گروه استانهای دفاعپرسـ «علیاصغر زینلی» آزاده دفاع مقدس؛ شانزده ساله بود که همانند یک انسان کامل احساس تکلیف کرد و بعنوان پاسدار افتخاری به صفوف سپاهیان اسلام و مدافعین از وطن پیوست و درلشکر پنج نصر «آرپیجیزن» شد تا بتواند صیاد شکارهای بزرگی باشد، در جریان عملیات و با حملات متعدد بعثیها و بر اثر ترکشهای متعدد بشدت مجروح میشود، او و سایر رزمندگان گرفتار شده در محاصره دشمن سوار بر یک قایق شده و بواسطه تعداد زیاد سرنشینان قایق درآب فرو میرود و مسافرانش را درون آب رها میکند، هر کسی تلاش میکند خود را از آب نجات دهد و او هم در مسیر یک قایق عراقی قرار گرفته و با شدت جراحتی که داشته امکان فرار پیدا نمیکند، یکی از سربازان بعثی داخل قایق قصد دارد او را درون آب غرق کند که سرباز دیگر مانع او شده و بدین ترتیب اسارت آغاز میشود.
او با همان جراحتها بجای اینکه به بیمارستان منتقل شود، همراه با سایر اسرا به استخبارات و العماره میرود، و لحظه سرنوشتساز دوران اسارت او که نقطه عطف زندگی او میباشد اتفاق میافتد و بر سر یک دو راهی قرار میگیرد و اینجاست که تقدیر بزرگ او رقم میخورد، زمانیکه ماشین جهت انتقال مجروحین و مصدومین به محل اقامت اسرا میرسد او علیرغم شدت جراحتها با وجودی که قاعدتا بایستی همراه با سایر مجروحین همراه میشد تا به مراکز درمانی منتقل شود، اما ترجیح میدهد با سایر اسرا همراه شود که این تصمیم باعث نجات او میشود و بعدها مشخص میشود که هیچ اثر و خبری از اسرای مجروح نبوده که به احتمال زیاد همه آنها به شهادت رسیده باشند.
آنچه بیان شد سرگذشت آزاده سرافراز «غلامحسین خاکزاد» است می باشد که به تازگی به دیدارش رفتیم تا از خاطراتش بشنویم، خاطراتی که شاید هیچ کجا فرصتی برای بیانش نبوده است، تا او را ندیده بودیم باورمان نمیشد که او سفرهدار آسایشگاه دوره اسارتش باشد، یا نمیدانستیم که او با روابط عمومی قوی خود با همه اسرای آسایشگاه ارتباطی حسنه داشته و با توجه به حسن اخلاق و رفتارش علیرغم کم سن و سالی مورد احترام همه بوده است، تا به منزلش نرفته بودیم گمان نمیکردیم هنوز هم با دوستان آزاده خود حتی در دورترین نقطه کشور در ارتباط است و او از جمله آزادگان عزیزی است که اسارت را فرصتی برای علمآموزی میدانست و زبان عربی را در اسارت فرا میگیرد.
انتهای پیام/