گروه حماسه و جهاد دفاعپرس ـ رحیم محمدی؛ روزهای پایانی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران حوادثی روی داد که باعث شد روند جنگ در آن روزها با شیب تندی ادامه یابد؛ علت این موضوع را شاید بتوان در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران دانست، زیرا پذیرش قطعنامه موجب شد تا بسیاری از معادلات عراق علیه ایران دستخوش تغییرات شده و به هم بریزد به عنوان مثال تا پیش از قبول قطعنامه از سوی ایران صدام با کمک رسانههای غربی به شدت در صلح طلب بودن خود و جنگ طلب بودن ایران تبلیغ میکرد لذا وقتی ایران هم قطعنامه مورد اشاره پذیرفت، صدام چارهای نداشت جز اینکه به مفاد قطعنامه «تن در دهد» و پس از هشت سال، جنگ به پایان برسد.
پس وقتی اعلام پذیرش قطعنامه منتشر شد، صدام قبول قطعنامه از سوی ایران را نشانه ضعف و شکست پذیری ایران تلقی کرد چرا که تا پیش از قبول قطعنامه از سوی ایران ارتش عراق توانسته بود با انجام حملاتی مناطقی که تحت اختیار ایران بود مانند فاو، نقاطی از جزایر مجنون و شلمچه را بازپس بگیرد لذا با این تصور برشدت حملات خود علیه ایران افزایش داد به نحوی که برخی نقاط مرزی کشورمان را اشغال کرد به امید اینکه بتواند در مذاکرات، دست برتر را در برابر ایران داشته باشد.
البته به موازات حملات سراسری که مجدد به سمت مناطق غربی کشورمان انجام داد، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را هم مجبور کرد تا اقدامی علیه ایران انجام دهند، به همین جهت رهبران سازمان مجاهدین که در عراق حضور داشتند و از آنجا عملیاتهایی را در کشورمان هدایت و رهبری میکردند، بر آن شدند تا حملهای که برای مهر سال ۱۳۶۷ پیش بینی کرده بودند تا هم، چون عملیات «چلچراغ» که منجر به تصرف چند ساعته مهران از سوی آنها شده بود را به نوع دیگری تکرار کنند.
لذا با این رویکرد و اینکه «اگر الآن اقدام نکنند فرصت از دست خواهد رفت، زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود در عراق قفل میشوند و دیگر نمیتوانند کاری انجام دهند و از لحاظ سیاسی به فسیل تبدیل میشوند»، هواداران و تمامی اعضای خود را چه آنهایی که در کشورهای دیگر بودند و چه آنهایی که از میان اسرای ایرانی، جذب کرده بودند را بسیج کردند.
رهبران این سازمان در جلسه توجیهی که برای حمله به ایران داشتند، برای موفقیت آمیز بودن عملیات خود عنوان کردند: «ملت دیگر از جنگ خسته شده اند و همه مخالف جنگ هستند و کسی به جبهه نمیآید و کسانی هم که در جبهه حضور دارند، افرادی هستند که آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگیر و به جبهه فرستاده اند لذا میلی به جنگیدن ندارند و از سوی دیگر تمام لشگرها و نیروهای رژیم در حملات عراق ضربه کاری خورده و پراکنده هستند و یارای مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بین المللی قرار دارد.»
بنابراین با این توجیه، مقدمات حمله به ایران را چیدند و برابر برنامهای که پیش بینی کردند، میخواستند سه روزه به فتح تهران دست یابند؛ بدین ترتیب که ابتدا قصرشیرین، سرپل ذهاب، اسلام آباد و بعد کرمانشاه را تصرف میکنند و بعد از آن همدان، قزوین، تاکستان، کرج و در نهایت به تهران خواهند رسید؛ البته زمانی که به کرمانشاه میرسند در آنجا با اعلام جمهوری دموکراتیک اسلامی میکنند و هنگامی که به همدان رسیدند و صداوسیمای شهر را گرفتند، صدای مجاهد را پخش کرده و به مردم اعلام میکنند که ما داریم میآییم.
رهبران این سازمان در انجام طرح عملیاتی خود به قدری مطمئن بودند که مسعود رجوی رئیس این سازمان در جلسه توجیهی قبل از عملیات ساقط کردن جمهوری اسلامی ایران از «محمود عطایی» فرمانده محور فتح تهران میخواهد «بعد از رسیدن به تهران به ساختمان بنیاد علوی در خیابان طالقانی رفته و در طبقة پنجم ساختمان ساکنان آن را بیرون کند و اتاقی که در این طبقه وجود دارد را برای حضور وی آماده کند»، زیرا روزی وی، اشرف و موسی در آنجا ساکن بودند.
در طرح عملیاتی پیش بینی کرده بودند که از حدود ۵۰۰ اسیر ایرانی که به آنها پیوسته بودند هم استفاده کنند و از سوی دیگر، چون میخواستند سه روزه فاتح تهران شوند اعلام کرده بودند «هر کس که مجروح شد باید خودش مسئله اش را حل کند تا باعث کندی حرکت ستون نیروها نشود».
آنها برای اینکه به کار خود سرعت دهند از تانکهای ۶ چرخ برزیلی نو به نام «کاسکاول» استفاده میکردند تا بتوانند با سرعت ۷۰ کیلومتر در ساعت پیشروی داشته باشند؛ بدین ترتیب ستاد کل تحت فرماندهی مسعود و مریم رجوی و ۴ فرمانده ستادی به نامهای «محمدعلی جابرزاده» فرمانده ستاد تبلیغات، «محمد سیدالمحدثین» فرمانده ستاد سیاسی، «شهرزاد حاج سید جوادی» مسئول دفتر فرماندهی و «ثریا شهری» مسئول تدارکات کلی و نیز ۵ فرمانده محور به نامهای «مهدی براعی» محور کرند و اسلام آباد غرب، «محمود مهدوی» محور همدان، «مهدی افتخاری» محور قزوین و «محمود عطایی» محور تهران، تشکیل شد.
رهبران سازمان منافقین برای انجام عملیات علیه جمهوری اسلامی ایران در تابستان ۱۳۶۷ پس از تلاشهایی که انجام دادند توانست ۲۵ تیپ تشکیل دهند که البته دو سوم آنها را زنان و دختران تشکیل میدادند؛ نیروهای سازماندهی شده، ساعت ۳ بعدازظهر سوم مرداد ۱۳۶۷ عملیات خود را موسوم به «فروغ جاویدان» آغاز کردند با این توضیح که عراق قبل از حرکت ستون منافقین حملات گستردهای را در جبه غرب و جنوب آغاز کرده بود و هم زمان برای ایجاد جو رعب و وحشت علیه مردم منطقه عملیات هوایی نیز انجام داد تا بدین وسیله منافقین در ساعت ۴ بعد از ظهر از مرزهای بین المللی عبور کنند و وارد خاک جمهوری اسلامی ایران شوند.
البته از آنجا که ارتش عراق تجاوز خود را تا شهرهای قصرشیرین و سرپل ذهاب گسترش داده بود، منافقین بدون درگیری وارد شهرهای قصرشیرین و سرپل ذهاب شدند و پس از عبور از کرند به سمت اسلام آباد پیشروی کردند و حدود ساعت ۳۰/۹ شب نیز به اسلام آباد رسیدند و این شهر را به تصرف خود درآوردند؛ منافقین برای انجام این عملیات نیروهای خود را در قالب تیپهای ۲۰۰ نفره، با تانکهای برزیلی و همراهی ۸۰ دستگاه آمبولانس، صدها خودروی سبک، دو کامیون اسلحه، آزمایشگاه و بیمارستانهای صحرایی و به طور کلی بسیار مجهز راهی کردند.
به هر روی منافقین که بعد از اسلام آباد راهی کرمانشاه شده بودند در ۳۰ کیلومتری کرمانشاه در گردنه «چهار زبر» که بعدها به تنگه «مرصاد» معروف شد با مقاومت رزمندگان کشورمان مواجه و متوقف شدند؛ هر چند منافقین در طول حرکت خود تا اسلام آباد غرب جنایات زیادی را مرتکب شدند که فقط یکی از نمونه جنایات آنها کشتاری بود که در بیمارستان اسلام آباد غرب انجام دادند، اما با این وجود نتوانستند خللی در عزم و ارداه مردم منطقه برای ایستادگی در برابر آنها به وجود آورند.زیرا وقتی خبر یورش منافقین در منطقه به اصطلاح پیچید، هر آن کس که توان اسلحه به دست گرفتن داشت، خود را به منطقه رساند به حدی که برای تجهیز آنها دیگر امکاناتی باقی نمانده بود.
به هر تقدیر در عملیاتی که رزمندگان سپاه اسلام در تنگه «چهارزبر» با عنوان مرصاد علیه منافقین انجام دادند، باعث شد منافقین با دادن ۱۵۰۰ کشته زمین گیر شوند و بدین شکل عملیات «فروغ جاویدان» به فروغ بی جاوید تبدیل شد؛ بر اساس اعترافات دستگیرشدگان و عکسهای بعضی اجساد شناسایی شده حاکی است از مجموع ۵۱ نفر هیئت اجرایی منافقین حداقل ۳۳ نفر از آنها در صحنة عملیات حضور داشته اند که از این تعداد ۱۶ نفر کشته شده اند؛ لذا حجم ضربه وارده به بدنة سازمان منافقین ۵۰ تا ۶۰ درصد و به کادر مرکزی سازمان نیز حدود ۳۰ درصد بوده است.
به لحاظ تجهیزاتی نیز در این عملیات ۶۱۲ دستگاه خودرو از انواع مختلف، ۷۲ دستگاه تانک و زره پوش، ۲۱ عراده توپ ۱۲۲ میلیمتری و ۵۱ قبضه تفنگ ۱۰۶ میلیمتری منافقین منهدم شد و آمار غنایم نیز حدود ۵۰۰ دستگاه انواع خودرو و مقادیر زیادی تجهیزات انفرادی و جمعی بود؛ البته در عملیات مرصاد رزمندگان سپاه اسلام نیز بیش از ۶۰۰ شهید را تقدیم امنیت کشور کردند.
بدین ترتیب عملیاتی که قرار بود به سقوط جمهوری اسلامی ایران آن هم طی سه روز منتهی شود، به آوردگاهی برای انهدام ماشین جنگی سازمان منافقین آن هم با دادن ۱۵۰۰ کشته شد به عبارت دیگر آنهایی که شعار «امروز مهران، فردا تهران» را سر میدادند به جای تهران سر از جهنم «مرصاد» در آوردند که شاید اگر این گونه نمیشد، وجود این تعداد از منافقین در کنار مرزهای جمهوری اسلامی ایران مشکلات عدیدهای را برای مردم کشورمان بوجود میآورد.
انتهای پیام/ 231