گروه استانهای دفاعپرس ـ حجتالاسلاموالمسلیمن «عباس بابائی» مدیر قرارگاه تربیتی امین؛ مرد عرب میخواست مانع حرکت حسین به کربلا شود؛ امام فرمود: «اگر بمانم، اینان با چه امتحان شوند؟!» هرچه خورشید عاشورا به غروب نزدیکتر میشد، حرارتِ کورهی بلا به اوج خودش می رسید؛ قلهی امتحانها زمانی بود که قنداقهی شیرخواره بر فراز دست «ولیالله» بالا رفت. زمان از حرکت ایستاد، تمام عالم در بهتی حیرتانگیز غرق شد و به ناگاه زمین به تلاطم افتاد، آسمان غرید، جن و ملک بر آدمیان نوحه کردند و سرهای قدسیان همگی به زانوی غم نشست. حضرت حق مقدر نمود تا «لشکر یکنفرهی طفل شیرخوار» با سلاح برّان مظلومیت و معصومیت و غربت، «حسین» را یاری کند؛ و عجب یاوری داشت «حسین»!
«صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است و کار به یک یالیتنی کنت معکم ختم نمیشود.» تاریخ دهم محرم سال ۶۱ هجری در تمام جغرافیای بشری جاری شد تا همچنان کاروان «حسین» برای آزمودن «انسان» به حرکت خویش ادامه دهد؛ چه بسیار مدعیان حسینی که در کنار شقیترین اشقیای عالم، بستن آب به کودکان مظلوم غزه را سیاحتوار به نظاره نشستند و چه بسیار محرومان از حسین در وادی تاریک غرب که این روزها بر مظلومیت کودکان اشک میریزند! چه بسیار مقدسان متحجری که بر سجادهی محراب ریا و کنج تاریک حجره، صدای بیرمق گریهی شیرخوارگان بیمادر را نشنیدند و چه بسیار مسجدندیدههایی که فریاد غربت اطفال بیمادر شدهاند! چه بسیار سیاستمداران مزوّری که لرزش دستان کودکی یتیم، ذرهای قلب سیاهشان را نلرزاند و چه بسیار پابرهنگانی که لرزه بر گنبد آهنین انداختند! چه بسیار اصحاب «همُّها عَلفُها» که اندکی کمرونقشدن سفرههاشان، نگذاشت گرسنگی و آوارگی اطفال بیپناه را ببینند و چه بسیار مستضعفانی که حاضر شدند همان قوتلایموتشان را نثار آوارگان کنند!
بعد از ۷۰ سال دربدری و اسیری و شهادتِ این ملت مظلوم و بیعرضگی و ذلت و ترس سردمداران و مدعیان عربی و اسلامی، خداوند قادر متعال «لشکر شیرخوارگان» را برای نابودی ظلم و رسواشدن نفاق فرستاده است. خون مظلومانهی کودکان بیپناه غزه، امروز همه را به میدانگاه بلا و آزمایش کشانده است و هیچ حجتی برای ساکتان و راحتطلبان و دنیازدگان باقی نگذاشته است.
چند هزار شهید کودک فلسطینی، «لشکرخدا»ست؛ همان لشکری که هرچند دستی برای جنگیدن، گلویی برای فریاد زدن، و توانی برای دفاع کردن ندارد، اما یقیناً پیروز تاریخ خواهد بود؛ درست همانند «طفل شیرخوار حسین» که خون گلویش در آغوش پدر بر سینهاش جاری شد تا سند حقانیت «ولیالله» را امضا کند؛
ز ضرب تیر چنان دست و پای خود گم کرد
که خواست گریه کند در عوض تبسم کرد
انتهای پیام/