به گزارش خبرنگار دفاعپرس از شیراز، سردار «محمد اسلامی نسب» معروف به شهید زهرایی در ٢٨ بهمن سال ۱۳۳۳ در روستای لازنگان توابع شهرستان داراب در یک خانواده مذهبی متولد شد.
سردار محمد اسلامي نسب در اوایل انقلاب اسلامی در تظاهرات حضور فعالی داشت و در روز ورود امام خمينی(ره) به كشور با چندين نفر از جوانان حزب الهی راهی تهران و موفق به ديدار امام شد.
اسلامینسب در زمان جنگ افروزی ضد انقلابان در كردستان در تاریخ ۴ بهمن سال ١٣۵٨ به اتفاق هشتاد نفر از سپاهیان، در حالی كه هنوز يک سال از پيروزی انقلاب نگذشته بود، براي مقابله با گروهکهای منافق و معاند راهی كردستان شد.
وی بعد از بازگشت از كردستان مدتی در خدمت آيت الله دستغيب بود و به حفاظت از ایشان پرداخت و پس از مدتی، مسئوليت حفاظت اطلاعات دادگاه انقلاب اسلامی را برعهده گرفت.
با شروع جنگ تحميلی، راهی جبهه شد و در سال ١٣٦۴ از ناحيه چشم مصدوم شد و در عمليات والفجر ۸ در حالیكه فرماندهی گردان امام رضا(ع) را بر عهده داشت شديداً دچار مصدوميت شميايي شد. اين شهيد بزرگوار علاقه فراواني به ائمه اطهار(ع) به ويژه حضرت زهرا(س) داشت و سرانجام در «عمليات كربلای ۴» با رمز «يا فاطمه زهرا» به شهادت رسيد.
پيكر مطهر سردار شهید «محمد اسلامینسب» پس از ۲۰ روز پس از شهادت به شيراز منتقل شد و در گلزار شهدای شيراز به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید اسلامینسب است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ما هم مثل دیگران احساس داریم و علاقه به فرزند و مادر و… ولی وقتی اسلام به میان میآید همه چیز حل می شود. وقتی پای دفاع از اسلام و ناموس در میان است، باید قید همه چیز را زد. وقتی فرمان رهبر پیش میآید باید همه را رها کرد.
چه بگویم از این جوانان بسیجی، سپاهی، ارتشی و جهادگرانی که حجله دامادی را رها کرده و جهاد فی سبیل الله را بر آن ترجیح داده و راه عشق بازی را برگزیدهاند. راهی که برای رسیدن به وصال معشوق خون جگرها و سختیها در بر خواهد داشت. البته این خون جگرها در گرفتن کام از یار به شیرینتر از عسل مبدل خواهد شد و کام یار، هر مردهای را زندهتر از گلهای بهاری خواهد کرد.
حلاوت و شیرینی عشق بازی با یار، هر مردهای را زندهتر از گلهای بهاری خواهد کرد.
حلاوت و شیرینی عشق بازی با یار آن چنان به انسان صفایی میبخشد که انسان از خود بی خود شده و همه چیز را فراموش میکند.
برای عاشقان، شهادت، آنچنان شیرین و لذت بخش است که با هیچ کدام از وعدههای دنیوی او را مقیاسی نیست.
قلم و کاغذها عاجز از وصف شیرمردانی است که به مرگ لبخند استقبال زده و با این کار خود کمر دشمن را شکسته و خواب را از کلیه سردمداران خوشگذران و نوکران آنها ربودهاند. کیست که بتواند چهره سراسر حماسه آفرین تکسواران بسیجی و ارتش و جهادی و پاسداران که دشمن درون و برون را با نماز شبهایشان به خاک مذلت کشانده و رضای محبوب خود را بر رضای تمامی افراد و خواستههای دنیوی ترجیح داده و به آنها پشت پا زدهاند، در این کاغذ پارهها ترسیم کند؟
لازم است از خانواده محترمم، مخصوصا مادرم قدردانی و تشکر کنم. خوب است بدانند اگر خداوند به بنده حقیر توفیق شهادت عنایت فرمود خدا را شکر کنند و لازم نیست از ارگانی چیزی درخواست کنند و حتی در بنیاد شهید بروند. ما برای خدا به جبهه رفتیم و برای خدا جنگیدیم و برای خدا کشته میشویم و برای خدا جنگ میکنیم.
ما از هیچ کس، هیچ ارگانی، هیچ توقعی نخواهیم داشت. حتی لازم نیست که به دیگران بگویید که فرزند یا اقوام من شهید شده است. مادر مهربان و خوبم نکند خدای ناکرده طلبکار کسی باشید و بگویید: «بچه ام شهید شده» ما برای اسلام هیچ کاری نکردهایم اگر اسم من را نبرید من راضیتر هستم. از دوستان بخواهید مرا حلال کنند.
نکند خدای ناکرده خانواده من! طلبکار دیگران باشید و این کشته شدن من را به رخ دیگران بکشید. به خدا قسم راضی نیستم یک نفر در این رابطه به زحمت بیفتد.
از کلیه دوستان و برادران که مدتها در جمع آنها بوده و برای آنها ایجاد مزاحمت نمودهام حلال بودی میطلبم و از آنها درخواست استغفار و مغفرت از درگاه خداوند بزرگ را دارم.
خداوندا! از این که به بنده ضعیف و گنهکارت رحمت واسعه کرامت فرمودی، با زبان الکنم تو را سپاس میگویم.
خداوندا! از اینکه حقیر بی لیاقت و ناچیز را در جمع رزمندگان خود قرار دادی و بر این بنده خوار و ذلیل منت گذاشتی از تو ممنونم و این منت را با دل و جان بلکه با گوشت، پوست، خون و تمامی سلولهای بدنم خریدارم.
خداوندا! در خصوص این نعمت انقلاب، این نعمت رهبری که به ما عنایت فرمودی و نتوانستیم شکرگزار آن باشیم، از مقام با عظمت تو عذرخواهی می کنم. محبوب من ای قدرتمندی که قدرت قدرتمندان را به شکست مبدل کردی، ما را پیروز گردان!
از تو که صاحب و مالکم هستی تقاضای استقامت در آن لحظههایی که پای انسان میلغزد میکنم. در گرمای گرم جنگ که شیطان به سراغ انسانهای ضعیفی چون من بیچاره میآید، کمکم کن.
ای دلربای دلربایان، ای داروی همه دردهای بی درمان! خودت بهتر میدانی که مردن مردانه در راهت از زندگی در بین بعضی از مردم برایم زیباتر از همه چیز است.
ای خدای توانا! مردن در ختخواب را نصیبم نکن، زیرا برایم این نوع مرگ ننگ است و آن را نصیب دشمنانت کن که خواب و خوراک و شهوت را بر همه چیز ترجیح داده، حیثیت و شرف و ناموس خود را به زنده ماندن در این دنیای پست و بی ارزش فروختهاند و بالاخره روزی مرگ ننگین به سراغشان آید و آنها را در حال غفلت و بی خبری بانگ خواهد زد که وحشت مرگ، بی رمقشان خواهد کرد و چارهای برای خود نخواهند یافت.
پروردگارا! در آن هنگام و در آن لحظه، آخر اسم محبوب، حسین(ع) را بر زبان من جاری کن.
پروردگارا! در آن لحظه آخر، آن چیز که رضای تو در آن است را برای من مقدر کن.
پروردگارا! در آن لحظه آخر، زبان مرا برای خودت بگشا و آخرین نگاه من را به سوی خودت بکشان که تو امید و آمال و آرزوی منی.
انتهای پیام/