به گزارش خبرنگار دفاعپرس از زاهدان، کتاب «روایت مدال و پلاک» مجموعه زندگینامه شهدای بسیجی ورزشکار استان سیستان و بلوچستان است کهبه قلم «یونس اربابی قلعهنو» به نگارش درآمده است.
این کتاب در 150 صفحه شامل زندگینامه 53 شهید ورزشکار استان سیستان و بلوچستان است. این کتاب توسط انتشارات تنگه احد به چاپ رسیده است.
در بخشی از کتاب آمده است:
خانواده مذهبی و پرجمعیت جعفری، در نیمه خرداد ۱۳۴۸ تولد فرزندی خوش سیما را به سرور نشستند. پدر خانواده مردی مؤمن و مذهبی بود که در بازار زاهدان به شغل خیاطی مشغول بود در آن زمان مسجد جامع زاهدان مکانی بود که علاوه بر تجمع نمازگزاران، افرادی که به نحوی در مبارزات سیاسی علیه حکومت طاغوت فعالیت می کردند، آنجا جمع می شدند و از رهنمودهای حضرت امام (ره) که از طریق آیت الله کفعمی به مردم زاهدان منتقل می شد، آگاه می شدند.
ابوالقاسم روزهایی که مدرسه تعطیل بود و به خصوص در تابستان اوقات فراغت خود را در کنار پدرش سپری می کرد و به وقت نماز همراه پدر به مسجد میرفت با پیروزی انقلاب و حضور برادران بزرگترش در حفظ امنیت شهر و پیوستن به بسیج، او نیز علاقمند به حضور در چنین محافلی شد وی در کنار فعالیتهای نظامی و تبلیغاتی بسیج، به اقدامات فرهنگی نیز اهتمام خاصی می ورزید؛ از جمله این فعالیت ها می توان به جذب جوانان و نوجوانان در رشته های مختلف ورزشی اشاره کرد.
او که فعالیت شدید سوداگران مرگ را در منطقه میدید و شاهد گرفتار شدن عده ای از جوانان به صورت ناخواسته در دام اعتیاد بود تلاش می کرد با ورزش، خود و دوستانش را در محیطهای سالم حفظ کند و در برابر خدعه های دشمن واکسینه کند. یکی از ورزش های مورد علاقه ابوالقاسم شنا بود که به صورت حرفه ای به آن میپرداخت بعد از اعزام به جبهه از طریق بسیج و پیوستن برادرش محمود به گردان غواص این علاقه شدت یافت چرا که مدت زمانی را که در بین عملیات ها در کنار خانواده سپری می کرد به همراه برادرش محمود و سیروس پیروزی به استخر رفته و به ورزش شنا می پرداخت و به همین سبب اندام ورزیده ای داشت.
او در مسابقات شهرستانی و استانی نیز شرکت میکرد و موفق به اخذ مقامهایی در سطح استان می شد. ابوالقاسم نمونه یک ورزشکار با اخلاق و با منش پهلوانی بود و در میادین ورزشی حتی با رقبای خود با فروتنی برخورد می کرد و به گونه ای با آنان ارتباط برقرار می کرد که تبدیل به دوستان بسیار صمیمی او می شدند در سال ۱۳۶۷ دشمن دوباره به منطقه شلمچه دست درازی کرد ابو القاسم به فرمان حضرت امام و فراخوان فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله و به منظور ادامه راه برادر شهیدش رهسپار جبهه های نبرد شد و در ۴ خرداد ۱۳۶۷ شهد شیرین شهادت را نوشید و خون گرمش بر خاک تفتیده شلمچه جاری شد.
خاطرهای به نقل از «محمود جعفری» برادر شهید:
نخستین باری که ابوالقاسم قصد رفتن به جبهه را کرد اوضاع چندان مساعد نبود چرا که بسیار کم سن و سال بود و برادرم احمد نیز به شهادت رسیده بود؛ به همین دلیل پدر و مادرم کمی نگران ابوالقاسم بودند اما او تصمیم خود را گرفته بود.
با صحبتهای من و قول اینکه همراه او خواهم رفت پدر و مادرم رضایت دادند. اولین حضور ابوالقاسم در جبهه مصادف با عملیات والفجر ۸ شد. من که سابقه حضور در کنار برادرم شهید احمد را داشتم و میدانستم شب عملیات چقدر سخت است از ابوالقاسم خواستم در گردان خاکی بماند و خودم به گردان غواص پیوستم در آن عملیات من و دو برادرم و داییمان حضور داشتیم در تمام طول عملیات نگران ابوالقاسم بودم که با سن و سال کمی که داشت نتواند طاقت بیاورد اما بعد از عملیات که با پیروزی سپاهیان اسلام همراه بود متوجه شدم ابوالقاسم از خود شجاعت زیادی به خرج داده و در گردان آنها تقریباً همه با او ارتباط صمیمانهای برقرار کرده بودند.
انتهای پیام/