به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس ـ میثم محمدپور لامع؛ داستان زندگی حاج قاسم را که مرور میکنیم، باورمان نمیشود آن نوجوان ساده روستایی که یک صبح برای ادای قرض پدرش از روستای دورافتاده قنات ملک کرمان از خانواده جدا و راهی کرمان میشود، روزی لرزه بر اندام دشمنان خارجی و داخلی بیاندازد و حتی نام او باعث ترس و وحشت تروریستهای منطقه باشد.
بیشک علاوه بر روح بلند و تلاشهای او در تقویت ابعاد روحی و نظامیاش در طول سالهای زندگی، مهر مادر و نان حلال پدرتاثیر عمیقی در شکلگیری شخصیت این بزرگ مرد تاریخ ایران اسلامی داشت.
سردار سلیمانی در کتاب «من نمیترسیدم»، ماجرای کودکی تا جوانی خود را به رشته تحریر درآورده و از خاطرات دورانی میگوید که کمتر کسی آن را شنیده است.
معجزه نام حلال پدر و مهر مادر
اواسط اسفند سال ۱۳۳۵ در خانه مشهدی حسن، صدای گریه فرزندی برخاست که نامش را قاسم گذاشتند. سومین فرزند خانواده از ایل و عشیره سلیمانی بود. ایل بزرگ سلیمانی سالها قبل به کرمان کوچ کردند و زندگی عشایری داشتند. زندگی آنها ساده و بدون امکانات بود. شرایط سخت زندگی در کودکی باعث شده بود تا در سال تنها دو تا سه بار برنج بخورد. دو دست لباس و یک کفش پینه بسته لاستیکی داشت که به کمک آن گوسفندان را به چرا میبرد. در زمستان که برف سنگین تا شکم گوسفندان میرسید قاسم نوجوان مجبور بود گوسفندان را برای چرا به بیرون از ده ببرد.
پدرش از مردان مومن روستا بود که روی انجام واجبات و رعایت شرعیات اهتمام ویژه داشت. به نماز اول وقت اهمیت میداد و نسبت به حلال و حرام حساس بود. زکات مال خود را چه گندم و چه گوسفند به موقع پرداخت میکرد. مهر مادرانه نیز در این بین عطوفت را در جان قاسم کوچک ریشهدار کرد. رفتار پر احترام او با مادرش یکی از نکات کلیدی زندگی و شکلگیری شخصیت سردار است.
این محبت مادر و فرزندی تا لحظات آخر زندگی مادر و حتی بعد از وفات او نیز ادامه داشت. یکی از دوستان و نزدیکان حاج قاسم روایت میکند زمانی که مادر سردار در بیمارستان بستری بود و روزهای آخر زندگیاش را سپری میکرد سردار یک شب تا صبح کنار مادرش ماند. او را دیده بودند در حالی که جورابهای مادر را از پایش درآورد و پاهای مادر را روی پیشانی و چشمانش گذاشت و اشک ریخت.
از روستا به کرمان برای ادای قرض پدر
در نوجوانی به خاطر ادای قرض وامی که پدرش از تعاونی روستا گرفته بود، برای اولین بار سوار مینیبوس شده و به کرمان رفت و در منزل یکی از بستگان خود به نام عبدالله ساکن شد. مدتی به دنبال کار گشت، اما جثه کوچکش مانع از اعتماد کارفرمایان به او میشد تا اینکه با مزد روزی دو تومان به عنوان آجربر در یک ساختمان شروع به کار کرد. مدتی بعد در یک رستوران شغلی پیدا کرد و توانست با حقوقی که گرفته قرض پدر را ادا کند.
حاج قاسم ورزش پهلوانی را در سن نوجوانی با حضور در گود زورخانه شروع کرد. ورزش زورخانهای و ادب و احترام نهفته در آن بر اخلاق دینیاش تاثیر زیادی داشت. قاسم جوان در کرمان به همراه دوستانش که از روستا با هم به شهر آمده بودند اتاقی کرایه کردند و ماندگار شدند. ارتباط او با مسجد قائم (عج) و حاج آقا حقیقی روح و جان او را با قرآن مانوس کرد و بیش از گذشته به معنویات سوق داد. سال ۱۳۵۶ با امام خمینی (ره) و عقایدش آشنا و به خاطر حمل تصویر امام (ره) توسط شهربانی دستگیر شد و مدتی در بازداشتگاه ماند. با اوجگیری اعتراضات مردمی علیه شاه، قاسم جوان نیز فعالیتهای انقلابی را با جدیت ادامه داد.
دفاع مقدس و سردار سلیمانی
سال ۱۳۵۸ با تشکیل شورای فرماندهی سپاه در کرمان حاج قاسم نیز به سپاه پیوست و به خاطر عملکرد خوبش، به عنوان مربی انتخاب شد. مدتی برای مقابله با آشوبگران در کردستان به مهاباد رفت و پس از بازگشت، فرمانده پادگان قدس کرمان شد. او در دورهای فرماندهی سپاه آذربایجان غربی را نیز برعهده داشت. اواخر سال ۱۳۶۰ سردار سرلشکر پاسدار محسن رضایی، حاج قاسم را به فرماندهی تیپ ثارالله (ع) منصوب کرد که متشکل از نیروهای کرمانی بود و بعدا به لشکر ۴۱ ثارالله (ع) تبدیل شد که از نیروهای سه استان کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان تشکیل میشد.
او بسیار زیرک بود و با استفاده از همین ویژگی در عملیاتهای مختلفی همچون والفجر ۸، کربلای ۱، کربلای ۵، تک شلمچه و چندین عملیات دیگر بسیار موفق عمل کرد. در آستانه عملیات فتح المبین (اسفند و فروردین ۶۱) و با ارتقای گروه ثارالله (ع) به تیپ، برای نخستین بار در جلسات فرماندهی حضور پیدا کرد. سردار سلیمانی از آن جلسه با احمد کاظمی و دیگر فرماندهان آشنا شد.
تیپ ثارالله (ع) در عملیات فتح المبین ماموریت یافت تا زیر نظر قرارگاه قدس، هدفی را تصرف و با الحاق با یگانهای همجوار مواضع آزادشده را تثبیت کنند و پیشروی را ادامه دهند، اما در آن عملیات قاسم سلیمانی و نیروهایش نتوانستند به هدف برسند و مانور عملیاتی قرارگاه با مشکل مواجه شد. قاسم سلیمانی در اولین حضورش در قامت فرمانده موفق عمل نکرد و همین موجب شد تا برخی از فرماندهان راهبردی سپاه تصمیم بگیرند او را از فرماندهی تیپ ثارالله (ع) برکنار و فرد دیگری را جایگزین کنند، اما حسن باقری از قاسم سلیمانی و استعداد او دفاع کرد و از دیگر فرماندهان خواست تا به او فرصت دهند توانمندیها و استعداد خود را نشان دهد.
قاسم سلیمانی و نیروهایش در عملیات بیت المقدس عملکرد مناسبی داشتند و آرام آرام و به تدریج خود را نشان دادند و در عملیاتهای بزرگی خوش درخشیدند. در عملیات خیبر، لشکر محمد رسولالله (ص) به فرماندهی محمدابراهیم همت نقش مهمی بر عهده داشت و مسئولیت شکستن خط دشمن در طلائیه برعهده این لشکر بود. در لحظات حساسی از عملیات، لشکر محمد رسولالله (ص) نیازمند یاری و کمک شد و قاسم سلیمانی، معاون خود سید حمید میرافضلی را مامور ساخت تا با همت همراه شود و به لشکر محمد رسولالله (ص) کمک برسانند که همت و میرافضلی در مسیر رفتن به جزیره مجنون جنوبی با اصابت گلوله خمپاره یا کاتیوشا به شهادت رسیدند.
نیروی قدس
سردار سلیمانی پس از پایان جنگ تحمیلی در قامت فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله (ع) به مبارزه با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر در شرق کشور پرداخت. سال ۱۳۶۷ همزمان با اوجگیری قدرت طالبان در افغانستان به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران منصوب شد و ماموریتهای برونمرزی سپاه را برعهده گرفت.
در جنگ ۳۳ روزه لبنان به کمک حزبالله رفت و در اتاق مرکزی فرماندهی عملیات حزبالله حضور داشت. او مشهورترین چهره در مبارزه با تروریستهای منطقه به خصوص داعش بود و جبهه مقاومت در عراق و سوریه حاصل تلاشهای وی در این دو کشور است که توانست بر سیطره داعش در منطقه پایان دهد.
نشان ذوالفقار
حاج قاسم در بهمن ۱۳۸۹، از سوی حضرت امام خامنهای، فرمانده کل قوای نظامی ایران، درجه سرلشکری را دریافت کرد و در دی ماه سال ۱۳۹۷، موفق به دریافت نشان ذوالفقار شد. این نشان به آن دسته از فرماندهان عالیرتبه و رؤسای ستادهای عالیرتبه در نیروهای مسلح اهدا میشود که تدابیر آنها در طرحریزی و هدایت عملیاتهای رزمی موجب حصول نتایج مطلوب شده باشد. پس از انقلاب اسلامی سردار سلیمانی نخستین کسی است که نشان ذوالفقار را دریافت کرده است.
خاطره تلخ شهادت
سیزدهم دی سال ۱۳۹۸، یادآور خاطره تلخی است که قلب میلیونها ایرانی و مردم مسلمان و غیر مسلمان دنیا را در اندوه فرو میبرد. سلیمانی که به همراه چند تن از همراهان خود از دمشق به عراق رفته بود در فرودگاه بغداد مورد استقبال ابومهدی المهندس فرمانده حشدالعشبی قرار گرفت. یک تیم از مأموران دلتافورس، ژانویه سال گذشته (۱۳۹۷) با دوربینهای خود از طریق مخفیگاههای پنهان در فرودگاه بینالمللی بغداد، بهدقت اطراف را زیر نظر داشتند و انتظار قاسم سلیمانی، قدرتمندترین فرمانده نظامی ایران را میکشیدند.
این مأموران با لباسهای کارگران تعمیرات در ساختمانهای فرسوده و قدیمی یا خودروهای پارکشده کنار جاده مخفی شده بودند. تیم تکتیرانداز در فاصله ۵۰۰ تا ۸۰۰ متر دورتر از منطقه ترور مستقر شده بودند؛ یعنی همان جاده ورودی فرودگاه. نحوه استقرار آنها بهگونهای بود که سردار سلیمانی و تیم همراه وی را هنگام خروج از فرودگاه در یک مثلث محاصره کنند.
در گزارشی که وبگاه یاهو از جزئیات ترور سردار سلیمانی مطرح کرده آمده است: «سردار سلیمانی شش ساعت قبل از سوار شدن به هواپیما، سه بار تلفن همراهش را عوض کرده بود، ولی در تلآویو، فرماندهی عملیات ویژه آمریکا با مأموران امنیتی و جاسوسی رژیم صهیونیستی برای ردیابی تلفن همراه سردار سلیمانی همکاری میکردند. مأموران امنیتی و جاسوسی اسرائیل به شماره تلفنهای سردار سلیمانی دسترسی داشتند و آنها را به آمریکاییها دادند و آمریکاییها نیز توانستند سردار سلیمانی و تلفن همراهش را تا بغداد ردیابی کنند.
پس از ورود دو دستگاه خودرو به منطقه ترور، پهپادها بهسوی آنها شلیک کردند. دو فروند موشک هلفایر به خودروی حامل سردار سلیمانی اصابت کرد و راننده خودروی دوم برای فرار از صحنه، سرعتش را افزایش داد. راننده قبل از تیراندازی تکتیرانداز دلتافورس حدود ۹۰ متر حرکت کرد. پس از توقف خودرو، سومین فروند موشک هلفایر نیز به خودرو اصابت کرد.
سردار سلیمانی در نهایت پس از عمری مجاهدت در جبهههای مبارزه با استکبار، اشرار و دشمنان داخلی و خارجی با حمله مستقیم تروریستهای آمریکایی و با فرماندهی عملیات توسط رئیس جمهور وقت آمریکا (دونالد ترامپ) به شهادت رسید.
دفتر زندگی این سردار بزرگ اگرچه با شهادت بسته شد، اما راه و منش او در خون میلیونها ایرانی جاری است.
انتهای پیام/ 112