به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، مراسم عزاداری شب اول محرم هیأت میثاق با شهدا با سخنرانی حجتالاسلام علیرضا پناهیان و مرثیهخوانی امیر عباسی و فرید بذرافشان در دانشگاه امام صادق (ع) برگزار شد.
حجتالاسلام علیرضا پناهیان استاد حوزه و دانشگاه در این مراسم درباره آخرین گام برای رسیدن به رهایی در تاریخ حیات بشر، به سخنرانی میپردازد. در ادامه گزیدهای از اولین جلسه این مبحث را میخوانید:
تحلیل رهبر انقلاب این است که در زمان ما «تبیین و تبلیغ» از همه کارها مهمتر است
طبیعتاً شما در فضای سخنان رهبری در این دو سال اخیر هستید و توجه خاص ایشان به مسئله تبیین و تبلیغ را دیدهاید، حتی کسانی که رهبری و اصل ولایت فقیه را هم قبول ندارند، آنها هم تردید ندارند که ایشان دارند از یک نقطه بالا به مسائل نگاه میکنند لذا نمیتواند بیتفاوت و بدون نقد جدی از کنار سخنان و تحلیلهای ایشان عبور کنند.
رهبران در هر جامعهای سعی میکنند که از بالا به مسائل نگاه کنند و تشخیص بدهند در این زمان چه مسئلهای مهمتر است. معلوم است که در کلام رهبر انقلاب، در این زمان، تبیین و تبلیغ مهمتر است. حتی ایشان در سخنان خود با طلبهها و علما فرمودند که حوزههای علمیه برای جهاد تبیین وظائف بیشتری به عهده دارند، با مجلس خبرگان هم در اینباره سخن گفتند. اخیراً در هفته گذشته هم ایشان تصریح کردند به نقص بزرگی که در حوزه علمیه وجود دارد و آن هم اینکه تبلیغ در اولویتِ یک نیست.
خود ما هم اگر فکر کنیم، ضرورت تبلیغ و تبیین دین، با اسناد زیادی برایمان واضح میشود؛ هم واضح است که بیان دین در جامعه ما ضعف دارد، چون گاهی از اوقات با یک گفتگوی کوتاه با یک فرد، او متقاعد میشود و میگوید «برداشت من از اسلام عوض شد» یا «برداشت من از انقلاب بهتر شد» معلوم میشود تا حالا مطلب را درست به او نرساندهاند.
سبک بیان دین ایراد دارد و این تقصیر ما طلبهها است
الان سبک بیان دین ایراد دارد و این تقصیر ما طلبهها است؛ ما باید حرف جدید برای مردم داشته باشیم البته نه حرف خارج از آیات و روایات! این حرفهای جدید از آیات و روایات قابل برداشت هست، اما خیلیها به سراغ این مطالب نمیروند، و صرفاً از روی دست علمای پیشین میخوانند. علمای پیشین هم هرکدام مرد زمانه خود بودند متناسب با زمان خود برای مردم حرف میزدند.
بعضیها کلاً با حرف جدید زدن مشکل دارند و فکر میکنند اصیل و صحیح عمل کردن یعنی حرف علماء پیشین را گفتن. عبور از سخنان علماء پیشین در صورتی که علماء پیشین به زمان خود پرداخته باشند، نه یک امر جایز، بلکه لازم است. ولی معنایش این نیست که از قرآن عبور کنیم، قرآن یک منبع جاودانه است. به فرموده امیرالمؤمنین مدام باید از قرآن استنطاق کنیم. (ذلِکَ الْقُرآن فَاسْتَنْطِقُوهُ؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۸) رسولخدا (ص) میفرماید وقتی فتنهها به شما هجوم آوردند سراغ قرآن بروید (فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ؛ کافی، ج۲، ص۵۹۸) باید به سرغ قرآن برویم و از قرآن بخواهیم که با ما حرف بزند و بگوید که این درد را چگونه باید درمان کنیم؟
عالمان دینی کارشان این است که از این منبع ثابت (یعنی قرآن) داروهای جدید بهرهبرداری میکنند. تاریخ اسلام و کلام اهلبیت هم همینطور است، البته ممکن است برخی از کلمات اهلبیت هم مال یک زمان خاص یا یک مخاطب خاص باشد که در زمان ما فایده زیادی بر آن مترتب نباشد، ولی غالب کلمات اهلبیت و عموم آیات قرآن مال همه زمانها هستند. به شرطی که در محضرش درس بگیری، از این خزانه غیب و سرچشمههای زلال، بهره بگیری و برای زمان خودت بیاوری.
گاهی یک استاد معارف در دانشگاه یا تلویزیون اصرار دارد حرفهای پنجاه سال پیش را بگوید!
گاهی از اوقات ممکن است ببینیم یک استاد معارف در دانشگاه اصرار دارد حرفهای پنجاه سال پیش را درس بدهد. خب طبیعی است که آن دانشجو، بدش بیاید، چون میفهمد که این حرف، به دردش نمیخورد. یا در تلویزیون میبینی یک عالم دینی دارد نصیحتی میکند که مال دوران قاجار است، اینها باعث میشود که مخاطب ما در دین، احساس کهنگی کند. درحالیکه در منابع دینی ما و در صدرش قرآن، حرفهای نو و تازهای هست که به درد این زمان میخورد، اما کسی نرفته استنطاق بکند و اینها را از قرآن برداشت کند، درحالیکه به ما فرمودهاند در مشکلات و مسائل جدید به محضر قرآن بروید، قرآن از شما دریغ نمیکند.
متناسب با زمان حرف زدن یعنی چه؟ گاهی از اوقات، ممکن است آدم در مقابل حرف باطل و هیمنه باطل مرعوب بشود و منفعل بشود، و بخواهد برای جذب همه، چرت و پرت بگوید، این غلط است. برای اینکه دل این و آن را راضی کند، بگوید که «اسلام هم همین حرف تو را میزند» و به صورت غلط این کار اجرا بشود. یک نمونهاش را عرض کنم؛ مجاهدین خلق، همین کار را کردند، آنها دیدند که مارکسیستها حرفهای پرجاذبهای دارند و درعین حال، نمیتوانستند از اعتقادات دینیشان هم دست بردارند، لذا آمدند اسلام را به حرفهای غلط مارکسیستها، تفسیر کردند و نتیجهاش شد یک دین التقاطی.
در آن زمان، برخی از اهل علم یکدفعهای میگفتند اصلاً از همه کمونیستتر خودِ خدا است! خب این اشتباه است؛ کمونیستها مالکیت فردی را نفی کردند، شما از کجای اسلام، نفی مالکیت فردی را برداشت کردی؟ البته اینکه تبعیض نباشد و تفاوت طبقاتی شدید نباشد اسلام هم میگوید، بهترش را هم میگوید، راه بهتری هم دارد.
معنای تناسب با زمان، انفعال در مقابل حرفهای باطل نیست
هر انفعالی در مقابل زمان صحیح نیست، هر تصلبی در مقابل زمان هم غلط است. از هر مکتبی ممکن است یک حرفی داخلش باشد که از حرفهای اصیل است و ما باید بگوییم «مرحبا! بیا ما بهترش را میگوییم» هیچوقت هیچ مکتبی در دنیا نمیتواند قد علم بکند که همه حرفش باطل باشد؛ حتماً لابلایش چهارتا حرف درست هست که با حرفهای باطل، ترکیب کرده است و قوام سخن باطل به چهارتا حرف حقی است که داخلش هست.
اینکه ما باید متناسب با زمان خودمان پیش برویم، معنایش انفعال در مقابل حرفهای باطل نیست، یعنی نباید گفت:، چون الان همه دارند این را میگویند ما هم باید بگوییم! مرد زمانه خودت باش، متناسب با زمان خودت سخن بگو، یعنی با منطق جلو برو و حرفهای درست را غربال کن، ما که هراسی نداریم از اینکه کسی حرفی بزند، دین ما دین منطق و عقلانیت است، دین گفتگو و نقادی است، دین تفکر و آزاداندیشی است، در این کشور هم کسی که بیشتر از همه تأکید بر آزاداندیشی در حوزه و دانشگاه دارد و شخص رهبری است.
این غلط است که بگوییم: از بس انسانها بد شدهاند، رهایی برای آنها اصل شده است!
پس ما باید مرد زمان خودمان باشیم و متناسب با این زمان حرف بزنیم. حالا سؤال این است که الان چه زمانی است؟ بحث ما درباره رهایی بود، آزادی هم یکی از زیرمجموعههای رهایی است، چه شده است که انسانها درباره آزادی صحبت میکنند؟ تحلیل خودمان را در اینباره بگوییم، یعنی بگوییم چه شده که آزادی در جهان اینقدر مهم شده است. هم آزادی مهم شده و هم رهایی مهم شده است که یک مصداق رهایی هم در شهوترانی است، این تبدیل به یک مکتب بشری شده است مثلاً میگویند:، چون همجنسبازی را دوست دارند، همجنسگرایی را قانونی میکنیم... از رهایی برداشتهای غلطی کردند که در واقع ضد رهایی شده است.
رهایی هم در زندگی فردی، هم در سبک زندگی هم به عنوان یک امر اجتماعی، تبدیل شده است به اصل امروز جهان بشریت. چه شده که انسانها به اینجا رسیدهاند؟ آیا از بس بد شدهاند به اینجا رسیدهاند؟ نه؛ این تحلیل غلطی است. اگر کسی بگوید انسانها از بس بد شدهاند که به موضوع آزادی و رهایی پرداختند، این اشتباه است. شما داری درباره فطرت انسانها و خلقت خدا بیانصافی میکنی. هر انسانی که به دنیا میآید مفطور به فطرت الهی است، حتماً پشت سر این رهایی و آزادی که اینقدر برجسته شده، یک خصلتهای انسانیای وجود دارد، یک گرایشهای اصیل بشری وجود دارد. این یک تمایل اصیل است، هرچند دارد از آن سوءاستفاده میشود، هرچند دارند از آن، غلط برداشت میکنند و غلط استفاده میکنند.
اینکه آزادی و رهایی برای بشریت مهم شده نتیجه طبیعی مدنیت و بزرگشدن جوامع بشری است
اگر به دلیل شدت بد شدن انسانها نیست که به اینجا رسیدهاند، پس چه شده که انسانها به اینجا رسیدهاند؟ در قرنهای اخیر مدنیت رشد پیدا کرده، زندگیهای روستایی به زندگیهای شهری بیشتر گرایش پیدا کرده است. وقتی مدنیت و شهرنشینی رشد پیدا کرد انسانها طعم آزادی و رهایی را چشیدند و این مسئله فیلسوفان جامعه بشری را به فکر انداخت که آن را تئوریزه کنند و کمکم تبدیل شد به یک شعار.
پس اصل اینکه آزادی و رهایی برای بشریت خیلی مهم بشود نتیجه طبیعی بزرگ شدن جوامع بشری است. مثلاً شما که میگویید در نهایت، تاریخ جهان بشریت به ظهور امام زمان منجر میشود، اصل این رهایی و آزادی به نوعی گام برداشتن به سوی ظهور حضرت است. پس نباید گفت که این شعار رهایی و آزادی عین کفر است! اینکه انسانها به این شعار توجه پیدا کردند به خاطر طبیعت تکامل بشر است، در زندگی روستایی، در زندگی محدود گذشته، در زندگی قبیلگی و در زندگیای که تعداد اندکی از انسانها میتوانستند دست به دست هم بدهند و قدرت پیدا بکنند، طبیعی است که ذهنشان زیاد سراغ آزادی نمیرفت، چون طعم آن را نچشیده بودند و آن را قابل تحقق نمیدانستند.
الان انسانها دور هم جمع شدند و حساس شدند و گوشهایشان تیز شده است دارند شعار آزادی سر میدهند. ولی باید توجه کنند که امروز صهیونیستها دارند از این شعار سوءاستفاده میکنند؛ هم در بخش فرهنگ، هم در بخش زندگی اجتماعی و سیاسی. ولی اصلِ توجه به آزادی، نتیجه مدنیت است و چیز خوبی هم هست.
آزادی را باید تقویت کنیم یا کنترل کنیم؟
حالا ما باید با این مفهوم آزادی و رهایی چهکار کنیم؟ آیا باید آن را کنترل کنیم یا آن را تقویت کنیم؟ آیا باید رهایی و آزادی را محدود کنیم؛ هرچند به شیوه منطقی. روش برخورد دین چگونه است؟ آیا با آزادی و رهایی، باید آسیبشناسانه و محدودکننده برخورد کنیم، یا اینکه باید آن را تقویت کنیم؟
ما باید این مفهوم را تقویت کنیم، با تقویت کردن انگیزه رهایی و آزادی سوءاستفادهها از آزادی کم میشود. چرا خودت را مقابل آن نوجوانی قرار میدهی که تازه با مفهوم آزادی آشنا شده است و ترفندهای دشمن برای سوءاستفاده از مفهوم آزادی و رهایی را هم نمیداند، به او توضیح بده که اصل آزادی اینجا است...
شهید صدر: آزادی در غرب یک حق است که میتوانی از آن بگذری، اما در اسلام واجب است!
کلمات شهید صدر در این زمینه سرآمد است، ایشان حدود پنجاه سال پیش، میفرماید: آزادی در اسلام فرقش با آزادی در غرب این است که آزادی در غرب یک حق است و میتوانی از آن بگذری، اما آزادی در اسلام واجب شرعی است و حق نداری از این آزادی کوتاه بیایی... ایشان با این حرف، هرکسی شعار آزادی میداد را جا گذاشت و گفت ما یک دینی داریم که رعایت آزادی را واجب کرده است، این یعنی ما باید آزادی را تقویت کنیم.
برای اینکه جلوی سوءاستفاده از آزادی را بگیری باید تقویتش کنی. حتی رهایی در شهوات، رهایی از رنجها، رهایی از ظلم و... اسلام برای این رهایی یک پیشنهادهایی دارد، که انسان حیرت میکند! یک مثال کوچکش این است که گنهکارها در جامعه دینی باید از فشار روانیِ سرزنش مؤمنین و آبروریزی در امان باشند. حالا اسلام چگونه طرفدار گنهکارها میشود؟ مثلاً اینکه غیبت حرام است، به اندازه چهل تا گناه کبیره برایت حساب میکنند. یعنی اسلام به شما اجازه نمیدهد که با آبروریزی، یک گنهکار را وادار به ترک گناه کنی. حتی اگر بگویی: من آبروی گنهکار را پیش دیگران نمیبرم، اما پیش خودم که آبرویش رفته است. اسلام میگوید: صبر کن! هفتاد توجیه برای کار گناهش پیش خودت بیاور.
البته اگر کسی بخواهد با هرزگی، شهر را بهم بریزد، برخورد با او فرق میکند. ولی اگر مخفیانه بخواهد هرزگی کند، خدا یک قوانینی خدا گذاشته است که تقریباً هیچکس نمیتواند هرزگی او را ثابت کند. برای او شرایطی ایجاد میکند که خودش برود آدم بشود، یعنی با آزادی و رهایی، آدم بشود. این طرح خیلی طرح زیبایی است.
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۱۳۴