دلنوشته/

دفاع مقدس را نمی‌توانیم از خاطر ببریم

قهرمانان دفاع مقدس، شهدا بودند و رزمندگانش و تا یادگارانش هستند و آثارش، او را نمی‌توان فراموش کرد.
کد خبر: ۵۸۰۲۴۹
تاریخ انتشار: ۰۵ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۶ - 25March 2023

گروه استان‌های دفاع‌پرس - «ابوالقاسم محمدزاده» پیشکسوت دفاع مقدس؛ راستش حرف خوبی برای شروع نیست. یعنی که چی کمی جنگ را فراموش کنیم. آخر خود جنگ که خوب نیست. بد است. تلخی دارد و درد. ویرانی دارد و هجران. من می‌خواهم این قسمتش را فراموش کنیم و بچسبیم به خوبی‌هایش.

جنگ سازندگی دارد و کارخانه آدم‌سازی و دانشگاه تربیتی بود. جنگ را فراموش کنیم و به همین جنبه‌هایش بپردازیم.

روز اول که با آن آشنا شدیم، «عاشقانه رفتیم»، رگ غیرتمان ورقلمبید و با هدایت مرشد و راهنمایمان راهی شدیم. هرچند گفته بود؛ «مگرجوانان اهواز مرده‌اند». فکر کردیم حالا که روی حساب فرمانده به جوانان است چرا ما اهوازی نباشیم. تا به خودمان آمدیم دیدیم که ای بابا باید! همپای جوانان این مرز و بوم گاهی بشویم کرد و گاهی بلوچ و ... تلنگری خوردیم که ای بابا! همه از سراسر کشور آمدند و دست به دست هم داده‌اند و جنگ شد دفاع مقدس.

شیعه و سنی و مابقی مذاهب یک هدف را دنبال می‌کنند و تازه فهمیدیم که ای بابا پیر جماران می‌گوید؛ «وحدت» چه برکتی دارد و از تلخی‌های این واژه غریب و تلخ، در کنار تقدسش با چه گوهرهای گرانبهایی آشنا می‌شویم و چه کیف می‌کنیم با همنشینی و همجواری‌شان و از آن‌ها می‌آموزیم وفاداری، شجاعت، رشادت، ایثار، همدلی و هزار چیز دیگری که باعث افتخارمان شده و لذت می‌بریم و با افتخار یاد می‌کنیم از آن روزها و لحظه‌ها.

جنگ را با تلخی‌هایش به دست باد بسپاریم و خاطره‌های شیرینش را هدیه کنیم به آنهایی که آن روزها را ندیدند و درکش نکردند. بگوییم؛ رفاقت دُر گرانبهایی بود که در آن روزها به آن یقین پیدا کردیم و باها آن زندگی کردیم. زودتر از آنها سفره انداختیم و تا به خودمان جنبیدیم آنها ظرف‌ها را شسته بودند و خجالتش برای ما مانده بود. همین اصغر محراب خودمان را می‌گویم که وقتی سنگ کلیه‌اش عذابش می‌داد می‌گفت؛ سفره را که جمع می‌کنم دردش آرام می‌شود. وقتی ظرف‌ها را می‌شورم فراموشش می‌کنم. اما همین مرد در اوج درد، نمازش را فراموش نمی‌کرد. بقول دوستی که همراهش بود و با آمبولانس به بیمارستان اهواز می‌بردنش در اوج درد گفته بود، نگهدارید پرسیده بودند برای چه؟ گفته بود «اذان ظهر است و نماز اول وقت». یا کمی دفتر ذهنمان را ورق بزنیم و از لذت بودن با آن جنس آدم‌ها حرف بزنیم. اصلاً چرا جای دوری برویم. از علی قمی بگویم که هر وقت دلش می‌گرفت، مداحی‌هایش به دل می‌نشست و شارژمان می‌کرد. بیایید فراموش کنیم و خوبی‌ها را یادآوری کنیم و به آن ببالیم.

از دانشگاه بگوییم که ما را آدم کرد و در کنار آن‌هایی که اگر بخواهیم اسم‌شان را بیاوریم می‌شود ۲۳۰ هزار و اندی اسم. از ساده‌ترین‌شان که دژبان بود و نگهبان و راننده بگیریم به فرمانده‌هانی می‌رسیم که الگو بودند و خود مرید و حالا ماییم و ادامه راه‌شان و جوادانه‌سازی اسم و مرام‌ و هدف‌شان.

آخ آخ که هرچه بگوییم کم است و زبان‌مان الکن. محمد، ناصر، علی و محمود و یاران با وفایشان اسمند و نشانه‌ای که راه گم نشود. چه از آن‌ها بگوییم و چه نگوییم، آن‌ها عزیزند و مقرب درگاه الهی. ماییم که نیازمند آن‌هاییم.

با خودمان رو راست باشیم. از خاطرات شیرین با آنها بودن بگوییم و یادمان نرود که محمود وجه تمایزهایی داشت که همه را عاشق و مجذوب خودش می‌کرد. لبخند شیرین و دل چسبش را بخاطر بیاوریم و بازی فوتبالش را که پس از بازی فرمانده دسته و گروهان و گردانش را از میان همان‌ها انتخاب می‌کرد و به اوج می‌رساند قدرت انتخابش را.

همین‌ها را که بگوییم می‌شود نگاه متفاوت به جنگ تلخ و دردآور. پس بیاییم فراموشش کنیم و از آن‌هایی بگوییم که دیگر بین ما نیستند و یاد و خاطرات‌شان با ما همراه است.

اما از حق نگذریم جنگ را نمی‌توانیم فراموش کنیم. دفاع را نمی‌توانیم از خاطر ببریم. تا یاد یاران سفر کرده در ذهن‌مان جاری است با آن همنشین و همراه خواهیم بود. نمی‌شود فراموشش کرد. نمی‌شود از آن جدا شد.

حالا پس از اینهمه سال با هم رفیق شدیم و یک زندگی مسالمت‌آمیز داریم. گاهی او ما را زمین‌گیر می‌کند و گاه ما پشتش را بخاک می‌مالیم.

قهرمانان دفاع مقدس، شهدا بودند و رزمندگانش و تا یادگارانش هستند و آثارش، او را نمی‌توان فراموش کرد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار