به مناسبت سالگرد شهادت علی حسن نوری؛

به آغوش کشیدن پیکری از جنس استخوان / وقتی دلم گواهی شهادت می داد

پوتین هایش را به پا کرد و آماده رفتن شد. انگار دلش خبر از شهادت می داد. میثم را بوسید، دخترش فاطمه را بغل کرد. نمی خواست برود. سپیده سر زده بود که علی حسن در را بست و برای همیشه رفت.
کد خبر: ۵۶۶
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۹۲ - ۰۹:۲۵ - 19June 2013

به آغوش کشیدن پیکری از جنس استخوان / وقتی دلم گواهی شهادت می داد

هر دو سه ماه به مرخصی می آمد. در زمان مرخصی هم به پایگاه بسیج می رفت. این جملات را رعنا نوری، همسر شهید علی حسن نوری می گوید. مرد گمنام جبهه ها بی آنکه کسی بداند، فرماندهی گردان ثارالله در تیپ ۵۷ ابوالفضل (ع) را به عهده داشت. به بهانه سالگرد عروج مرد جبهه های جنگ، همسر شهید ما را به گذشته می برد و از همسرش شهید نوری می گوید.

قاب یک نگاه در آخرین دیدار

بار آخری که علی حسن به مرخصی آمد، ماه رمضان بود. قرار شد که برای روز عید فطر به زیارت حضرت معصومه(س) برویم. عید را در آنجا بودیم. از آنجا به سمت تهران حرکت کردیم. 3، 4 روزی را در تهران، خانه خواهرعلی حسن بودیم، تا اینکه به او خبر دادند باید به جبهه برگردد. به سرعت به سمت تهران حرکت کردیم. نیمه شب بود که رسیدیم. کوله با را بست. پوتین های جنگ را به پا کرد وآماده رفتن شد. انگار دلش خبر از شهادت میداد. میثم را بوسید، دخترش فاطمه را بغل کرد. نمی خواست برود. سپیده سر زده بود که علی حسن در را بست و برای همیشه رفت.رفت تا درعملیات ماهوت  آسمانی شود.

اسمی که خوانده نشد

علی حسن در فعالیت های انقلابی شرکت می کرد. به گفته مادرش در قضیهی پایین آوردن مجسمه شاه در بروجردهم نقش بسزایی داشت. تا دوم دبیرستان بیشتر درس نخواند. فرمان امام را که شنیدند، به سپاه رفته و از آنجا هم به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد. خوب به یاد دارم، خاطراتی را که علی حسن از جبهه ها می گفت. از درس خواندن و دیپلم گرفتنش درجبهه. حتی در رشته پزشکی هم پذیرفته شد. اما، افسوس که هیچ وقت نتوانست خبر قبولی اش را در روزنامه ببیند.

فرمانده گمنام

رعنا نوری از گمنامی همسرش در خانه و جبهه خبر میدهد. میگوید هر وقت از او راجع به کارهایش  در جبهه می پرسیدم، می گفت در جبهه ها لباس می شوید، کفش های رزمندگان را تمیز میکند. کار زیادی انجام نمیدهد. بعد از شهادتش بود که ما متوجه شدیم علی حسن فرمانده گردان ثارالله، تیپ 57 ابوالفضل (ع) بود.

من می دانم، دلم گواهی شهادت می دهد

2 ماه بود که از علی حسن خبر نداشتیم. غروب بود. برادر علی حسن در چارچوب در دیده شد. گفت: عمو جان خبر آورده اند که علی حسن شهید شده است. این را که گفت، دیگر نه چیزی می شنیدم ونه چیزی می دیدم. آماده شدیم و به خانه مادر همسرم رفتیم. تا ما را دید بدون هیچ حرف و مقدمه ای گفت: علی شهید شده است؟ من می دانم، دلم گواهی شهادت می دهد.

سخت تر از همه موضوع مفقود شدن علی حسن بود. چرا که ما احتمال اسیر شدن را دادیم. غافل از اینکه او شهید شده است.

یکی از خصوصیات بارز شهید علی حسن نوری، اخلاق خوب و پسندیده او بود. این موضوع در بین اقوام، دوستان و آشنایان زبانزد بود. یکی دیگر از خصوصیات بارز ایشان، نمازاول وقت بود که هیچ گاه ترک نشد.

به آغوش کشیدن پیکری از جنس استخوان

زمانی که علی حسن رفت پسرم، میثم یکساله بود. اما وقتی که پیکرش برگشت، 7ساله شده بود. هیچ وقت لحظه ای را که میثم استخوان های پیکر پدرش را به آغوش می کشید و می بوسید را از یاد نمی برم.

نام: علی حسن نوری

تاریخ تولد:1342

تاریخ شهادت: 28/3/1367

عملیات: ماهوت

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار