گروه استانهای دفاعپرسـ «ابوالقاسم محمدزاده» پیشکسوت دفاع مقدس؛ آدم آرامی هستم و هیچگاه نخواستهام بین خودم و دیگران اختلافی پیش بیاید که منجر به مجادله شود؛ تنش و جنگ و درگیری که جای خود دارد.
تنش باعث ایجاد دل نگرانیهایی میشود که خواب و خوراک را از آدمی میگیرد و افکار جورواجوری به مغزش هجوم میآورد و روی آن خش میاندازد و مغز آرام را دچار آشفتگی میکند. از جنگ و درگیری متنفرم، اما، ناخواسته درگیرش میشوی.
وقتی ناخواسته درگیر شدی، جنگ مفهوم تازهای پیدا میکند. به دنبال مفاهیم، میروی و اولین چیزی که بدان میرسی تجاوز است که سبب آغاز جنگ شده است.
کسی و کسانی زمینی و هوایی و دریایی به تمامیت کشورت هجوم آورده و به مرزهای تجاوز کردهاند که بخشی از مرزهایی جغرافیایی سرزمینت را از آن خود کنند و پارهای از تنت را جدا کنند. وقتی در مقابل متجاوز میایستند واژه تازهای شکل میگیرد در مقابل متجاوز و آن دفاع است.
دفاع مفهوم تازهای است که با آن روبرو میشوی و چون در مقابل متجاوز ایستادگی کردهای دفاع جانانهای میکنی و همه اقوام و همه فرهنگهای ایرانی دستبهدست هم میدهند تا تجاوز را دفع کنند و متجاوز را سرجایش بنشانند و آنگاه خون میدهی، و جان و واژه دفاع در مقابل متجاوز رنگ خون میگیرد و اتحاد اقوام ایرانی دفاع در مقابل متجاوز را به دفاعی مقدس تبدیل میکند که در هیچ کجایی دنیا نمونهای ندارد و تنها نمونهاش را در صدر اسلام میبینی و در واقعه عاشورای سال ۶۱ هجری قمری عینیت آن را.
دفاع در مقابل متجاوز که رنگ و بوی تقدس میگیرد واژههای ارزشی را لابهلای آن میبینی، واژههایی چون ایثار، شهادت، جانبازی، شبزندهداری، عبادت، اطاعت، اخلاص و...
در لابهلای روزها و ایام جنگ، که حالا به تقدسش رسیدهای، با جنگ رفیق میشوی با همسنگران رفیق میشوی و در اوج رفاقت، جنگ دوستت را میگیرد. شهادت معنا پیدا میکند و داغ رفیقت، دلت را به درد میآورد و از جنگ تنفر پیدا میکنی و دلت میخواهد هرچه زودتر این جنگ تمام شود.
جنگ تمام میشود و تو میمانی و خاطرهها، عکسها و وقتی در کوچه و خیابانهای شهرت قدم میزنی نشانههایی از آن روزها میبینی و دماغت تیر میکشد، دلت میسوزد. نشانهها رفقای را به یادت میآورند و دوباره آن روزها در ذهنت تداعی پیدا میکند، صف ثبت نام و یادت میآید که این پا و آن پا میکردی و دست در دست دیگرت میفشردی که نکند ثبتنامت نکنند و بگویند؛ سن و سالت کم است، قدت کوتاه است و...
آموزش یادت میآید و اعزام و کارت و پلاک گرفتنت از تعاون و چه شور و حالی، داشت شبهای عملیات. همه چیز در ذهنت زنده میشود. حتی جنگ و انفجار و بمباران و تیر و ترکشی که رفیقانت را از تو گرفتند و حالا عکس و نامشان را بر در و دیوار و شهر و خیابانها میبینی و با خودت میگویی؛ جنگ ادامه دارد.
راه شهدا ادامه دارد و دنبالهرو میخواهد تا این خونها و آن جوانها فراموش نشوند و باید بهای ماندنت را بپردازی و آن بها زندهنگهداشتن یاد و نام آنهاست و رساندن پیامشان به نسلهای بعدی تا دیگران یادشان بیاید که آنها رفتند تا دین و احکامش نرود، وطن و ناموس نرود و سخن ولی فقیه و کلام نایب و پرچمدار اسلام محمدی بر زمین نماند.
جنگ تمام نشده و تازه آغاز راهی، آغاز مبارزه با تزویر و ریا، مبارزه با تحریف حقایق، مبارزه با دور شدن از راه و مرام شهدا که آنها اناالحق بودند. آنها ارزشها و اعتقادات و باورها را در جامعه و تاریخ زنده کردند و درسهای آموزنده و سرنوشتسازی را به آحاد جامعه آموختند.
جنگ تمام نشده، جنگ ادامه دارد. فانسقهها را باید ببندیم و بند پوتینها را محکم کنیم که جهاد تمام نشده و تازه اول راهیم. هرچند جنگ را دوست ندارم اما در راه جهاد آمادهام، هرچند پیر و شکسته و ناتوان شدیم. اما هنوز هستیم و پای آرمانهای دینی و ملیمان خواهیم ایستاد.
انتهای پیام/