چیزی فراتر از زن و بچه خوب از خدا خواستم!

همسر یکی از شهدای دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «یکی از دوستان همسرم وقتی بازی کردن او با بچه‌هایمان را دید، از او خواست به جبهه نرود و بالای سر بچه‌هایش بماند. اما همسرم به او گفت: «چیزی فراتر از زن و بچه خوب از خدا خواسته‌ام!»
کد خبر: ۶۵۱۰۴۵
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۳ - 13February 2024

چیزی فراتر از زن و بچه خوب از خدا خواستم!به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، همسر شهید ذبیح‌الله عامری از شهدای دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند: «زمستان بود و ذبیح از جبهه آمده بود خانه و با بچه‌ها بازی می‌کرد.

در خانه ما را زدند. حسن لهردی بود. وارد منزل شد. وقتی چشمش به صحنه‌های عاطفی بین پدر و فرزندان افتاد، رو به ذبیح کرد و گفت: «عامری جان! بهتره از این به بعد تو بمونی و به بچه‌هات برسی. تو دیگه نباید بری. من به جای تو می‌رم جبهه. این بچه‌ها پدر می‌خوان. اگه تو شهید بشی، این چهار تا بچه ... بیا و از رفتن بگذر.»

ذبیح گفت: «خدا نعمت‌هاش رو بر من تمام کرده. زن خوب، بچه‌های خوب، نعمت‌های جورواجور به من داده. یه چیزی فراتر از این‌ها ازش خواستم؛ اون هم نعمت قرار گرفتن در جوار قرب الهیه.»

او ادامه داد: «حسن‌جان! جنگ بهانست برای رسیدن به این مقصد! نگران بچه‌های من نباش. خدا شیرزنی به من داده که به خوبی می‌تونه از عهده همه

کارهاشون بر بیاد.»

سپس در حالی که لبخند به لب داشت، به حسن گفت: «ناقلا! فکر کردی می‌تونی من رو زمین‌گیر کنی و خودت شربت شهادت بخوری؟ نه حسن‌جان! شما بمون، جوونی، آرزو‌های جورواجور داری. ما به آرزو‌های دنیایی‌مون رسیدیم.»

هر دو به شهادت رسیدند.

کتاب «تا کوی نیکنامی»

منبع: فارس

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما
پربیننده ها