به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، گردان موسی بن جعفر (ع) از لشکر ۱۴ امام حسین (ع) به «گردان شیخها» معروف بود. در این گردان خط شکن، نیروها سعی میکردند بسیاری از مسائل از جمله غیبت نکردن، عدم اسراف، تاکید بر نمازهای مستحبی همانند نماز شب و... را حتما رعایت کنند.
سید مرتضی موسوی از نیروهای گردان موسی بن جعفر (ع) در گفتوگو با دفاعپرس از ویژگیهای این گردان اینگونه گفت: در گردان موسی ابن جعفر (ع) بچهها علاوه بر واجبات؛ مستحبات را انجام میدادند و از مکروهات دوری میکردند. هیچکس حق غیبت کردن، اسراف و... نداشت. آداب خوردن، خوابیدن و... همه رعایت میشد.
* محرابهای قبری
در اطراف مقر گردان در اردوگاه شهید عرب اکثر بچهها چالههایی به شکل قبر حفر کرده بودند و نماز شبهایشان را داخل قبرها در دل شب به جا میآوردند. فرماندهان گردان اعتقاد داشتند باید طوری آمادگی در بین نیروها بوجود آید تا شب عملیات با توکل بر خدا زانویی جلوی کالیبر، تیربار و آتش سنگین دشمن نلرزد!.
اوایل پاییز سال ۱۳۶۴ روز اولی که من به گردان موسی ابن جعفر (ع) معرفی شدم، به اتفاق فرمانده عزیز حاج ناصر بابایی از شهرک دارخوین به اردوگاه شهید عرب و مقر گردان رفتیم. این مقر در مجاورت هور شادگان قرار داشت. به محض پیاده شدن از تویوتا، چشممان به جمال شهید رحیم افتخاری که از دوستان قدیمی بود، منور شد! رحیم در حالی که اورکتش را روی شانه انداخته بود و کلاه پشمی به سر داشت، دستانش را به کمر گرفت و گفت: «سید به گردان موسی ابن جعفر (ع) خوش آمدی!». با آقا رحیم سلام و احوالپرسی کردم و گفتم همین امروز به گردان معرفی شدم. رحیم نه پایین گذاشت نه بالا و گفت: «سید! این گردان جای شوخی، بی مزه بازی و قر و فر نیست! از امشب مثل بچه آدم بلند میشی نماز شبت رو میخونی!».
با حرفهای رحیم پیش خودم گفتم، یا پیغمبر! به کجا آمدهام. هنوز نرسیده چه استقبال گرمی از من شد... خودم را از تک و تا نینداختم و گفتم، آقا رحیم! خود خدا که خالق و هستی ماست فرموده فقط نماز یومیه واجبه، نماز شب که واجب نیست... هنوز حرفم تمام نشده بود که رحیم گفت، همون که گفتم! مثل بچه آدم از امشب بلند میشی نماز شب میخونی. این گردان جای نماز شب خون هاست. والسلام!.
* پتوهای خاکی
خلاصه آقا رحیم خط و نشان را هنوز نرسیده و نخیسیده برایمان کشید. حاج ناصر فرمانده گردان مرا به کادر گروهان ابوذر به فرماندهی شهید کریم جهدی معرفی کرد. برادران عزیز سید مهدی اعتصامی، حاج عباس معینی، شهید آقا رحیم افتخاری، شهید حسن زمانی، شهید رسول باقری و شهید علی بهرامی کادر گروهان ابوذر در یک سوله همگی مستقر بودند.
شب اول هوا سرد بود و در حالی که یک چراغ فانوس در داخل سوله روشن بود، پتوهای مشکی سربازی را که دو من خاک داشت! روی سرمان کشیدیم و استراحت کردیم. آن قدر پتوها خاک داشت که به محض کشیدن روی سر خود به خود بیهوش میشدیم! .
* حاج منصور ارضی
حدود یکس اعت مانده به اذان صبح؛ آقا رحیم بیدار شد. وضو گرفت و دقیقا کنار من برای خواندن نماز شب ایستاد. نماز شب رحیم به لطف خدا شروع شد! از رکعت اول تا رکعت یازدهم خواند و بعد با پای راستش محکم به پهلوی من زد! زیر پتو بیدار شده بودم، ولی به روی خودم نمیآوردم!. گذشت و صبح شد. در طول روز هر موقع رحیم مرا میدید، اخم میکرد و بعد با لبخند معنا داری میگفت: «بالاخره آدمت میکنم!» شب دوم فرا رسید. آقا رحیم مجدد یک ساعت مانده به اذان صبح بیدار شد. وضو گرفت و یک عدد واکمن را در حالی که مناجات حاج منصور ارضی میخواند، روشن کرد و به زیر پتوی من هل داد! حالا حاج منصور از زیر پتو میخواند و آقا رحیم از بالا با پا به پهلوی من میکوبید و تا رکعت یازدهم میزد! بازهم زیر پتو بیدار شده بودم، اما خودم را به خواب زدم.
* آدمت کردیم!
شب سوم فرا رسید. اینبار آقا رحیم علاوه بر روشن کردن واکمن و نوار مناجات حاج منصور ارضی در زیر پتو؛ دو سه نفر نیروی کمکی دیگر را فراخوان داد و با خود به میدان رزم آورده بود. در این شب حمله از جناحین صورت گرفت و هیچ جایی از پک و پهلوی من از حمله آقا رحیم و همرزمانش سالم نماند! مجبور شدم از خواب ناز بیدار شوم و به محوطه گردان پناه ببرم. چند قدمی در محوطه گردان راه رفتم، اما باز نماز شب نخواندم.
شب چهارم فرا رسید. دوباره همان اقدامات ایذایی از طرف رحیم و دوستانش صورت گرفت. با خودم گفتم من که بیدار میشوم و نمیتوانم بخوابم. لااقل وضو بگیرم و به جای یازده رکعت نماز شب، سه رکعت آخر را میخوانم. دو رکعت به نیت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر. فردای آن روز در حالی که آقا رحیم به اهداف از پیش تعیین شده نائل آمده بود، دستانش را با قدرت به بغلش گرفت و گفت: دیدی آخر آدمت کردیم! دیدی نماز شب خون شدی! بعد تبسمی کرد و رفت! از آن شب به بعد من هم توفیق خواندن نماز شب در گردان موسی ابن جعفر (ع) را پیدا کردم. یاد این شهید بزرگوار آقا رحیم افتخاری به خیر و روحش شاد.
گفتوگو از داود جعفری
انتهای پیام/ 112