گروه استانهای دفاعپرس- «غلامرضا تدینیراد» رئیس مرکز رصد فضای مجازی، اطلاعرسانی و افکار عمومی فرماندهی انتظامی خراسان رضوی؛ موهای سرش را تراشیده بود و همه میگفتند قیافهات چه قدر بامزه شده است. لباس سبز خدمت سربازی هم خیلی به او میآمد.
لحظهی خداحافظی، مادر صورت پاره تنش را بوسید؛ او را از زیر قرآن رد کرد و با چشمهای گریان برایش دعا میخواند.
به صورت مادر خیره شد و گفت: آرزویت این بود که بزرگ بشوم و امروز احساس بزرگی میکنم؛ من دیگر مرد شدهام و از این که لباس خدمت برای کشور پوشیدهام خیلی خوشحالم.
پدر گونهاش را بوسید؛ دست روی شانه پسر جوان گذاشت و گفت: برو بسلامت پسرم گلم.
مجید به راه افتاد. بغض دلتنگی گلوی پدر را میفشرد. اما در حضور همسرش خودش را کنترل میکرد و در دل برایش دعا میکرد: خدایا، پسر نازنینم را به تو سپردم؛ خودت نگهدارش باش.
مجید هم اگر چه چند بار برگشت و با لبخند برای پدر و مادر دست تکان میداد. اما حس غریبی داشت.
پسرجوان بعداز دوره آموزش نظامی، برای خدمت مقدس سربازی به پلیس مشهد اختصاص یافت.
مجید ذوق و شوق عجیبی داشت. مشهد را به خاطر امام رضایش و هیجان خیابانهای پر رفت و آمدش از بچگی دوست داشت.
مشغول خدمت شد و هرموقع مرخصی میرفت برای مادر و سه خواهرش هدیه تبرکی مشهد میگرفت و وقتی وارد خانه میشد؛ مینشست و مردانه حرف میزد.
مادر با نگاه به قد و قامت پسر، احساس غرور میکرد و آرزویش این بود هر چه زودتر او را در رخت دامادی ببیند.
مجید ۱۰ ماه از دوران شیرین خدمت مقدس سربازیاش را گذراند. شب چهارشنبهسوری بود که او در خیابان مجد مشهد هنگام برقراری نظم و امنیت برای سلامتی مردم، جانش به خطر افتاد.
انفجار مواد محترقه روی سرش باعث شد از ناحیه صورت آسیب جدی بییند. جوان رشید ۱۹ ساله به بیمارستان انتقال یافت و پس از چند روز بامداد هفتم فروردین ۱۳۹۴ به فیض عظیم شهادت رسید.
پیکراین شهید انتظامی باشکوه و افتخار بعد از طواف مرقد امام رضا (ع) به زادگاهش، شهر باخرز انتقال یافت و با حضور مردم همیشه در صحنه و مسئولان و فرماندهان عالی رتبه نظامی و انتظامی استان خراسان رضوی در بهشت شهدا به خاک سپرده شد.
پلیس با تحقیقات گسترده، متهم پرونده که او هم جوانی ۲۱ ساله بود شناسایی و دستگیر کرد. این پسر جوان به قصاص محکوم شد.
پدر و مادر شهید «مجید فخرایی» با اعلام رضایت خود از قصاص عامل شهادت فرزندشان گذشت کردند. دل مادر مجید همچنان به عشق پسرش بیتاب و بیقرار است؛ او با حس مادرانه هرجا جوانی را در رخت سربازی میبیند دست به دعا بر میدارد و سلامتی جوانهای کشورمان را از خدای متعال میخواهد.
اما متهم پرونده که دوران سختی در زندان سپری کرده بود؛ میگفت: فکر کنید هر شب وقتی میخوابید نمیدانید آیا فردا صبح نام شما را برای اجرای حکم اعدام صدا میزنند یا نه؟
شبها معمولا تا پاسی از بامداد بیدار بودم. چند بار هم خواب دیدم که مرا پای چوبه دار بردند و در حالی که پابند و دستبندهای آهنین بر دستانم قفل شده بود به من میگفتند آخرین وصیتت را بگو!
مرد جوان ادامه میدهد؛ وقتی حکم قصاص نفس صادر شد دیگر هر لحظه حبس برایم هزار سال میگذشت. حتی الان هم که با بزرگواری و گذشت خانواده شهید مجید فخرایی زندگی دوباره یافتهام بازهم از یادآوری آن روزها لرزه بر تنم میافتد. به خصوص وقتی نام چهارشنبهسوری را میشنوم از شدت وحشت پاهایم دیگر قدرت ایستادن را از دست میدهند!
این مرد جوان گفت: از همان موقع دور رفیقبازی را خط کشیدهام و اصلا چهارشنبههای آخر سال از خانه بیرون نمیروم و به همه همسن و سالان خودم هم میگویم فکر نکنید این اتفاقات فقط برای دیگران رخ میدهد؛ خدای ناکرده اگر حادثهای رخ بدهد دیگر پشیمانی هیچ سودی ندارد.
شکوه ایثار و جلوه عزتمندانه گذشت در مرام و معرفت مادر و پدر شهید «مجید فخرایی» برای بخشش قاتل فرزندشان، افتخار وصفناشدنی است که پلیس خدمتگزار و جامعه قدرشناسِ امنیت به برکت آن به خود میبالند و اینک در سالگرد شهادت سرباز رشید انتظامی ««۰مجید فخرایی» با بزرگداشت یاد و نام او، امیدواریم به پشتوانه همکاری آگاهانه مردم عزیز شاهد وقوع حوادث و وقایع ناگوار در چهارشنبه آخر سال نباشیم.
انتهای پیام/