وقتی نماینده صلیب‌سرخ به خاطر زندانی‌های ساواک گریه کرد

حسین شریعتمداری می‌گوید: «وقتی ماجرای حسن پاگردی را مطرح کردم که دهانش را به زور باز کرده و در آن ادرار کرده بودند، یکی از ماموران صلیب سرخ اشک در چشمانش جمع شد و چندلحظه از نوشتن دست کشید.»
کد خبر: ۶۱۷۵۹۵
تاریخ انتشار: ۲۹ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۰ - 20September 2023

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، یکی از کتاب‌هایی که دربرگیرنده اسناد مکتوب دوران پهلوی دوم و خفقان حاکم بر آن‌روزگار است، کتاب «شکنجه‌گران می‌گویند» نوشته قاسم حسن‌پور است که سال ۱۳۹۶ توسط انتشارات موزه عبرت ایران منتشر شد و سال ۱۴۰۱ به چاپ هفتم رسید. در حال حاضر هم با نسخه‌های این‌نوبت چاپ خود در بازار نشر حضور دارد.

این‌کتاب ۶۶۴ صفحه‌ای شامل اسناد، مدارک و تصاویری از اماکن و شکنجه‌های بازجویان ساواکی کمیته مشترک ضد خرابکاری است که زیرنظر ماموران موساد آموزش دیده و شکنجه‌هایشان و شکنجه‌گاهشان نیز به‌شدت به آن‌ها شباهت داشت.

برای بررسی مطالب این‌کتاب، پرونده‌ای کوتاه و دوقسمتی تدارک دیده‌ایم که در قسمت اول، پیشینه‌ها و چگونگی تشکیل ساواک و کمیته مشترک ضدخرابکاری به‌طور مختصر مرور می‌شود. در قسمت دوم نیز به‌اعترافات دو تن از شکنجه‌گران ساواک که در دادگاه انقلاب محاکمه و اعدام شدند مرور می‌شود.

در ادامه مشروح قسمت اول پرونده بررسی کتاب مورد اشاره را می‌خوانیم.

ساواک چگونه بنیان گذاشته شد؟

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۴۲ آمریکا به وسیله ۱۰ نفر از مستشاران خود به سرپرستی سرهنگ یاتسویچ رئیس شعبه سیای سفارت آمریکا در ایران، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) را بنیان گذاشت. تاسیس این‌سازمان طبق قانون سال ۱۳۳۵ بدون هیچ‌مخالفت جدی به تصویب مجلس شورای ملی رسید. ارتشبد حسین فردوست گفته وظیفه این‌سازمان تلفیقی از وظایف FBI و CIA بود؛ به این‌ترتیب که ادارات کل سوم و هشتم وظایف FBI و ادارات کل دوم و هفتم وظایف CIA را انجام می‌دادند. به‌طور کلی دو اداره دوم و هفتم را سازمان اطلاعات خارجی و ادارات سوم، چهارم و هشتم را سازمان ضد اطلاعات می‌نامیدند. پنج اداره کل دیگر (یکم، پنجم، ششم، نهم و دهم) هم نقش تدارکاتی و پشتیبانی این‌سازمان را به عهده داشتند.

ساواک سال ۱۳۳۶ با یک‌صفحه قانون و یک‌دنیا اختیارات با ریاست تیمور بختیار پا به عرصه وجود داشت و با شروع کارش، در تمام وزارتخانه‌های آن‌زمان، حداقل یک افسر ساواک به‌عنوان منشی مستقر بود. ساواک تحت پوشش برنامه‌های به‌اصطلاح اجتماعی از قبیل سپاه دانش، سپاه بهداشت، سپاه عمران و خانه‌های اصناف، در جریان ریزترین اطلاعات قرار می‌گرفت و دفاتر ویژه و قدرتمندی هم در اروپا و غرب داشت.

آموزش ساواک توسط موساد

فردوست درباره آموزش ساواک توسط موساد گفته این‌کار را به کمک یعقوب نیمرودی سازمان داده که منجر به تاسیس اداره کل آموزش شد. یاکو نیمرودی که در ایران با نام یعقوب نیمرودی شناخته می‌شود، افسر موساد در ایران بود که سال ۱۹۲۶ در بغداد متولد شد و سال ۲۰۲۳ درگذشت. فردوست در سفر به انگلستان و آمریکا درخواست استاد ضدبراندازی کرد و به‌همین‌دلیل، از نیمرودی خواسته شد برجسته‌ترین متخصص ضدبراندازی اسرائیل را به تهران اعزام کند. این‌اتفاق افتاد و این‌فرد هم بعد‌ها معاون سازمان امنیتی اسرائیل شد.

در مجموعه ساواک، اداره سوم مسئول پیگیری و کنترل فعالیت‌های انقلابی بود و به اداره امنیت داخلی معروف بود. وظیفه‌اش هم کسب اطلاعات از فعالیت‌های سیاسی داخل کشور و انجام عملیات ضدبراندازی بود. مفهوم ساواک در افکار عمومی در این‌اداره خلاصه می‌شود که وسیع‌ترین بخش اطلاعاتی و عملیاتی ساواک هم محسوب می‌شد.

تشکیل کمیته مشترک ضدخرابکاری و اوج‌گیری ساواک

با الگوبرداری از سیستم اطلاعاتی انگلیس که تجربه مبارزه با ارتش آزادی‌بخش ایرلند را در جنگ‌های شهری و چریکی داشت، دو کمیته مستقر در زندان اوین را که متعلق به ساواک بودند، با کمیته شهربانی ادغام کردند و طرح تاسیس کمیته مشترک ضدخرابکاری تهیه و ارائه شد. کمیته مشترک ضد خرابکاری (ساواک – شهربانی) با دستور محمدرضاشاه در تاریخ ۴ بهمن ۱۳۵۰ تاسیس شد که در این‌کمیته، در واقع شهربانی نقش اداره ویژه اسکاتلندیارد را ایفا می‌کرد و ساواک نقش MI۵ را.

ساواک در سال ۱۳۵۱ قدرت کامل کمیته مشترک را در اختیار گرفت. اوایل سال ۱۳۵۲ با توجه به اختلافات و تضعیف کمیته مشترک، ساواک طرحی را در مورد تغییر ساختار کمیته مشترک ضد خرابکاری تهیه و برای شاه ارسال کرد. براساس این‌طرح رئیس کمیته از بین اُمرای ساواک انتخاب می‌شد. در ساختار جدید صرفاً کار‌های اجرایی، تامین و نگهداری زندانی به شهربانی سپرده شد و نمایندگانی از ارتش و ژاندارمری برای هماهنگی بیش‌تر در آن حضور داشتند. به این‌ترتیب اداره کل سوم حاکم مطلق کمیته مشترک شد.

اواخر خرداد سال ۱۳۵۲ سرتیپ رضا زندی‌پور رئیس کمیته مشترک شد و طبق اسناد و مدارک به‌جا مانده، خشن‌ترین و عقده‌ای‌ترین بازجو‌ها را به کار گرفت. در زمان مدیریت وی عملاً کمیته مشترک توسط پرویز ثابتی و رضا عطارپور مجرد (با نام مستعار دکتر حسین‌زاده) اداره می‌شد. به همین‌دلیل سال‌های ۱۳۵۲ به بعد را می‌توان سال‌های اوج شقاوت و خشونت در کمیته مشترک محسوب کرد. کمیته مشترک ظاهراً بازداشتگاه موقت بود نه زندان، اما کسانی در آن بودند که حدود سه‌سال در این مکان اسیر بودند. ساختمان کمیته مشترک ۴ بند انفرادی با ۸۶ سلول یک‌ونیم متر در دوونیم متر داشت و ۲ بند عمومی با ۱۸ سلول سه‌متر مربعی. در سلول‌های انفرادی این‌ساختمان، چهار تا پنج نفر جا داده می‌شدند.

پس از ترور زندی‌پور برای مدتی کوتاه تیمسار اصغر ودیعی سرپرستی کمیته را عهده‌دار شد، اما به‌دلیل اختلاف‌نظر و درگیری با دکتر حسین‌زاده که معاون اطلاعاتی کمیته بود، نتوانست به فعالیت خود ادامه دهد و پس از پنج‌ماه به مرکز منتقل شد. به دنبال آن اواخر سال ۱۳۵۴ تیمسار جلال سجده‌ای که به‌شدت مورد اعتماد شاه بود به ریاست کمیته مشترک منصوب شد. سجده‌ای میزان پاداش بازجو‌ها را به‌طور تصاعدی افزایش داد. در مقابل، میزان پاداش افراد اکیپ‌های گشت به طرز عجیبی سقوط کرد. در آن‌وضعیت، فقط در مقابل چریک یا کسی که دستگیری‌اش، کشتن یا دستگیری چریک و مجاهد دیگر را در پی داشته باشد، برای اعضای اکیپ‌ها پاداش در نظر گرفته می‌شد. ساواک از بودجه محرمانه ماهی ۲ میلیون تومان فقط برای پاداش به سجده‌ای استفاده می‌کرد که از این مبلغ شاید ۵۰۰ هزارتومان به اکیپ‌ها (۱۶۰ نفر) نمی‌رسید و بیشتر نصیب بازجو‌ها می‌شد.

وقتی نماینده صلیب‌سرخ به خاطر زندانی‌های ساواک گریه کرد

پرویز ثابتی و رضا عطارپور مجرد (دکتر حسین‌زاده)

پایان کار کمیته مشترک ضد خرابکاری

آخرین‌رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، هرمز آیرم بود. در آن‌زمان ساواک کلیه اسناد و مدارک را به پادگان سلطنت‌آباد منتقل کرده و آن‌مکان تبدیل به محلی برای جمع‌شدن بازجو‌ها شده بود. پرویز ثابتی نیز بدون اجازه سپهبد ناصر مقدم (چهارمین و آخرین رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور) نمی‌توانست دستوری صادر کند. پس از اعتصاب کارکنان صنعت نفت و مشکلِ نبودن بنزین، ساواک تقریباً تعطیل شد و کارمندان اداره‌هایش در حد یک‌سوم سر کار می‌رفتند.

کمیته مشترک شامگاه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ به تسخیر جوانان مبارز و انقلابی درآمد. روز ۲۲ بهمن نیز شهربانی تسخیر شد. درگیری‌های مسلحانه از ساعت ۱۲ ظهر با حمله نیرو‌های انقلاب به شهربانی شروع شد. پس از پایان درگیری‌ها، سپهبد محمدمهدی رحیمی رئیس شهربانی و فرماندار نظامی تهران در محل ساختمان به دست نیرو‌های انقلاب افتاد. طبق روایت راویان، در این‌جنگ تقریباً چهارساعته، شلیک گلوله و تبادل آتش لحظه‌ای قطع نشد. حدود ساعت ۱۵ نخستین زره‌پوش نیرو‌های انقلاب به محل نبرد رسید و نزدیک ساعت ۱۶ مدافعان شهربانی اعلام تسلیم کردند که رحیمی نیز بین آن‌ها بود. پس از پیروزی انقلاب، زندان قصر ابتدا توسط مجاهدین خلق اداره می‌شد، اما اوایل سال ۱۳۵۸ این مسئولیت به عزت‌الله مطهری (شاهی) سپرده شد. شاهی یکی از مبارزان انقلابی است که در کمیته مشترک ضد خرابکاری شکنجه‌های شدیدی را تحمل کرد و اطلاعات سوخته و بسیار کمی را به بازجویان ارائه کرد.

با پیروزی انقلاب، مردم خانه یک‌سرهنگ ساواک به نام سرهنگ علی زیبایی را کشف کردند که به خانه وحشت معروف شد. این‌خانه در خیابان بهار، خیابان جهان، زیرزمینی داشت که دالانی مخوف در آن قرار داشت. مردمی که از این‌خانه به‌عنوان سندی از وحشی‌گری‌های رژیم پهلوی بازدید می‌کردند، ناخن، مو، اجزای بدن و خون متهمان و نیرو‌های انقلابی بازداشت‌شده را مشاهده می‌کردند. سرهنگ زیبایی هنگام فرار، ساختمان خانه را به آتش کشید.

فعالیت کمیته مشترک ضد خرابکاری از تولد تا مرگ، حدود ۶ سال طول کشید.

تاثیر روی کار آمدن کارتر در آمریکا بر ساواک و زندانی‌هایش

زمستان ۱۳۵۵ دولت جیمی کارتر با شعار‌های حقوق بشری در آمریکا روی کار آمد و موجب شد از سال ۵۶ گروه‌های حقوق بشری و صلیب سرخ به ایران بیایند. به‌دنبال آن رژیم پهلوی دست به یک‌سری اقدامات ظاهری زد؛ ازجمله بهترشدن وضعیت نور سلول‌ها، بهداشت، تغذیه و ممنوعیت شکنجه در محل و مکان‌هایی که می‌توانست مورد بازدید صلیب‌سرخی‌ها قرار بگیرد. درباره گزارش دومین بازدید کمیته بین‌المللی صلیب سرخ از کمیته مشترک ضد خرابکاری، این‌توضیح وجود دارد که نمایندگان، اسامی ۱۴ نفر زندانی امنیتی را ثبت کردند که با وجود اتمام دوره محکومیت هنوز در زندان به سر می‌بردند و هیچ‌وقت از زندان خارج نشده‌اند.

حسین شریعتمداری که سال ۱۳۵۶ در زندان قصر بوده، در مصاحبه‌ای که در آرشیو موزه عبرت از او وجود دارد، درباره گفتگو با نیرو‌های صلیب سرخ که برای بازدید به زندان قصر آمده بودند، می‌گوید: «وقتی ماجرای آقای حسن پاگردی را مطرح کردم که دهان ایشان را به زور باز کرده و در آن ادرار کرده بودند، یکی از ماموران صلیب سرخ اشک در چشمانش جمع شد و چندلحظه از نوشتن دست کشید. من از او پرسیدم شما متاثر شده‌اید؟ گفت بله. گفتم نتیجه این‌تاثر شما چه خواهد بود؟ گفت متاسفانه باید بگویم که از ما کاری ساخته نیست و از من خواست که این‌پاسخ را ترجمه نکنم.»

عدم تاثیرگذاری صلیب سرخ باعث شد وقتی نیروهایش برای مرتبه دوم به زندان قصر رفتند، توسط زندانی‌های سیاسی مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته و اصطلاحاً بایکوت شدند.

شباهت زندان‌های ایران و اسرائیل در عصر پهلوی

شریعتمداری می‌گوید دفعه دوم که دستگیر شد، بازجویش در کمیته مشترک، آرش (فریدون توانگری) بوده و تابستان ۱۳۵۶ وقتی سه‌نفر از نمایندگان صلیب سرخ به زندان قصر آمدند: یکی از ماموران صلیب سرخ که اهل سوئیس بود گفت زندان‌های ایران خیلی شباهت به زندان‌های اسرائیل در نوار غزه دارد. او همچنین گفت: شیوه‌های شکنجه و بازجویی و نوع اداره زندان‌های ایران را فقط در اسراییل دیده‌ایم. در هیچ‌جای دنیا غیر از این دو کشور این‌شیوه‌ها اعمال نمی‌شود.

کشتن زندانیان با قرص سیانور

بهمن نادری‌پور (معروف به تهرانی) یکی از بازجویان و شکنجه‌گران ساواک گفته پس از روی کار آمدن کارتر، از سال ۵۶ که مساله حقوق بشر و فضای باز سیاسی در ایران مطرح شد، ساواک روش جدیدی را در پیش گرفت. در این‌رویکرد اگر کادر‌های مخفی مبارزان دستگیر می‌شدند، پس از شکنجه، با سیانور و سایر وسایل که مجهز به صداخفه‌کن بودند کشته می‌شدند. سعید کردقراچورلو، محمود وحیدی و محمدرضا کلانتری به همین‌ترتیب کشته شدند که قرص سیانور را به‌جای قرص مُسکّن به آن‌ها دادند.

تهرانی که در دادگاه انقلاب محاکمه و اعدام شد، در اعترافات خود گفته «۱۵ یا ۱۷ اردیبهشت ۱۳۵۷ بود که سعید کرد قراچورلو، محمود وحیدی و محمدرضا کلانتری دستگیر، و من و سعید مودب میرفخرایی (معروف به سعیدی) خود را آماده بازجویی کردیم. تقریباً از اوایل سال ۵۶ نیز دستور داده بودند کسی شکنجه نشود. هوشنگ ازغندی (معروف به هوشنگ منوچهری) گفت دستور داده‌اند این‌افراد تحت فشار قرار بگیرند تا اطلاعات بدهند. بازجویی با زدن کابل بر کف پای آن‌ها با شرکت هرسه نفر ما انجام شد و اعتراف کردند در یک گروه کمونیست فعالیت دارند. بعد از دو روز ازغندی گفت، چون قرار است هیئتی از طریق صلیب سرخ به اوین بیاید، دستور داده‌اند این‌سه نفر کشته شوند. آن‌ها را سوار آمبولانسی که از ساواک تهران آورده شده بود کردیم. ماشین را پشت زندان اوین نگه داشتیم. قرص‌های سیانور را به آن‌ها دادیم و گفتیم قرص مسکن است بخورید. بعد هم رفتیم بیمارستان شهربانی و جنازه‌هایشان را تحویل سردخانه دادیم.»

متداول‌ترین شکنجه ساواکی‌ها چه بود؟

متداول‌ترین و رایج‌ترین شکنجه در کمیته مشترک ضد خرابکاری، زدن کابل‌های برق به کف پا بوده است. طبق روایات و اسناد به‌جامانده، محمدعلی شعبانی (با اسم مستعار دکتر حسینی) متخصص‌ترین فرد برای زدن کابل بوده است. محمدعلی ختنی‌فر یکی از مبارزانی که این‌شکنجه را تجربه کرده، درباره آن می‌گوید: «درد و رنج حاصل از این‌شکنجه برای من خونریزی کلیه، خونی‌شدن ادرار، پا‌های خونین، متورم و عفونت‌کرده و … بود. ماه‌ها آسایش و آرامش را از من سلب کرده بود و اثرات طولانی‌مدت آن از بین‌رفتن رشته‌های عصبی کف‌پا و بی‌حس و کرخت‌شدن آن برای همیشه بود.»

زندان دیگر ساواک که البته برای انتشار مصاحبه‌اش اجازه نداده نامش فاش شود، گفته بازجویش شاهین (شادافزا) دست به عمل بی‌شرمانه اماله بطری در مقعدش کرده که این‌شکنجه باعث خونریزی روده‌اش شد. این‌زندانی ساواک گفته: «روده بزرگم کاملاً برداشته شد و از آن به بعد از کیسه همراه برای دفع مدفوع استفاده می‌کنم.»

در کتاب «شکنجه‌گران می‌گویند» و دیگر مدارک و اسناد مربوط به ساواک، برای اشاره به انقلابیونی که در کمیته مشترک ضد خرابکاری شکنجه و بازجویی می‌شدند، از لفظ «متهم» استفاده می‌شود. بنا براین توجه داریم که زندانیان کمیته مشترک، متهم محسوب می‌شدند، نه مجرمی که بنا باشد دوران حبس و زندانی خود را در زندان طی کنند. در این‌کتاب گفته شده «متهم» با اجازه بازجو می‌توانست هفته‌ای یک مرتبه حمام کند. ولی کسانی بوده‌اند که چهارماه و شانزده روز در این‌مکان بوده و اجازه استحمام نداشته‌اند. متهمان برای دفع ادرار و مدفوع خود باید از کاسه و لیوان پلاستیکی قرمز رنگی که برای خوردن غذا و چای به آن‌ها داده شده بود، استفاده می‌کردند. پس از این‌استفاده، ظروف را شسته و دوباره در آن غذا می‌خوردند.

وقتی نماینده صلیب‌سرخ به خاطر زندانی‌های ساواک گریه کرد

کسانی‌که زیر شکنجه کشته شدند

برای متهمی که زیر بازجویی یا با برنامه‌ریزی کشته می‌شد، نامه‌ای تهیه می‌شد که بر اثر خونریزی یا خودکشی در زندان فوت کرده است. نمونه‌های بارز این‌مبارزان که زیر شکنجه به شهادت رسیدند، از این‌قرارند: مراد نانکلی که توسط دکتر حسینی کشته شد، حسین کرمانشاهی اصل که توسط منوچهر وظیفه‌خواه (معروف به منوچهری) کشته شد، اسماعیل اکبریان آذر که توسط محمد مقدم نثاری (معروف به سهرابی) شکنجه و شهید شد و سوختگی در پا و ساق هر دو پا در گزارش پزشکی قانونی درباره‌اش مشهود است، حجت‌الله نصرت‌الله انصاری که زیر شکنجه شهبازی (رضایی) شهید شد. سید خلیل رفیعی طباطبایی هم طبق اعترافات تهرانی زیر شکنجه شهید شده است.

نادری‌پور (تهرانی) در اعترافات خود گفته چگونگی کشف و دستگیری مبارزان در بولتنی به اطلاع شاه می‌رسید. البته او برای اشاره به شاه از لفظ «جلاد خائن» استفاده کرده است. نسخه اول بولتن برای مطالعه شاه بود که طبق سلسله‌مراتب اداری سجده‌ای، ثابتی و نعمت‌الله نصیری هم آن را می‌خواندند. تهرانی می‌گوید «برای آن‌که شاه خائن هم بداند دستوراتش در مورد شکنجه رعایت می‌شود، معمولاً در بولتن‌ها نوشته می‌شد، سرانجام متهم پس از مقاومت سرسختانه اعتراف کرد.»

در سال‌های ۱۳۵۴ و ۵۵ و اوایل ۵۶ کمتر هفته‌ای بود که طی آن چندنفر (به طور تصادفی و در گشت‌ها) کشته یا دستگیر نشوند. بازجویان نیز به‌خاطر فشار عصبی و عذاب وجدان ناشی از شکنجه و کشتارها، به‌وفور از مشروبات الکلی و انواع نوشیدنی‌های مست‌کننده استفاده می‌کردند.

در ساواک معمول بود پرونده متهمان در بازجویی بسته می‌شد و مقدار محکومیتی که باید برای آنان در نظر گرفته می‌شد، توسط بازجو به قاضی پرونده منتقل می‌شد. ذیر اکثر برگه‌های فرجام‌خواهی هم این‌جمله نوشته می‌شد: «از شرف عرض شاهانه گذشت. با فرجام‌خواهی موافقت نفرمودند.»

منبع: مهر

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار