گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس- محمد دیندار؛ پیشتر در باره فیلم «موقعیت مهدی» یادداشتی را در روزنامه جام جم نوشته و منتشر کرده بودم و در آن ضمن اشاره به فرازهایی ارزشمند و جذاب از زندگی شهید مهدی باکری که در این فیلم به تصویر کشیده شده، چند بار بر این نکته اشاره و تاکید داشتم که این فیلم تصویری کامل از زندگی باکری نیست و اظهار امیدواری کرده بودم که در نسخه مینیسریال، جبران مافات شده و این نقیصه برطرف شود.
اما افسوس که اکنون نیز با تماشای مینی سریال عاشورا، باز هم میبینیم که این نقصان همچنان باقی است و بهجای اینکه در این مینیسریال نسبت به فیلم سینمایی با ابعادی فراگیرتر و جامعتر از زندگی شهید مهدی باکری روبرو شویم، کارگردان اثر صرفاً بر استفاده بیشتر از راشهایی که در فیلم به جهت محدودیت زمانی نمیتوانسته از آنها استفاده کند، تمرکز کرده و به این ترتیب تعداد قسمتهای فیلم را افزایش داده، بیآنکه برهههای مختلف زندگی این شخصیت و سیر و سلوک وی را در ابعادی گستردهتر نشان دهد.
با این توضیح که متاسفانه مفهوم مینیسریال بر مبنای فیلم سینمایی ساخته شده در کشور ما بر خلاف کشورهای پیشرفته در صنعت سینما و سریال، خوب جا نیفتاده و فیلمسازان یا تهیهکنندگان کشورمان معمولا وقتی بعد از نمایش یک فیلم سینمایی، مینیسریالی را بر اساس آن راهی آنتن تلویزیون میکنند، بیشتر سعی در طویل کردن همان فیلم و حداکثر بهرهبرداری از راشهای گرفته شده را دارند، درحالیکه معنا و مبنای تهیه یک مینیسریال پس از نمایش نسخه سینمایی آن باید گسترش پیرنگها و داستانها و وقایع مهمی باشد که در نسخه سینمایی به جهت زمانی فرصت نمایش نیافتهاند. به عبارتی باید همزمان با نگارش فیلمنامه سینمایی، نگارش فیلمنامه مینیسریال نیز انجام شده و به شکلی از پیش فکر شده و طراحی شده، برای ساخت مینیسریال نیز برنامهریزی داشت.
باری! اوائل دهه هفتاد پژوهشی جامع در باره زندگی شهید مهدی باکری را انجام دادم که تا آن زمان نخستین پژوهشی بود که بهطور همهجانبه درباره این شهید انجام میگرفت. برای این پژوهش و کشف ابعاد مختلف زندگی و خصوصیات مهدی باکری مدتی را در تبریز و لشکر ۳۱ عاشورا به سر بردم و با همرزمان، یاران، همکاران و نزدیکان ایشان گفتوگوهای مفصل و دقیقی انجام دادم. همچنین با سفر به شهر قم گفتوگویی با همسر محترم ایشان داشتم که خاطرات بسیار ارزشمند و تکان دهندهای از زندگی و خلوص و سیر و سلوک این قهرمان مردمی را بیان نمودند.
قطعا با توجه به اینکه این تحقیقات با فاصله ای نه چندان دور از زمان جنگ صورت میگرفت، صحبتها و خاطرات تمام کسانی که با آنها گفتوگو داشتم، بسیار دقیق و روشن بود.
آن چه که در این سیر تحقیقاتی و نشست و برخاست با دوستان و همرزمان و نزدیکان شهید مهدی باکری توجهم را به خود جلب نمود، سیر تحول و به کمال رسیدن او در برهههای مختلف زندگی ایشان بود. از دوران قبل از انقلاب و دوران دانشجویی، سربازی و درگیری با ساواک، تا حضورش در روزهای پرالتهاب انقلاب و مسئولیت شهرداری در ارومیه و خدمت نمودن به ایتام و سپس حضور در جبهه های دفاع مقدس و رشادتها و شجاعتهایش در قامت یک فرمانده، اما پا به پای سایر رزمندگان، همه و همه از این شخصیت، تصویری را در ذهن تداعی میکرد که میتوانست و میتواند الگویی از یک قهرمان تمام عیار در همه عرصهها و نهتنها در صحنههای جنگ باشد.
رفتار مدیریتی وی در مدت زمان تصدی شهرداری ارومیه، نپذیرفتن بنز به جامانده از قبل از انقلاب در شهرداری و اکتفا به یک وانت بار، مواجه اش با پیرمردی در شهرداری و کول کردن او و بالا بردن از پلهها، نوع خدمت کردن به مردم سیل زده در آن شب بارانی و روبروشدنش با فردی که شهردار را نکوهش می کرد، بیآنکه بداند او که اکنون به کمکش شتافته همان شهردار یعنی مهدی باکری است، خدمتش به یتیمان و همه و همه از چنان ظرفیتهای بالای دراماتیک برخوردار بوده و هست که اکنون با دیدن سریال عاشورا در حیرتم که چگونه هادی حجازی فر از کنار آنها یا به سادگی، آسانی و شتاب گذشته یا نشانی از برخی آنها در این مینی سریال نمیبینیم یا کم رنگ و گذرا میبینیم مانند همان صحنهی مواجهاش با همان فرد در شب بارانی که جای پرداخت بیشتری داشت.
درحالیکه هر یک از این اتفاقات و رفتارها هم برای مخاطب امروزی جذاب و تکان دهنده و هم برای زندگی امروزی بخصوص در سطح مدیران می تواند الگو ساز و تلنگری جدی محسوب گردیده و چگونه خدمت کردن را بی هیچ منت و ادعایی در منظر دید همگان قرار داده و به مدیران و مسئولان بیاموزد.
شاید اگر جناب هادی حجازی فر در این سریال از لاک محافظه کاری و یا تمرکز و علاقه به بازیگری خارج می شد و وقت بیشتری را به تحقیقات و پژوهش اختصاص می داد و یا شاید هم اگر در رودربایستی با مدیران محافظه کار و تنبلی قرار نمی گرفت که الگو سازی از مدیریت مهدی باکری را در مغایرت با نوع مدیریت کنونی خود می دانند، می توانست تصویری کامل و همه جانبه از مهدی باکری را به تصویر بکشد که از هر حیث حیرت آور، تحسین برانگیز و الگوساز می بود. اما افسوس که این کار هم مانند دیگر آثاری که در باره دیگر قهرمانان هشت سال دفاع مقدس تاکنون ساخته شده، تصویری کامل و جامع از این قهرمانان نیست و این فرصت نیز به مانند دیگر فرصتهای این چنین از کف رفت.
قطعا اگر در مینی سریال عاشورا، این سیر زندگی شهید مهدی باکری و ساده زیستی و پاک دستی و مردمی بودن او در مسئولیت های مختلف از جمله شهرداری، در کنار ابعاد قهرمانی اش در دوران دفاع مقدس در کنار هم به تصویر در می آمد، اقبال مخاطبان و بخصوص نسل جوان و عدالت طلب از این کار بسیار بیشتر از اکنون بود، چنان که با رجوع به پلتفرم تلوبیون که یکی از معیارهای سنجش میزان تماشاگران آثار تلویزیونی می باشد، متوجه می شویم این مینی سریال از نظر آماری چندان که باید ارقام بالایی را به خود اختصاص نمیدهد.
با این حال امید است که در آینده ای نه چندان دور یک فیلمساز این بار با نگاهی جامع تر و با تمرکز بر پژوهش و کارگردانی و فارغ از علاقه به بازیگری بتواند غبار از فرازهای مهم زندگی این شهید گرانقدر بزداید و شمایل همه جانبه یک قهرمان مردمی را بر پرده سینما و صفحه تلویزیون برای نسل امروز و نسل های آتی به تصویر بکشد.
انتهای پیام/ 121