گروه استانهای دفاعپرس_ «حدیثه صالحی»؛ این روزها عجیب بوی مادر میدهد، بوی زهرای مطهر میدهد و بوی آلالههای زهرایی که در پاییزیترین نقطه تقویم فضای استان مازندران را عطرآگین کرده؛ اگر خوب بنگری چشمانت به تماشای سروقامتانی میرسد که پس از سالها سر از خاک برآوردند و نور بخشدند به تاریکی جهان!
همانان که کاروان کاروان در مسیر شهر و آبادی آلاله میکارند در جادههایی که انتظار آمدنشان را میکشیدند چشمان مادران انتظار؛ چه آمدنی! چه شکوهی! چه عظمتی! که در واژهها نمیگنجد.
و چقدر خوب آمدند و کبوترانه به بام دلدادگی شهر نشستند؛ عزیز و محترم؛ با اقتدار و باصلابت! و نجابت از قامت رعنایشان میچکد؛ همانان که نجیبانه شهادت را در آغوش کشیدند و غریبانه آسمانی شدند.
سلام بر شما خاکیپوشان آسمانی! ای اهالی کوچههای آسمان! و ای ستارههای بینشان! دستهایم را به ضریح نگاه شما دخیل میبندم که محتاج لطف و کرم شما هستم ای از طایفه خدا و از قبیله عاشقان! عشق در سیطره دستهای شماست که خوشنامترین نام جهان بر شناسنامۀ تان میدرخشد.
و من گمنامتر از همیشه به سراغ کلماتی میروم که در خود حماسههای مردان شهر را واژه واژه ردیف میکند روی خط خاطرات خاکی؛ و عشق در تبلور نگاه عاشقانۀتان میروید و من را در مسیر رسیدن به آغاز دوباره یک گمنامی میکشد؛ خیسِ خیسِ خیس! با پرچمی مقدس زیر باران شکوهمندانه شهر میایستم و انتظار را نظاره میکنم و به تماشای دلخوشیهای مادری میروم که روی دوش مردم شهر آیات خدا را زمزمه میکند! الله اکبر.
خیالت راحت برادر من! خیالت راحت همیشه زنده و جاوید! خیال راحت ای شهیدِ ...! که قلم حماسههایت را به دستان تاریخ میسپارد تا برایت پرچمی مقدس بر قلههای جهان به اهتزاز درآید که نفسهایت هنوز از پشت خاکریزهای جنون، زندگی میبخشد.
باران میبارد و من محو تماشای لبخندهای نشسته بر گوشه لب شمایم که طراوتبخش لحظههای ناب و عرفانی است! و جان تازه میبخشد به کلماتی که با خود بوی خدا میدهد در مسیر گمنامی! و این روزها عجیب بوی شما میدهد! بوی گمنامی! بوی گمنامان! و این روزها بوی دلتنگیهای مادرانه میدهد! بوی گمنامترین قلم برای گمنامترین واژه؛ «شهید گمنام»! دعا کن گمنام بمانم؛ در تاریخ «حماسه گمنامی».
انتهای پیام/