مروری بر زندگینامه شهید «محمدقنبرلو»

«محمد قنبرلو» در ۲۵ اسفند ۱۳۳۶ در روستای قریس خوی به دنیا آمد و سرانجام در ۲۲ اسفند ۱۳۶۶ به شهادت رسید.
کد خبر: ۶۲۲۶۴۶
تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۴۰۲ - ۰۱:۵۱ - 15October 2023

مروری بر زندگینامه شهید «محمدقنبرلو»

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ارومیه، «محمد قنبرلو» فرزند یوسف و سکینه اکبری ۲۵ اسفند ۱۳۳۶ در روستای قِریس واقع در ۳۲ کیلومتری شمال‌غربی شهرستان خوی از استان آذربایجان‌ غربی به دنیا آمد.

وی از همان کودکی همراه پدر به مسجد و تکایا می‌رفت. از ۸ سالگی به انجام فرائض دینی و تلاوت قرآن اهمیت می‌داد. مادرش می‌گوید: «او را به مدرسه بردیم و در آنجا به درس مشغول شد. معمولا در درس‌هایش شاگرد ممتاز بود. بین سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ در بازار ملاحسن کار می‌کرد و به صاحب مغازه توصیه می‌کرد که اجناس خود را ارزان بفروشد تا افراد فقیر بتوانند خرید کنند. در پایان تحصیلات دوره راهنمایی که مصادف با اوج‌گیری انقلاب بود درس و خانواده را ترک کرد و به جمع مبارزان با رژیم ستم‌شاهی پیوست.

محمد پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۸ با تشکیل سپاه پاسداران وارد سپاه شد و از آن به بعد خود را وقف جبهه‌های اسلام کرد و در این راه مسئولیت‌های مختلفی را به عهده گرفت. در سال ۱۳۵۸ برای سرکوب اشرار در منطقه مرزی قطورِ خوی وارد عمل شد و ضدانقلاب را وادار به شکست کرد. در سال ۱۳۵۹ به خاطر درایت، لیاقت و شجاعت، به عنوان فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیرانشهر برگزیده شد.

محمد در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۰ طی مراسمی ساده و دور از هرگونه تجملات و تشریفات ازدواج کرد. وی به همسرش گفته‌بود: «من سرباز اسلام و امام زمان (عج) هستم و پیرو مکتبی هستم که پیامبر بزرگوار پیرو همان مکتب بود. من پیرو راه حسینم. حسینی که علی‌اکبر و علی‌اصغر خود را در کربلا به خاطر حاکمیت و عدالت خداوند قربانی کرد. شما بدانید که با چه کسی ازدواج می‌کنید. با کسی که حاضر است به خاطر اسلام و انقلاب از همه چیزش بگذرد».

از او دو پسر به نام‌های علی و حسین به یادگار مانده‌ است. همیشه با همسر و فرزندان مهربان بود و به آن‌ها سفارش می‌کرد؛ بهترین و نزدیکترین بندگان نزد خداوند، صبورترین و با تقواترین آن‌ها هستند». قنبرلو که به خاطر انقلاب درس و مشق را رها کرده بود؛ با وجود مشکلات فراوان در سال ۱۳۶۲ موفق به اخذ دیپلم شد.

قنبرلو سمت‌های مختلفی را در سپاه تجربه نمود. او از سال ۱۳۶۰ تا سال ۱۳۶۳ مدتی فرمانده واحد عملیات سپاه خوی، ارومیه، میاندوآب و قائم مقام سپاه سلماس بود. در سال ۱۳۶۳ فرمانده گردان قدس در تیپ بیت‌المقدس سپاه در استان کردستان شد. سپس به منطقه عملیاتی جنوب رفته و در عملیات بدر (اسفند ۱۳۶۳) شرکت کرد.

محمد در کمک به نیازمندان و مستمندان کوشا بود و برای این کار تلاش می‌نمود. این امر هم در پیرانشهر مشهود بود و هم در هر جایی که حضور داشت. در جبهه دهلاویه هر وقت غذا و نان یگان اضافه می‌آمد بین روستائیان چادرنشین پشت جبهه تقسیم می‌کرد و می‌گفت: «خدایا شاهد باش که ما هرچه داشتیم دادیم». روز‌های او این گونه می‌گذشت و شب‌ها به آرامی به گوشه‌ای می‌خزید و بساط نماز شب را پهن می‌نمود و به راز و نیاز با خدای خویش می‌پرداخت. در عملیات بدر، فرماندهی گردان بدر را به عهده گرفت و تا آخرین لحظه در کنار شهید مهدی باکری جنگید.

قنبرلو همیشه و همه جا از آقامهدی صحبت می‌کرد. او در مورد نحوه شهادت آقامهدی اظهار داشت: «در عملیات بدر در کنار رودخانه دجله مشغول نبرد با دشمن بعثی بودیم که آقامهدی مجروح و سپس در روی زانوی من شهید شد. با چند نفر پیکر مطهرش را به قایقی انتقال دادیم تا به عقب خط ببریم. ولی مزدوران بعثی قایق را مورد هدف قرارداده و پیکر شهید به اقیانوس‌ها پیوست. همیشه تکیه کلامش این بود که بعد از مهدی زنده ماندن ارزش ندارد و باید شهید شد و پیش مهدی عزیز رفت».

بعد از عملیات والفجر ۸ (بهمن ۱۳۶۴ تصرف بندر فاو عراق) فرمانده لشکر با توجه به شناختی که از وی داشت؛ مسئولیت محور لشکر عاشورا در فاو را به وی سپرد.

پشتکار و اهتمام او به مطالعه آنچنان بود که در آن محور با آن وضعیت مطالعه می‌کرد. با وجود گرمای سوزان دریاچه نمک که عَرق از نوک خودکار، کاغذ را خیس می‌کرد؛ فقط با یک ماه مطالعه توانست با رتبه ۵۳۰ در سال ۱۳۶۵ از رشته حسابداری دانشگاه تهران قبول شود. اما پس از دریافت کارت دانشجویی و تعویق ترم، دوباره راهی جبهه شد. بعد از شهادت او همان دانشگاه، دانشنامه افتخاری کارشناسی را به خانواده او اعطا کرد.

در عملیات کربلای ۴ و ۵ (دی و بهمن ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه) شرکت کرد. در سال ۱۳۶۵ گردان امام سجاد (ع) در لشکر ۳۱ عاشورا به فرماندهی او تشکیل شد. سیدفتاح کبیری یکی از همرزمانش می‌گوید: «محمد درعملیات کربلای ۵ با آن همه شدت عملیات، هرگز احساس خستگی نمی‌کرد و هر گاه فرصتی می‌یافت؛ قرآن و دعا می‌خواند». عملیات کربلای ۸ نزدیک است و این بار شهید قنبرلو خانواده خود را نیز به منطقه می‌آورد. همسرش می‌گوید: «وقتی با هم به دزفول می‌آمدیم صحبت‌هایی می‌کرد که رنگ و بوی شهادت می‌داد». برای خانواده شهدا احترام خاصی قایل بود و هر گاه به مرخصی می‌آمد از آن‌ها سرکشی و دلجویی می‌کرد. همیشه کارهایش را برای رضای خدا انجام می‌داد و در مقابل مشکلات مقاوم و صبور بود محمد عاشق شهادت بود و دائم در نماز‌ها و دعاهایش «اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک» می‌گفت

مهارت فوق‌العاده‌ای به فنون و تاکتیک‌های نظامی داشت و با روحیه معنوی و مهارت‌های نظامی نیروهایش را برای عملیات آماده می‌کرد. عاشق امام و مطیع اوامر ولایت فقیه بود؛ وقتی به او پیشنهاد کردند که به دیدار امام مشرف شود؛ گفت: «من تا زمانی که به پیروزی نهایی نرسیده‌ام، خود را لایق دیدار با امام نمی‌دانم».

منطقه عملیاتی لشکر در کربلای ۸ (فروردین ۱۳۶۶ در منطقه شلمچه)، یک منطقه کوچکی بود و دشمن پاتک شدیدی داشت. قنبرلو مقاومت عجیبی کرد. او واقعاً یک فرمانده مهربان و نمونه بود. هر موقعی که ما اصرار می‌کردیم که شما نبایستی به خط بروید به شما احتیاج است، ناراحت می‌شد. در عملیات کربلای ۸ که فشار دشمن زیاد بود؛ گردان‌ها را ادغام کرده و به خط رفتند. او علاوه بر فرماندهی گردان امام سجاد (ع) فرماندهی محور عملیاتی لشکر ۳۱ عاشورا را هم بر عهده داشت.

در بی‌سیم شور و شوق عجیبی داشت و تکرار می‌کرد برادران! حیدر، صفدر... در واقع خود را آماده کرده بود که پرواز کند. قبل از رفتن غسل شهادت کرده و نماز خوانده‌بود. نحوه شهادت محمد قنبرلو را یکی از نیروهایش این چنین نقل می‌کند: «حدود ساعت ۹ صبح تاریخ ۲۲/۱/۶۶ یک ترکش از ناحیه پشت سر اصابت کرد و در همان لحظه نوری صورت محمد را پوشاند که ما قادر نشدیم جلو برویم. من متوجه شدم لب‌هایش تکان می‌خورد. خود را نزدیک کرده و گوشم را به جلوی دهانش بردم. می‌گفت: «مقاومت کنید، با من کاری نداشته باشید؛ جلو بروید». پیکر وی را به شهرستان خوی انتقال داده و پس از تشییع جنازه باشکوه در مزار شهدا به خاک سپردند.

در فراز پایانی وصیت‌نامه شهید محمد قنبرلو آمده‌است:

اما مطلب مهم در رابطه با ثمرة ازدواجمان یعنی علی و حسین است که نگرانی من از جانب آن‌ها است، آن‌هم بُعد تربیتی و انسانی فرزندانمان هست که با توکل بر خدای متعال بکوشید تا آنان را تربیت الهی بکنید. باید احکام اسلام و محبت چهارده معصوم (علیها‌سلام) در سلول‌های بدن آن‌ها نفوذ کند و از کودکی با قرآن و مسائل شرعی آشنا شوند و قرآن را خوب یاد بگیرند و به مساجد بیشتر بروند و در دعا‌ها شرکت کنند که سعادت آن‌ها در این است. در ادامه تحصیل علی و حسین بکوشید و تا می‌توانند ادامه تحصیل دهند. در مصاحبت‌ها و دوستان آن‌ها دقت کنید که با افراد ناباب معاشرتی نداشته باشند، امیدوارم که علی و حسین شیعه و روهرو راستین حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) باشند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار