«معرفی کتاب»

«زمستان سرخ»

کتاب «زمستان سرخ» روایت‌ها و خاطرات مقاومت دلاوران آذربایجان در تجاوز‌های روسیه به خاک ایران به نویسندگی «عمار احمدی» توسط انتشارات «ساوالان ایگیلری» در سال ۱۳۹۵ منتشر شده است.
کد خبر: ۶۷۳۹۶۶
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۱ - 20June 2024

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از اردبیل،  کتاب «زمستان سرخ» روایت‌ها و خاطرات مقاومت دلاوران آذربایجان در تجاوز‌های روسیه به خاک ایران به نویسندگی «عمار احمدی» توسط انتشارات «ساوالان ایگیلری»» در ۱۰۰۰ نسخه با حمایت مالی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اردبیل به چاپ رسیده است.

نویسنده در پنج فصل روایت‌ها و خاطرات مقاومت دلاوران آذربایجان را در تجاوز‌های روسیه به خاک ایران بازگو کرده است. ارتش روسیه هم در دوره قاجار و هم در خلال جنگ جهانی اول و دوم وارد خاک ایران شد و، چون با مقاومت مردمی مواجه گردید با ریختن خون مردم راه را برای سربازان خود گشود. علما در اقصا نقاط بلاد اسلامی مردم را به جهاد علیه ارتش متجاوز فراخوانند و صحنه‌هایی عجیب از مقاومت و مردانگی مردم آذربایجان در مقابل ارتش خارجی به وجود آمد. اینک این کتاب تلاش دارد تا گوشه‌هایی از این حماسه‌ها را مستند به مدارک و اسناد و خاطرات شفاهی از کسانی که شاهد عینی ماجرا بودند برای خواننده نقل کند.

 

در بخشی از کتاب آمده است: 
ژنرال دلماچوف پیکی برای جوادخان فرستاده و تقاضای ملاقات حضوری در اردوگاه طاووس گولی کرده بود. جوادخان علی رغم این که دوستانش راضی نبودند و می‌گفتنداحتمال دارد آنها با این حیله تو را دستگیر کنند. اما جوادخان ملاقات حضوری را آن هم در اردوگاه دشمن پذیرفت. بهرام خان و دیگر بزرگان از قبول درخواست روس بسیار نگران بودند. جوادخان برای این که آنها را از نگرانی درآورد، گفت:من به همراه نوروزخان و امیراصلان به چادر ژنرال خواهیم رفت. شما هم تفنگچی‌ها را به همراه توپچی‌ها در بلندی‌های طاووس گولی مستقر کنید و هر وقت صدای برنو مرا شنیدید یک گلوله توپ درست وسط دریاچه بزنید. دلی مراد به همراه چند تفنگچی و پهلوانان که توپ را حمل می‌کردند برای این ماموریت انتخاب شدند. جوادخان قبل از رفتن به بهرام خان، رحیم خان و نجفقلی خان گفت:شما بعد از من امید عشایر هستید، چه من باشم و چه نباشم نباید وحدت و مقاومت را از دست بدهید. در وقت رفتن سرانداز خیلی التماس کرد که جوادخان اوراهم با خود ببرد. اما جوادخان احتیاط را از دست نداد و او را همراه خود نکرد. جوادخان، نوروزخان و امیراصلان هر سه سوار اسبشان شده و مانند سه شاهین شکاری به طرف به طرف اردوگاه دشمن حرکت کردند. هر سه وقتی نزدیک اردوگاه روس‌ها رسیدند از اسب پیاده شده و به طرف روس‌ها حرکت کردند. روس‌های مسلح خود را به جوادخان و همراهانش رسانده و آنها را تا دم در چادر فرماندهی هدایت کردند.
یکی از روس‌ها که زبان ترکی را بلد بود با احترام به جواد خان گفت:باید اسلحه هایتان را بدهید. جوادخان ناراحت شده و جواب داد:
کسی تا به حال جوادخان را بی ناموس ندیده است. من اسلحه به دوست نمیدهم چه رسد به این که اسلحه خود را به دشمن دهم؟!

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها