به گزارش خبرنگار دفاعپرس از رشت، همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، محفل شهدایی با حضور تعدادی از مادران شهدای مدافع حرم و امنیت از جمله مادر بزرگوار شهید رسول خلیلی، خانواده شهید مصطفی احمدی روشن، خواهر شهید ابراهیم هادی، مادر شهید مجید قربانخانی، مادر شهید مرتضی حسینپور، مادر شهید محمد مهدی مقدم و سایر خانوادههای شهدای مدافع حرم گیلان در مهدیه رشت برگزار شد.
سخنران این مراسم، مادر شهید محمدحسین حدادیان بود؛ جوانی بامعرفتی که بهمن سال 96 در ایام شهادت حضرت زهرا (س) با دیدن آشوبها و هتک حرمتها در خیابان پاسداران تهران، خونش به جوش آمده و به محل حادثه رفت و در همان لحظات، او را ابتدا با اسلحه شکاری مجروح و سپس با همان اسلحه به سر و صورتش زدند و در آخر با خودرو از روی او رد شده و این کار را تکرار کردند تا شهادت محمدحسین اینگونه غریبانه رقم خورد.
خاطرات مادر بزرگوار شهید حدادیان حال همه را دگرگون کرد؛ مادر شهید از محبت و ارادت فرزندش نسبت به حضرت زهرا(س) سخن گفت؛ جوان 22 سالهای که انقلاب، جنگ و امام(ره) را ندیده بود اما همچون شهدا زندگی میکرد و یک جوانِ مومن انقلابی شد.
مادر شهید ادامه میدهد: شهدا عاشق و دلباخته ولایت بودند و محبت به اهلبیت(ع) را در عمل ابراز کردند؛ وقتی از زندگی شهدا سخن به میان میآید، جوانان متوجه میشوند که امروز هم میتوان طوری زندگی کرد که به مقام "عند ربهم یرزقون" رسید بههمین خاطر رهبر معظم انقلاب هم تاکید داشتند که برگزاری یادوارههای شهدا بیشتر شود و از شهدا بیشتر بگویید.
وی همچنین ابراز میکند: محمدحسین 22 ساله روبروی من مینشست و از حضرت زهرا(س) میگفت؛ بانویی که در دفاع از امام با تمام هستی و وجودش ایستاد و هزینه داد، محمد حسین معتقد بود ما هم باید با تمام وجود پای ولایت بایستیم.
مادر شهید حدادیان با یادآوری روزی که فرزندش نظر مادر را برای رفتن به سوریه پرسیده بود گفت:
زمانیکه نظرم را برای اعزام به سوریه و دفاع از حرم اهلبیت(ع) پرسیده بود، دست به سینه و با ادب روبروی من نشست؛ وقتی اینگونه با ادب با من و پدرش صحبت میکرد، ما در حقش دعا میکردیم، در دلم در حقش دعا میکردم و قربان صدقهاش میرفتم میگفتم "الهی دورت بگردم مادر، الهی عاقبت بخیر شوی".
وی با بیان اینکه محمدحسین خود را نوکر اربابش حسین(ع) میدانست و لباس نوکری ارباب را با تمام عالم عوض نمیکرد افزود: به او گفتم "مادر اگر رفتی سوریه و اتفاقی برات افتاد کجا دنبالت بگردم؟ با کی به سوریه میروی؟ گفت "با تیپ فاطمیون میروم مادر" ، گفتم خدا به همراهت، برگشت نگاهی کرد و صدایم زد.. گفتم "جانِ مادر" همیشه وقتی صدایم میزد اینگونه جوابش را میدادم؛ با همان نگاه عمیقش گفت وصیتنامهام بهوقتش به دست شما میرسد.
مادر شهید ادامه داد: مدتی بعد از سوریه برگشت؛ دورهای که محمدحسین از لحاظ روحی و معنوی در سوریه طی کرده بود او را به درجهای از یقین رسانده بود که به حقانیت انقلاب، رهبری و نظام بیشتر پی برده بود و فهمیده بود که باید شب و روز برای حفظ نظام اسلامی و تبعیت از رهبری تلاش کند؛ انگار خدا میخواست با نشان دادن آن صحنهها در سوریه، او را آماده کند تا با تمام وجود برای امامش و نظام اسلامی سربازی کند، میگفت "مادر در سوریه صحنههایی را دیدم که برای هیچ مرد باغیرتی قابل تحمل نیست و خدا نکند که ایران سوریه بشود و امنیتمان خدشهدار شود."
وی با بیان اینکه جوانانی مانند محمدحسین پرورش یافتند تا از انقلاب حفاظت کنند افزود: محمد حسین خودش را سرباز امام خامنهای میدانست و به اندازه سهم خود از انقلاب حفاظت و پاسداری کرد؛ محمدحسین روبروی من با چشمانی اشکبار از حق غصب شده امیرالمومنین علی(ع) و شهادت حضرت زهرا(س) میگفت و با تمام وجود به این عشق، محبت و ولایت امیرالمومنین افتخار میکرد و میبالید.
مادر شهید میافزاید: بعد از شهادت محمدحسین متوجه شدم که امروزِ مرا دیده بود و انگار فهمیده بود که روزی سفیر خونش خواهم شد و مقابل جوانان از محمدحسینها خواهم گفت و پیام شهدا را خواهم رساند.
وی با بیان اینکه دفاع از امامت و ولایت هزینه دارد و محبت اهلبیت(ع) بیدلیل به ما سپرده نشده است عنوان کرد: محبت به اهلبیت مانند یک سپر از ما محافظت خواهد کرد.
مادر شهید اطاعت بیچون و چرا از رهبری را خواسته محمدحسین و شهدای مدافع حرم دانست و بیان کرد: محمد حسین میگفت "هرکسی که امروز مقابل رهبری اما و اگر میآورد، اگر در مقابل امیرالمومنین علی(ع) هم میایستاد همین اما و اگرها را میآورد؛ برای سربازی امام زمان باید اطاعت بیچون و چرا از رهبری داشته باشیم."
وی با یادآوری صحنه وداع حضرت زینب(س) با امام حسین(ع) گفت: امرور به محمدحسینم میگویم تا زمانی که زنده هستم باید دست نازنینت روی قلبم باشد تا پیام مظلومیتت را محله به محله و شهر به شهر برسانم و به مردم کشورم خواهم گفت که امنیت امروز رایگان و به آسانی به دست نیامده بلکه محمد حسینها و رسولها و مصطفیها پرپر شدند تا ما در کمال امنیت به سر ببریم و محمدحسین دستش را طوری بر قلبم گذاشته که من شهر به شهر پیام شهیدم را میرسانم.
انتهای پیام/