به گزارش گروه سایررسانههای دفاع پرس، سیدمرتضی قاضی متولد سال ۱۳۳۰ در شهر مقدس قم بود، به گفته خانوادهاش از دوران کودکی تا دیپلم برای تأمین مخارج تحصیلش کار میکرده است. کلاس چهارم بود که همراه خانواده به تهران آمد. پدرش امام جماعت مسجد جوادالائمه خیابان مولوی شد.
در سال ۴۸ دیپلم گرفت و دو سال بعد وارد دانشگاه شد و در سال ۵۷ مدرک طبابت خود را از دانشگاه اخذ کرد.بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با شکلگیری سپاه پاسداران به عضویت این ارگان انقلابی درآمد و پس از مدتی در بهداری پادگان ولیعصر(عج) سپاه، به دلیل نیاز به نیروی تخصصی در مناطق عملیاتی غرب کشور با قبول مسئولیت یک تیم پزشکی در ۱۴ شهریور ماه سال ۵۸ عازم کردستان شد.
این تیم پزشکی در جاده مهاباد به سردشت در کمین مزدوران دموکرات میافتد و دکتر قاضی به همراه دو نفر از اعضای تیم به شهادت میرسند. پس از هفت سال پیکراین شهید در جنگل «آلواتان» شناسایی و در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد. شهید سید مرتضی قاضی از شهدای جامعه پزشکی کشور است.
زمانی که مرتضی از ثبت نام در دانشگاه منصرف شد
مرتضی قاضی در سال ۱۳۵۰ وارد دانشگاه علوم پزشکی تبریز شد. آن زمان برای ثبتنام ۱۰۵۰ تومان شهریه میگرفتند، مرتضی به دلیل نداشتن این مبلغ از ثبتنام منصرف شده بود که یکی از اقوام از این موضوع مطلع شد و این مبلغ را فراهم کرد. موقع ثبت نام وقتی خواستند شهریه بدهند، مسئولان دانشگاه به مرتضی گفتند لازم نیست شما شهریه بدهید! شما شاگرد اول شدهاید.
تکلیفی که باید ادا میشد
بعد از عضویت در سپاه در درمانگاه پادگان ولیعصر(عج) مشغول شد. آرام و قرار نداشت، از صبح تا شب کار میکرد؛ تا اینکه کردستان شلوغ شد، پدرمرتضی مریض بود و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری شده بود. مرتضی قصد عزیمت به کردستان داشت و برادر و خواهر وی اصرار داشتند که در تهران کنار پدر بماند.
مرتضی خطاب به خانوادهاش میگوید: در کردستان برای بیماریهای معمولی یک پزشک هم نیست و افراد به خاطر یک بیماری ساده میمیرند، آنها را چگونه تنها بگذارم؟ رفت کردستان و تکلیفش را ادا کرد.
انفجار مقر رکن دو ارتش
قاضی در هنگام سربازی در رکن دو ارتش خدمت میکرد، «ژنرال هایزر»(معاون وقت فرمانده نیروی هوایی آمریکا در اروپا به عنوان فرستاده ویژه واشنگتن در 14 دی ماه 1357 به ایران آمد) که به تهران آمده بود. وی به همراه دوستانش تصمیم گرفتند که رکن دو(واحد اطلاعات) را منفجر کنند اما قبل از اقدام برای کسب اجازه خدمت آقای طالقانی رفتند، آقای طالقانی گفته بود: «چنانچه فرد نمازخوانی در آن جمع حضور داشته باشد نباید این کار انجام شود.» به دنبال این فتوا قاضی از انجام این عملیات منصرف میشود.
خواهر این شهید نقل میکند: بعد از فوت مادر هر وقت تهران میآمد جایش منزل ما بود، من عادت داشتم هر روز و هر وعده حسابی غذا میپختم. همیشه میگفت: چرا یک خانم دائم باید برود داخل آشپزخانه و تمام عمرش را آنجا بگذراند؟ یک زن باید برای خودش هم مقداری وقت داشته باشد و حداقل چهار ساعت در روز کتاب بخواند، من را به قرآن خواندن و تفکر در آفزینش و خلقت سفارش میکرد.
منبع: ایسنا