازی دنيا مشغول گشته اند و بيدار نمی شوند مگر بعد از مرگ!

مادر! من قربانی تو برای اسلام هستم كه ان‌شاءالله در هنگام حمله به دستانم حنا خواهم زد و اگر نتوانستم به دستانم حنا بگذارم -در صورت بودن جنازه‌ام- بردستانم حنا بگذاريد كه بايد شهيد را زينت داد و آخرين تمنايی كه از تو مادر عزيز دارم اين است كه: مرا حلال كنی كه من واقعا مديون تو هستم.»

نظر شما
پربیننده ها