گروه سایر رسانههای دفاعپرس - سعید توتونکار؛ رهبر معظم انقلاب همواره بر عنصر ایمان به عنوان مؤلفه هویتبخش مردم ایران تأکید دارند؛ اما بعضا اشخاص حقیقی و حقوقی داخلی و خارجی غیرانقلابی و یا ضدانقلاب روایتی از جامعه ایرانی دارند که گویا معرفی ملت ایران به عنوان یک ملت مؤمن برساخت حاکمیت است و نه برخواسته از متن و بطن جامعه ایرانی.
نتیجه چنین نگاهی دمیدن بر دوگانه حاکمیت-مردم است. نگاهی که سعی میکند با تولید محتواهای انبوه رسانهای و ارائه تحلیلهای متعدد در موضوعات ریز و درشت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی نشان دهد که مردم از دین عبور کردهاند و دیگر مایل نیستند زیر پرچم اسلام زندگی اجتماعی خود را تنظیم کنند. برچسب ایدئولوژیک به مقام معظم رهبری نیز از دیگر عبارتپردازیها در این راستاست. گویا مردم مسیر خود را دارند و رهبری سوی دیگر را نشان میدهند. اما واقعیت ماجرا کدام است؟!
در این یادداشت سعی خواهد شد قضاوت درباره نقش و جایگاه ایمان در جامعه ایرانی با طرح یک مثال و تعمیم منطقی مبنایی محکم پیدا کند. روشن است که مردم یک جامعه طیف بسیار گسترده و چندوجهی از افکار و عقاید و تجربه و رفتار هستند. تاریخ و جغرافیا در پیوند با زمینه و زمانه بخش قابل توجهی از بساط و بستر شکلدهی و کشف و شناسایی شخصیت فرد و جامعه انسانی است.
انسان به عنوان موجودی مختار همواره میتواند شگفتی بیافریند و واقعیتهایی ناشناخته پیش از این را در محیط پیرامون خویش پدیدار سازد. جامعه تابعی از دهها میلیون نفر متغیر است که البته با تعدادی از ثوابت با یکدیگر نسبت پیدا میکنند و نظام ارتباطی خاصی را به وجود میآورند.
سؤال اول اینکه چه کسی را دیندار میدانیم؟ دیندار بودن یک مفهوم و مصداق حداکثری و یک مفهوم و مصداق حداقلی دارد که شامل طیف وسیعی از مردم جهان به ویژه ایرانیان میشود. با یک مثال میتوان موضوع دیندار حداقلی و حداکثری را تا حدودی تصویرسازی کرد. مسافری را در نظر بگیرید که از تصمیم سفر از شهری به شهر دیگر دارد. او مقدمات سفر را فراهم میکند و عزم حرکت مینماید. در همین مرحله اندک اندک دل از مبدأ کنده و متوجه مقصد میگردد.
هر چه مراحل آمادگی و عزیمت پیش میرود فرد بیشتر آنجاییتر است تا اینجایی. اگر قصد اقامت و جلای وطن داشته باشد که مسئله آشکارتر و صریحتر اتفاق میافتد. او به محض اینکه از کوچه پس کوچههای شهر گذشت و وارد جاده شد، حیثیتی دوگانه دارد. از یک سو متعلق به گذشتهای در شهر اول است و از سوی دیگر متوجه و متعلق به آیندهای در شهر دوم. این نسبت در طول مسیر جاده حفظ میشود و هر چه پیشتر میرود، نسبتهای به نفع مقصد تغییر میکند تا اینکه وارد شهر مقصد شده و قصد اقامت میکند. حالا او نسبت دوری با شهر قبلی دارد و شهر فعلی او را در بر گرفته و تمام مناسباتش را تعریف میکند.
بدین معنی اکثریت مطلق مردم ایران دیندارند. زیرا همواره از شهر کفر به شهر ایمان بار سفر بستهاند و هیچ گاه به آن باز نگشتهاند. هر چند در کم و کیف پیمودن مسیر با هم متفاوتند. بلکه حتی در بخشهایی از مسیر از ادامه مسیر منصرف شدهاند و به میانه راه اکتفا کردهاند یا حتی گاهی مردد شدهاند و به فکر بازگشت افتادهاند و یا حتی از جاده منحرف شدهاند و مدتی گمراه نیز گشتهاند. اما آنچه روشن است با شهر کفر نسبت گذشته دارند و با شهر ایمان نسبت آینده.
البته آنان که به شهر ایمان رسیدهاند و تمام مناسبات خود را بر اساس دین تدارک دیدهاند و به نفس مطمئنه رسیدهاند منظره دیگری از آینده پیش رو دارند و تصمیمات و انتخابهای آنان تفاوتهای مهمی با در راهماندگان یا در راهبودگان دارد. بسیاری از مردم در نسبتی بین نفس اماره و نفس لوامه خویش زیست میکنند. آنها مؤمن هستند و حکومت الله را پذیرفتهاند؛ اما هنوز آگاهی و مهارت و انگیزه کافی و کامل برای رسیدن به شهر ایمان را تدارک ندیدهاند.
آنها همگی شیطان و حکومت او را انکار میکنند؛ اما ممکن است گاهی نشانههای آن را نشناسند و یا حتی فریب دعوتهای گاه و بیگاه و رنگارنگ او را نیز بخورند؛ اما هیچ گاه دل در گرو شیطان ندارند. اینها همه مؤمنند. مردم ایران مصداق روشن آیه ۶۴ سوره مبارکه آل عمران هستند که فرمود: «بگو:ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم که به جز خدای یکتا را نپرستیم، و چیزی را با او شریک قرار ندهیم، و برخی برخی را به جای خدا به ربوبیّت تعظیم نکنیم...»
مردم ایران کافرینی نیستند که گاهی کارهای خوب و پسندیده انجام میدهند؛ اما بستر و بساط رفتارهای شیطانی آنان همیشه باشد. بلکه مؤمنینی هستند که گاه دچار خطا و لغزش میشوند و راه و بیراهه را به هم میآمیزند و چه بسا بخشهایی از طیف مصمم به گناه آشکارند و حتی بیش از آن. اما آنچه تصویر کلی جامعه ایرانی را تشکیل میدهد، جامعه مؤمنانه و جمعیت مؤمنان است؛ لذا در نقاط عطف شاهد تجلی این حقیقت و صداقت این ادعا هستیم. محرم و صفر شاید آشکارترین این تظاهرات باشد.
صحنههای پر شور و شکوه اظهار محبت به خاندان اهل بیت پیامبر و پیامبران الهی برخواسته از همین حقیقت است. همدلی و همراهی با رزمندگان مخلص راه خدا و پیشتازان جهاد و اجتهاد برگرفته از این روح مؤمنانه است. تاریخ زندگی مردم ایران به قدری نشانههای بزرگ و آشکار از تپشهای مؤمنانه سراسری و حداکثری دارد که امکان انکار باقی نمیگذارد. امروز روز نیز مردم ایران مؤمنترین و خاصترین و خالصترین ملت ایمانی در جهان هستند. ایشان دهها سال زیر سنگینترین هجمههای جهانی علیه خویش زندگی مؤمنانه خود را حفظ کردهاند. البته در نتیجه جنگی که چندین قرن بر آنها تحمیل شده بدون آسیب و ویرانی و درد و بلا نبوده است؛ اما در نقطه نقطه اتفاقات میتوان مقاومت مردمی را دید که برای ایمان خود زندگی کردند و برای ایمانشان جان دادند تا جاودانه بمانند. میتواند معیار و مبنای عینی و عملی و اثبات آماری دینداری و ایمانمداری ایرانیان را با شمار انبوه شهیدانش نیز سنجید.
کمتر ملتی همچون مردم ایران در طول تاریخ در سمت دین ایستادهاند و تلاش کردهاند تا جهان را بر اساس آن بفهمند. کمتر ملتی هزینه ایستادگی در این راه را همچون مردم ایران پرداختهاند. مردم ایران هیچ گاه سر عناد و ناسازگاری با تعالیم توحیدی و احکام دینی و اخلاق الهی نداشتهاند. هیچ گاه مبنای اندیشه آنان الحادی نبوده است و همواره ادیان الهی در این سرزمین با شکوه، عزتمند و قدرتمند بر مناسبات بشری حکم راندهاند. صاحبان ادیان و اهل ایمان همیشه محترم، مغتنم، مرجع، معتمد و تکیهگاه بودهاند.
مردم ایران اگر نتوان گفت بیش از همه ملتها؛ اما در سطح اول جهان از حیث فهم دین و فلسفه دینداری و اصالت دینمداری قرار دارند. زیست مؤمنانه در جای جای شهر نشانه و نماد دارد. مردم خودخواسته و خودجوش با مظاهر دینداری و روح دینمداری پیوند برقرار میکنند و آن را شعار زندگی خود قرار میدهند.
هر ساله دههای میلیون سفر زیارتی در کشور شاهدی بر این مدعاست. انتظار، هجرت، زیارت، منشور حرکت مؤمنانه بر روی زمین است و ایرانیان از این حیث در بالاترین تراز در بین ملتها قرار دارند. آنان با همین شعار سه گانه از دوران طاغوت گذشتند و به دوران جمهوری اسلامی ایران رسیدند و با همین سهگانه محور مقاومت را توسعه دادند و انقلاب اسلامی را به اقصی نقاط جهان صادر کردند.
مردم مؤمن ایران هیچ گاه به سویههای نفس اماره خویش افتخار نمیکنند و همواره آرمان نفس مطمئنه در وجدان حقیقتجوی آنان بیدار است. مردم ایران را نمیتوان سپاه شیطان خواند؛ حزب شیطان دانست. مردم ایران همیشه حزب الله بودهاند و هستند و خواهند بود. همان حزب اللهی که وعده فتح و پیروزی و غلبه به آنان داده شده است. مردم ایران آسیبدیدگان ستم مستکبران تاریخند. مقتدر مظلومند. مستضعفانی هستند که وارثان زمین خواهند بود؛ همانگونه که آثار و نشانههای آن هماکنون نیز پدیدار شده است.
مطلقاندیشی کجفهمان و مرتجعان برای رد کلی دین در ساحت حیات ایرانیان، سعی دارد تا تمام مظاهر گناه و عصیان را در سرزمین ایران یککاسه کند و از آن این نتیجه را به دست آورد که مردمان ایرانزمین تسلیم دیو درون شدهاند و بر دین شوریدهاند و پرچم توحید را کنار زدهاند و از ایستادن پای حرف حساب حق رنجور و خسته و افسردهاند. آنان با عملیات روانی میخواهند افکار عمومی را مغلوب جنگ شناختی خود کنند تا سویههای دیگر جنگ ترکیبی امکان غلبه بر ایران و مرام و منش ایرانیان داشته باشد.
جامعه مؤمن ما در جاده منتهی به شهر ایمان پیشرو و خطشکن ملتهای دنیاست. جامعهای که راه را مییابد و یا میسازد و قدم به قدم به قله نزدیک میشود و دیگران را راهنمایی و راهبری میکند.
نمیتوان با اتهام پوشالی و زشت بیدینی به مردم ایران آنان را در برابر آرمانهایش قرار داد. نمیتوان آنان را علیه انقلاب و نظامی که خود بر پا کردهاند شوراند و نمیتواند آنها را از راهی که انتخاب کردهاند بازگرداند و مسیر حکومتهای شیطانی را به سوی این سرزمین گشود.
انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) چهار ایمان را در ایران یک کاسه کرد، اشتراک بخشید، انتشار داد و اجتماعی نمود، ارتقاء بخشید تا ساختار و سازمان پیدا کند و آن چهار ایمان عبارتند از همان که آیت الله شهید مطهری (ره)، امام خمینی را با آن توصیف کرد: ایمان به پروردگار، ایمان به راه، ایمان به هدف، ایمان به کلام...
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۱۳۴