انتشارات سوره سبز منتشر کرد؛

"چریک پیر" روایتی از کودکی تا شهادت "حسن آبشناسان"

کتاب "چریک پیر" روایتی از زندگی سرلشکر شهید "حسن آبشناسان" به قلم "مژگان حضرتیان فام" تدوین و توسط انتشارات سوره سبز منتشر شده است.
کد خبر: ۵۸۱۳۹
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۶ - 15November 2015

به گزارش دفاع پرس، کتاب "چریک پیر" براساس زندگی شهید امیر سرلشکر "حسن آبشناسان" فرمانده لشکر 23 نیروهای تخصصی (کلاه سبزها) به قلم "مژگان حضرتیان فام" در قالب داستان تدوین و توسط انتشارات سوره سبز منتشر شده است.

نویسنده کتاب از زاویه دانای کل از هنگام تولد تا شهادت به زندگی سرلشکر شهید آبشناسان پرداخته است.

"چریک پیر" حاصل گفتوگوی نویسنده با اعضای خانواده و همرزمان شهید است که نویسنده روایات را در کنار هم قرار داده و کتاب را تدوین کرده است.

حسن آبشناسان در هشتم مهرماه 1364، در حالی که فرماندهی لشکر 23 نوهد(نیروی ویژه هوابرد) و قرارگاه شمال غرب ارتش یعنی بخشی از قرارگاه حمزه سیدالشهدا را به دوش داشت، به هنگام نبرد قادر که با برنامهریزی خودش همراه بود، در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق با ترکش توپ شربت شیرین شهادت را نوشید.

لازم به ذکر است؛ تصاویری از کودکی تا شهادت و دست نوشتههای شهید ضمیمه این کتاب است.

در ادامه بخشی از کتاب "چریک پیر" را میخوانید:

حسن آبشناسان از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب، جزء معدود افسرانی بود که با درک شرایط بحرانی کشور و تهدید ضدانقلاب به جنگ داخلی و قائلهی کردستان به کمک نیروهای داوطلب آمد و بلافاصله آموزش نظامی آن ها را بر عهده گرفت. آن زمان، نظم واحدهای نظامی هم بسیار به هم ریخته شده بود. از طرف دیگر، نیروهای داوطلب تحت آموزش نیز در شور انقلابی خود با شک و تردید به این ارتشی با تجربه مینگریستند؛ چون به چشم آنها او افسری بود که تربیت شدهی ارتش شاهنشاهی بوده و شاید بخواهد ضربهای به نیروی جمهوری اسلامی بزند، به همین دلیل، او را زیاد جدی نمیگرفتند و با او سخت کنار میآمدند، اما حسن با صبر و دشواریهای زیاد این دودلیها را از هر دو طرف تاب میآورد، و کاری را انجام میداد که به آن معتقد بود.

حسن طبق روش خود، از اولین روز ورود به ارتش هر کاری را که انجام میداد، تشویق و انکار دیگران مبنی بر درست یا غلط بودن کارش، در او تاثیری نداشت و همیشه به وجدان خود و احکام دینی که از کتابهای نهج البلاغه، نهج الفصاحه و قرآن مجید میخواند، عمل میکرد و همیشه میگفت: «اگر آن موقع که کشور به کمک ما نیاز دارد، کمر همت نبندیم، کمال نامردی است که خود را از این کمک کردن معاف بدانیم و تمام تلاش خود را در این مرحله به کار نیندازیم.»

پس با آغاز جنگ و به خاطر عدم توافق سیاست جنگ فرماندهی کل قوا با رئیس جمهور وقت، جناب سرهنگ مورد بیمهری و محدودیت بسیاری قرار گرفت، اما با دلیری تمام به کمک چهار تکاور و پنج نیروی داوطلب از بسیجیان و همین طور استفاده از موتورسیکلت که از همان روز ورود او استفاده از این وسیلهی موتوری در جبههها باب شد. ستاد جنگهای نامنظم را در دزفول تشکیل داد و در منطقهی «عین خوش» و «دشت عباس» جنگهای نامنظم را به راه انداخت. حسن آبشناسان، مدت زیادی با تعدادی موتورسوار، آرامش و امنیت اشغالگران عراقی را سلب کرده و با استفاده از این وسیلهی سریع با نفوذ به مواضع دشمن، عملیات ویژه و ایذایی انجام میداد. درست در آن زمان که ارتش با حداقل نیرو با مینگذاریهایش در مسیر تردد متجاوزان عراقی جلوی پیشرویشان را میگرفت. او همچنین با افرادش که از نیروهای سپاهی، ارتشی و بسیجی بودند، معابر نفوذی را هم پوشش داده و در این عملیات مهم، قدرت خود و ارتش را به دشمن نشان دادند که در نوع خود جزء ارزشمندترین و هدفدارترین کارها به حساب میآمد. اما وقتی او و چریکهای تحت امرش، اولین اسیران عراقی را به پشت جبهه منتقل کردند، با شماتت گروه دیگری رو به رو شدند که: «چگونه توانستید بدون دادن حتی یک شهید کار را پیش برده و اسیر هم بگیرید!»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها