گروه استانهای دفاعپرس - «غلامرضا تدینیراد» رئیس مرکز رصد فضای مجازی، اطلاعرسانی و افکار عمومی فرماندهی انتظامی خراسان رضوی؛ دختر و پسر کوچک از خوشحالی در پوست خودشان نمیگنجیدند. آنها کنار سردار «محمد کاظم تقوی» فرمانده انتظامی استان خراسان رضوی نشسته بودند و سراپا به گفتههای سردار رادان که مهیمان خانهشان شده بود؛ گوش میداند.
حرفهای پدر که شروع شد اشک در چشمهای سردار رادان حلقه زد. بابا از پسر بزرگش میگفت و این که با چه ذوق و شوقی سربازی رفت و آذر امسال در راه آسایش مردم و امنیت کشور به شهادت رسید.
گاهی صدای بابا آهنگ بغض و دلتنگی میگرفت.
مادر هم گوشهای از اتاق نشسته بود و وقتی اسم پسرش، معین را میشنوید آرام و بیصدا اشک میریخت.
بابا میگفت از این که پسرم شهید شده به خودم افتخار میکنم چون خدا با این عزت، بزرگترین سرمایه را به من داده است، روزی هم که معین میخواست سربازی برود به او و دوستش گفتم؛ ببینم میتوانید یکی از شما افتخار این کوچه و محله و شهر امام رضا علیهالسلام و کشور ولایت فقیه بشوید.
پسر کوچک که لباس مرزبانی پوشیده بود با شنیدن این حرفها یاد روزی افتاد که برادرش موهای خود را با ماشین اصلاح کوتاه کرده بود و همه با خنده میگفتند معین چه قدر قیافهات با نمک شده است.
در این لحظه سردار تقوی دو جلد کتاب قصه کودک به بچهها هدیه داد. مهلا کوچولو بلافاصله از جا برخاست و با دیدن عکسهای قشنگی که روی کتاب بود لبخندی زد. کتابها را فوری برداشت و داخل کمد چوبی گوشه اتاق گذاشت و برگشت.
مهلا کنار سردار تقوی نشست و دوباره محو تماشای میهمانها شد.
همه از معین میگفتند و این که چه کار بزرگی کرده است. سردار رادان میگفت: «از خدا میخواهیم خادم خوبی باشیم و شرمنده امام حسین علیهالسلام و معین عزیز و همه شهیدان نشویم.»
آن روز در خانه کوچک، ساده و البته پر ازمهر و صفای پدر شهید «معین قدمیاری» الماس زلال اشک در حلقه چشم همه میهمانها میدرخشید.
بابا به سردار رادان گفت پسر کوچکم آرزو دارد وقتی بزرگ شد پلیس بشود و آرزویم این است به آرزویش برسد؛ شاید هم مثل معین به مقام شهادت رسید و من آن موقع سربلند میشوم که خانواده ما هم یک قدم کوچک برای کشورمان و رهبرمان و عشق به امام حسین (ع) برداشته است.
قطرههای اشک دوباره در چشمهای میهمانها جوشید. گفتن این حرفها از زبان پدری که با کار و تلاش زیاد لقمهای نان حلال و پاک سر سفره خانواده گذاشته و حاصل زندگی او خانهای کوچک و ساده و بیپیرایه اما بزرگ و با عظمت و بدون زرقوبرقهای کاذب است؛ مرد میخواهد.
سردار رادان و همراهان او از خانواده شهید تشکر کردند و موقع خداحافظی، برادر کوچولوی شهید «معین قدمیاری» بلند شد و با احترام نظامی از فرمانده دلسوز فراجا خداحافظی کرد.
دختر کوچولو هم جلو آمد. دستش را زیر چانهاش گذاشته بود. با نازی کودکانه موقع خداحافظی گفت: سلام، من میخواهم برای شما سوره کوثر بخوانم تا همیشه سالم و قوی باشید.
فرمانده کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران دوباره نشست و با لبخندی گفت: بفرمایید دختر خوبم.
مهلا سوره کوثر را خواند و سردار رادان هم با او همخوانی میکرد.
او به سردار گفت: برای شما همیشه دعا میکنم.
این جمله را گفت و با خوشحالی به سمت مادر برگشت. ذوق کرده بود، میگفت: مامان، مامان به آرزوم رسیدم، برای آقای رادان قرآن خواندم و او هم خیلی خوشحال شد.
سردار رادان و همراهانش از خانواده معظم شهید قدمیاری، این سرباز رشید مدافع امنیت کشور خداحافظی کردند و با دلی روشن از دعایی که دخترک برایش خوانده بود راهی شدند.
فرمانده کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران هنگام خروج از این خانه که عزت و عظمت و معنویت، برکت و جلای آن بود؛ گفت: روحیه خانواده معظم شهدا برای ما درس است و خدا را شکر گزاریم که نفس مسیحایی این عزیزان چراغ راه خادمان مردم و سربازان ولایت در فراجاست.
انتهای پیام/