ما متحدیم/ دلنوشته/ ابوالقاسم محمدزاده

شهدا به «هل من ناصر» امامشان لبیک گفتند

شهدا وقتی از خانه و کاشانه و مهم‌تر از این از خانواده‌ها و عده‌ای از جگرگوشه‌هایشان جدا شدند و برای اینکه چادر جده‌ی سادات مادرمان فاطمه‌ی زهرا خاکی یا خدشه‌دار نشود خون و جان خود را باختند و شربت شیرین شهادت نوشیدند به مادیات فکر نکردند بلکه به حرف امام فکر کردند و ندای هل من ناصر اباعبدالله.
کد خبر: ۵۷۸۰۵۶
تاریخ انتشار: ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۲:۴۷ - 11March 2023

گروه استان‌های دفاع‌پرس - «ابوالقاسم محمدزاده» پیشکسوت دفاع مقدس؛ حس خوب راهیان نور، خواب از چشمان بی‌قرارم ربوده. مگر این سفر چه دارد که شوق پرواز دارم. از شخصی شنیدم که گفت؛ کناری نشسته و سکوت غمبار نمودم اما برای لحظه‌ای کسی کنارم آمد و نشست. مثل خودم و پرسید:

-چه می خواهی؟

شنیده‌ام شهدا به ما می‌گویند؛ که هر لحظه هستیم و شما را می‌بینیم. گفت:

-درسته، مگر نشنیده‌ای که قرآن می‌گوید؛ گمان نکنید که شهدا مرده‌اند و در راه خدا کشته شده‌اند. بلکه آنان زنده‌اند و نزد خدا روزی می‌گیرند.

صوت سوزناک و در عین حال آتشین سید مرتضی آوینی به عالم فهماند که کربلایی شدن لیاقت می‌خواهد که شهدا این لیاقت را داشتند و رفتند و شهید شدند.

-به راستی برای چه؟

آیا در آن زمان مثل امروز مدافعان حرم که می‌گویند برای پول رفته، مال دنیا به آن‌ها تعلق می‌گرفت؟

-نه آن‌ها وقتی از خانه و کاشانه و مهم‌تر از این از خانواده‌ها و عده‌ای از جگرگوشه‌هایشان جدا شدند و برای اینکه چادر جده‌ی سادات مادرمان فاطمه‌ی زهرا خاکی یا خدشه‌دار نشود خون و جان خود را باختند و شربت شیرین شهادت نوشیدند به مادیات فکر نکردند بلکه به حرف امام فکر کردند و ندای هل من ناصر اباعبدالله.

-مگر توصیف حسین علم‌الهدی از سنگرش را نشنیدی؟

-نه

-می‌گفت سنگر خانه‌ی سکوت و فریاد است. می‌دانی چرا؟

-نه، اصلاً به معنای جمله‌اش فکر نکرده‌ام.

-چون آرامش شب و نهج‌البلاغه‌ی حضرت امیر برایش سکوت عمیق تفکر را بوجود آورده بود و روزهای منطقه‌ی جنگ که صدای سوت خمپاره، کاتیوشا، نارنجک و انواع سلاح‌های جنگی در آنجا به گوشش می‌رسید. شب‌های اردوگاه‌های جنگی راهیان نور هم اینگونه است.

سکوت: برای اینکه درک کنیم که شب‌های عملیات در دل آرامش و سکوت شب چه غوغایی با نمازهای شب زیارت‌های عاشورا و غسل‌های شهادت در دل بسیجیان مخلصی که لشکر روح خدا بودند در نوحه‌های حاج صادق آهنگران به پا شده بود.

فریاد: برای اینکه درک کنیم که آن خاک‌ها هر روزه دارند فریاد می‌زنند «بیائید ای سبک بالان عاشق به راه و رسم و آئین شهیدان» هنوز هم غربت شهدای هویزه در اولین باری که به زیارت آن جا رفتم یادم نرفته.....

شور و احساس عجیبی دارم و کاش می‌شد قطعه‌ای از یادمان هویزه را با خودم به شهرم می‌آوردم تا هر زمانی که هوای شهرم آلوده شد هوای هویزه را استشمام کنم و جانی دوباره در بدنم بگیرم...

بغضی گلویم را می‌گیرد و با نوشتن در موردت آن بغض محو می‌شود. درست مثل چشمان اشکبارت که وقتی دیگران نگاهش می‌کنند می‌گویند یک حس مرموز و عجیبی در وجودت و چشمانت نهفته است. حتی از کسی شنیدم که گفت:‌

-چشمانت حرف می‌زند. چه می‌گویی که همه شیفته و شیدایت شده‌اند؟

و من فقط می‌نویسم که «جا مانده‌ام»

کاش راهیان نور امسال، همنشین شوم...

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار