به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، آیا امام رضا (ع) باید به جای خلافت تن به شهادت می داد؟ برای یافتن پاسخ این سوال و شبهاتی در مورد پذیرش ولایتعهدی توسط امام (ع) میتوانید به کتاب " سیری در سیره ائمه اطهار"، شهید مطهری مراجعه کرده و بسیاری از شبهات خود را برطرف کنید.
برای یافتن پاسخ سوال "آیا امام باید به جای خلافت تن به شهادت میداد؟" قسمتی از کتاب شهید مطهری را در ادامه بخوانید.
ما از نظر یک شیعه نمیگوییم، از نظر یک آدم به اصطلاح بی طرف میگوییم: حضرت رضا(ع) یا مرد دین بود یا مرد دنیا. اگر مرد دین بود باید وقتی که میبیند چنین زمینهای [برای انتقال خلافت از بنی العباس به خاندان علوی] فراهم شده [با فضل] همکاری کند؛ و اگر مرد دنیا بود باز باید با او همکاری میکرد. پس اینکه حضرت همکاری نکرده و او را طرد نموده دلیل بر این است که این فرض غلط است.
اما اگر فرض این باشد که ابتکار از ذوالریاستین است و او قصدش قیام علیه اسلام بوده، کار حضرت رضا (ع) صددرصد صحیح است؛ یعنی حضرت در میان دو شر، آن شر کوچکتر را انتخاب کرده و در آن شر کوچکتر (همکاری با مأمون) هم به حداقل ممکن اکتفا نموده است.
اشکال، بیشتر در آنجایی است که بگوییم ابتکار از خود مأمون بوده است.
اینجاست که شاید اشخاصی بگویند وظیفه حضرت رضا (ع) این بود که وقتی مأمون او را دعوت به همکاری میکند و سوء نیت هم دارد، مقاومت کند، و اگر میگوید تو را میکشم، بگوید بکش. باید حضرت رضا(ع) مقاومت میکرد و به کشته شدن از همان ابتدا راضی میشد، و حاضر میگردید که او را بکشند و به هیچ وجه همان ولایتعهد ظاهری و تشریفاتی و نچسب را نمیپذیرفت.
اینجاست که باید قضاوت شود که آیا امام باید همین کار را میکرد یا باید قبول میکرد؟ مسألهای است از نظر شرعی: میدانیم که خود را به کشتن دادن یعنی کاری کردن که منجر به قتل خود شود، گاهی جایز میشود اما در شرایطی که اثر کشته شدن بیشتر باشد از زنده ماندن، یعنی امر دایر باشد که یا شخص کشته شود و یا فلان مفسده بزرگ را متحمل گردد، مثل قضیه امام حسین(ع). از امام حسین(ع) برای یزید بیعت میخواستند و برای اولین بار بود که مسأله ولایتعهد را معاویه عملی میکرد. حضرت امام حسین (ع) کشته شدن را بر این بیعت کردن ترجیح داد، و بعلاوه امام حسین(ع) در شرایطی قرار گرفته بود که دنیای اسلام احتیاج به یک بیداری و یک اعلام امر به معروف و نهی از منکر داشت ولو به قیمت خون خودش باشد؛ این کار را کرد و نتیجههایی هم گرفت. اما آیا شرایط امام رضا (ع) نیز همینطور بود؟ یعنی واقعاً برای حضرت رضا (ع) که بر سر دو راه قرار گرفته بود جایز بود [که خود را به کشتن دهد؟].
یک وقت کسی به جایی میرسد که بدون اختیار خودش او را میکشند، مثل قضیه مسمومیت که البته قضیه مسمومیت از نظر روایات شیعه یک امر قطعی است ولی از نظر تاریخ قطعی نیست. بسیاری از مورخین- حتی مورخین شیعه مثل مسعودی «1» معتقدند که حضرت رضا (ع) به اجل طبیعی از دنیا رفته و کشته نشده است. حال بنا بر عقیده معروفی که میان شیعه هست و آن این است که مأمون حضرت رضا (ع) را مسموم کرد، بسیار خوب، انسان یک وقت در شرایطی قرار میگیرد که بدون اختیار خودش مسموم میشود؛ ولی یک وقت در شرایطی قرار میگیرد که میان یکی از دو امر مختار و مخیر است، خودش باید انتخاب کند، یا کشته شدن را و یا اختیار این کار را. نگویید عاقبت همه میمیرند. اگر من یقین داشته باشم که امروز غروب میمیرم ولی الآن مرا مخیر کنند میان انتخاب یکی از دو کار، یا کشته بشوم یا فلان کار را انتخاب کنم، آیا در اینجا من میتوانم بگویم من که غروب میمیرم، این چند ساعت دیگر ارزش ندارد؟
نه، باز من باید حساب کنم که در همین مقدار که میتوانم زنده بمانم آیا اختیار آن طرف این ارزش را دارد که من حیات خودم را به دست خودم از دست بدهم؟ حضرت رضا(ع) مخیر میشود میان یکی از دو کار: یا چنین ولایتعهدی را- که من تعبیر می کنم به «ولایتعهد نچسب» و از مسلّمات تاریخ است- بپذیرد و یا کشته شدن که بعد هم تاریخ بیاید او را محکوم کند. به نظر من مسلّم اوّلی را باید انتخاب کند. چرا آن را انتخاب نکند؟! صرف همکاری کردن با شخصی مثل مأمون که ما میدانیم گناه نیست، نوع همکاری کردن مهم است. منبع: سیری در سیره ائمه اطهار صفحه 202-213
عامل شهادت امام رضا(ع) به روایت شهید مطهری
شهید مطهری مینویسد: «قرائن نشان میدهد که امام رضا(ع) را مسموم کردند و یک علت اساسی همان قیام بنی العباس در بغداد (بر علیه مأمون) بود، مأمون در حالی حضرت رضا(ع) را مسموم کرد که از خراسان به طرف بغداد میرفت و مرتب اوضاع بغداد را به او گزارش میدادند، به او گزارش دادند که بغداد قیام کرده او دید که حضرت رضا(ع) را نمیتواند عزل کند و اگر با این وضع آشفته بخواهد وارد بغداد شود بسیار مشکل است، برای اینکه زمینه رفتن آنجا را فراهم کند و به بنی عباس بگوید کار تمام شد، حضرت را مسموم کرد و آن علت اساسی که میگویند و قابل قبول هم هست و با تاریخ وفق دارد، همین جهت است».
منبع: مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، صدرا، چاپ بیست و هفتم، 1384، ص 210.