گروه استانهای دفاعپرس_حدیثه صالحی؛ در روزهای رو به بهار و در ساعتهایی که اهالی شهر مشغول خانهتکانی و تدارک سفره هفت سین عید هستند، دلم را برمیدارم و فارغ از همه هیاهوی شهر به زیارت میروم؛ در حوالی خورشیدهای شهرم، دلتکانی میکنم در جوار حرم سه شهید گمنام و یک شهید مهمان در نکا.
زیر آفتاب داغ آخرین جمعه سال در فضای آغشته به بوی شمعدانیها و گلهای معطر به حرم شهدای گمنام میرسم، حرمی که هر لحظه زائر دارد؛ از آن مکانهایی که هر وقت آمدم، با خیل عظیمی از عاشقان و دلباختگان روبرو شدم. بزرگ و کوچک، زن و مرد، پیر و جوان و همه و همه میآیند تا رسم میهماننوازی را به جا آوردند.
در جمعهای که حال و هوای شهر بوی عید دارد و فضا فضای دلبرانههای نوروز است، زیارت اولیاءالله عجیب میچسبد، آنجا که دلها بیقرار لحظههای نورانی و معطر از حضور ناب شهدایی هستند که با خود معنویت و برکت آوردند به شهر نیکان دلم آرام میگیرد در حوالی ستارههای دفاع مقدس.
آخر اسفند است و فصل سفر زائران کربلای ایران به سرزمین نور؛ و اینجا هم گوشهای از خاک مقدس است که بوی تربت کربلا میدهد؛ اگر شلمچه نباشد، حرم است که زائر دارد، که شهدا امامزادگان عشقند و اینجا امامزادگان عشق را زائر میشوم؛ سلام میدهم به قامتهای ایستاده؛ به آنهایی که خوشنام در آسمان هستند و گمنام در زمین.
اینجا حرمت دارد و به احترام شهدای گمنام دست بر سینه سلام میدهم؛ به هر طرف که مینگرم عاشقانهای از تبار باران زل میزند و کبوترم دلم را به پرواز درمیآورد. گوشه و کنار، ایستاده و نشسته قرآن خوان و نماز خوان آرام و آهسته در گوش بهترین بندگان خدا زمزمه میکنند درد دلهایشان را.
سبزه عید و سفره هفت سین شهدایی جلوه خاصی به این مکان داده است؛ از راه میرسند عاشقان و عشق بازی میکنند؛ دو خواهر نکایی که مشغول زیارت هستند در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس از حس و حالشان میگویند.
پیاده سازی سیره شهدا در مدارس «جهاد تبیین» است
«گل نساء شرفی» فرهنگی است و در مدارس نکا تدریس میکند، حس و حال معنوی حرم شهدای گمنام را وصف ناشدنی میداند و میگوید: از وقتی شهدا مهمان ما شدند سالی یک بار به این مکان میآیم و چندین بار از این شهدا حاجت گرفتم و برای ادای نذرم امروز به اینجا آمدم.
وی با اشاره به حوادث اخیر و نادیده گرفتن حجاب از سوی برخی جوانان گفت: حرف اول و آخر را شهدا میزنند و جوانان باید در فضای مجازی بیشتر به شهدا بپردازند و حجاب را رعایت کنند.
شرفی که با خود خاطراتی از شهدای محل را در دوران کودکی به همراه دارد، میگوید: شهید «عیسی نیکرو» آخرین باری که به جبهه میرفت او را سر کوچه دیدم و از حالت نورانی چهرهاش متوجه شدم که شهید میشود و همین هم شد، مدتی بعد از رفتنش خبر آوردند که به شهادت رسید و بعد از چند سال پیکر مطهرش برگشت.
این فرهنگی نکایی با بیان اینکه ارتباط خیلی خوبی با سردار شهید سلیمانی دارم، بیان کرد: این شهید سردار همه شهداست و در سختیها و گرفتاریها صدایش میکنم و هر وقت که عکسش را میبینم انگار با من حرف میزند.
وی بیان کرد: مسئولین باید راه شهدا را ادامه بدهند و به مشکلات مردم رسیدگی کنند چراکه شهدا برای آرامش و امنیت این ملت رفتند و این ملت خیلی خاص هستند.
شرفی با بیان اینکه باید سبک و سیره شهدا را در مدارس پیاده سازی کنیم که یک نوع جهاد تبیین است، گفت: دانش آموزان نیاز به روشنگری دارند و وظیفه خانوادها و معلمان است که در این راستا گام بردارند.
شهید «ابراهیم هادی» بیمارم را شفا داد
به سراغ خواهر خاتم شرفی میروم، از او میخواهم خودش را معرفی کند، خود را «قمر شرفی» معرفی میکند که متولد ۱۳۴۷ است و به شغل خانهداری مشغول است؛ وی در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس میگوید: در زندگیام به مشکلی برخورد کردم و ناخودآگاه مسیرم به سمت حرم شهدای گمنام نکا کشیده شد و در این مکان به شهدا متوسل شدم که گره از کارم باز شد و به نذرم ادا کرد و از آن پس زائر شهدا هستم.
وی همچنین با بیان اینکه در توسل به شهید «ابراهیم هادی» شفای یکی از بستگانم را خواستم و چله صلوات گرفتم، ادامه داد: به لطف خدا و این شهید عزیز حال بیمارمان خوب شد و شفا گرفت.
شرفی با بیان اینکه شهدا به رعایت حجاب تأکید داشتند، تصریح کرد: زنان و دختران ما باید با الگوگیری از سیره و سبک شهدا حجاب را رعایت کنند و مسئولین هم باید در جایگاهی که هستن انجام وظیفه کنند و خدمت به مردم را در اولویت قرار دهند.
این خانم خانهدار نکایی با بیان اینکه همه شهدا عزیز هستند که جان خود را برای دفاع از کشور و از ناموس دادند و نباید خون شهدا را پایمال کنیم، به خاطراتی از تشییع شهدا اشاره کرد و گفت: در تشییع شهید «سید رضا میرطاهری» شرکت کردم و نزدیک خانه این شهید بند کفشم پاره شد و من بقیه راه را پابرهنه رفتم و احساس غرور میکنم.
با خواهران شرفی خداحافظی میکنم و در جوار مزار شهدا لحظهای به حال خودم مینشینم؛ توجهم به دوقلوهایی که پا به پای مادرشان به زیارت میآمدند، جلب شد؛ منتظر شدم تا عکسهای یادگاریشان را بگیرند و به سراغشان بروم.
آمدم به شهدا سر بزنم
دوقلوهایی که از قضا نوههای یک شهید بودند؛ شهید «اسدالله رضایی» از شهدای کیاسر بهشهر، و مادرشان دختر همان شهید است؛ «حسام» و «حسین دیندار» دوقلوهای بازیگوش اما شیرین زبان و دوست داشتنی. همینکه متوجه شدند خبرنگارم «حسین» فاصله گرفت و کم کم رفت به سراغ بازیهایش، اما «حسام» شجاعانه ایستاد و جواب داد؛ اول گفت «اینجا حرم امام رضاست»، اما سریع اصلاح کرد و گفت: «آهان! حواسم نبود اینجا حرم شهدای گمنامه و ما برای اولین بار آمدیم زیارت این شهدا»
«حسام» که خیلی باهوش و ذکاوت بود به همه سوالاتم پاسخ داد، میگفت: آمدم به شهدا سر بزنم، نماز بخوانم، قرآن بخوانم و اینها را از بابا و مامان یاد گرفتم.
وقتی از او خواستم اسم یک شهید را بگوید که بیشتر از شهدای دیگر شنیده باشد، گفت: مادرم دختر شهید «اسدلله رضایی» است و وقتی خیلی بچه بود پدرش شهید شد؛ داستان شهادتش را برای من هم تعریف کرد و من همیشه به مزار پدر بزرگم میروم و فاتحه میخوانم؛ پدر بزرگم پاسدار بود که به شهادت رسید.
دلم کربلا میخواهد
این دانش آموز نکایی با بیان اینکه در کتاب هدیه آسمانی از ما خواستند درباره شهید سلیمانی بنویسید، من درباره شهید سلیمانی نوشتم و معتقدم شهید سلیمانی مهربان بود و قرآن میخواند و در جنگ نماز میخواند و آمریکاییها شهیدش کردند؛ خیلیها به زیارت مزارش به کرمان میروند؛ من هم دوست دارم به مزار شهید سلیمانی بروم؛ دوست دارم به کربلا هم بروم تا حضرت علی اصغر (ع) را زیارت کنم.
حسام با بیان اینکه شهدای گمنام اسمشان مشخص نیست و من اینها را دوست دارم، آنها خیلی عزیز هستند و حیف که شهید شدند، اظهار داشت: خدا را شکر که امام زمان را داریم و یکی از آرزوهایم این است که امام زمان ظهور کند.
هفت پسرم با هم به جبهه میرفتند
با حسام خداحافظی میکنم و به سراغ خانمی که در حال عطرافشانی سنگ مزار شهدای گمنام است، میروم، بعد از سلام و احوالپرسی او را دعوت به گفتوگو میکنم؛ با روی باز و گشاده میپذیرد و میگوید: «سید زهرا ساداتی» خاله شهید «اسحاق اسحاقی» هستم و هفت تا از پسرهایم در جنگ حضور فعال داشتند و زحمات زیادی برای انقلاب و نظام کشیدند و خدا قبول کند.
ساداتی با بیان اینکه پنج ماه پنج ماه از بچههایم خبر نداشتم، گفت: دلم برای بچههایم تنگ میشد میرفتم سپاه نکا و از آنها خواهش میکردم که با آنها تماس بگیرند، پاسداران نکا با پسرهایم تماس میگرفتند و همینکه صدایشان را میشنیدم دلم آرام میشد و به خانه برمیگشتم.
وی با اشاره به اینکه در پشتیبانی جنگ هم فعالیت شبانه روزی داشتم، افزود: در مسجد روستای گلبستان در پخت غذا از جمله کتلت فعالیت میکردیم؛ همچنین در بحث جمع آوری وسایل برای جبههها تلاش میکردیم و اگر یک بار دیگر کشور دچار جنگ شود باز هم هر کاری از دستم بربیاد انجام میدهم که مدیون خون شهدا نباشم.
خداحافظیام با این مادر نکایی زیبا بود؛ کلی دعایم کرد و رفت. و من برای خداحافظی از گلهای معطر خدا و تبریک عیدانه به سراغ شهدا میروم و در جوار شهید گمنام ۱۷ ساله از کربلای چهار خلوت میکنم؛ آهسته میگویم؛ پیشاپیش عیدتان مبارک فرزندان روح الله؛ میدانید که بیمهدی (عج) عیدمان عید نیست؛ دعا برای ظهور یادتان نرود؛ برای احسن الحالمان دعا کنید.
انتهای پیام/