بخش نخست/ گفتاری از سردار شهید حسین همدانی درباره تحولات سوریه؛

راهبردی جامع در 5 حوزه ماموریتی درباره سوریه آماده کردم/ حضرت آقا فرمودند سعی کنید از دو طرف کمتر کشته شوند

"تدبیر حضرت آقا درباره مسلحین تکفیری این بود که هر دو طرف جوان هستند و مسلمان. آن‌ها فریب خورده‌اند. در واقع دشمن فرد دیگری است. در سوریه کاری کنید که از هر دو طرف کمتر کشته شود؛ چه موافقین و چه مخالفین. چه مسلحین و چه نیروهای ارتش سوریه."
کد خبر: ۶۷۸۴۲
تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۹ - 27January 2016

راهبردی جامع در 5 حوزه ماموریتی درباره سوریه آماده کردم/ حضرت آقا فرمودند سعی کنید از دو طرف کمتر کشته شوند

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سردار شهید حسین همدانی از فرماندهان نظامی ایران بود که به عنوان مستشار و به دعوت دولت سوریه در آن کشور حضور یافته بود. وی پس از گذشت سه سال و 9 ماه از آغاز ماموریتش در نهایت در تاریخ 16 مهر ماه سال جاری در حومه حلب به شهادت رسید. وی در گفتاری به بیان ماموریت خود در سوریه و وقایع مهم آن کشور پرداخته است. این گفتار در کتاب پیغام ماهیها به قلم گلعلی بابایی منتشر شده است که در ادامه میخوانید:

** سردار جعفری گفت: همدانی به سوریه میروی؟

 سیزدهم دی ماه سال 1390 بنده به کشور سوریه مامور شدم. زمانی که من به عنوان فرماندهی سپاه تهران خدمت میکردم، هنوز آثار فتنهی 88 و مشکلات ناشی از آن باقی بود. ما در حال توسعهی سپاه محمد رسول الله(ص) بودیم. نواحی را از 6 ناحیه به 22 ناحیه توسعه دادیم. در حال سر و سامان دادن به سازمان رزم گردانهای امنیتی بودیم که سردار جعفری بنده را احضار نمود. خدمتش رسیدم و بعد از ارائه گزارشی از وضعیت سپاه تهران، وی گفت: همدانی به سوریه میروی؟

خیلیها دوست داشتند به سوریه بروند. مکثی کردم و گفتم: برای چه بروم؟ با چه عنوانی بروم؟ گفت: ارتش و نظام سوریه درخواست کمک کردهاند. به عنوان فرمانده بروی و کمک کنی. سردار قاسم سلیمانی هم گفته که شما برای این کار مناسب هستید.

از آنجایی که خودم انگیزهی بالایی برای حضور در سوریه و دفاع از حرمهای عمهی سادات و حضرت رقیه داشتم، بلافاصله جواب مثبت دادم. اصلا نگفتم فکر میکنم و بعد جواب میدهم. همان جا جواب مثبت دادم. ایشان هم با سردار سلیمانی تماس گرفت و گفت که فلانی موافق است.

** زیارت حرم حضرت زینب(س) همراه با قاسم سلیمانی در اولین سفر

چند روز بعد مراسم تودیع بنده و معارفهی سردار کاظمینی به عنوان فرمانده سپاه تهران انجام شد. دو سه روز بعد هم حاج قاسم به من گفت: فردا صبح فرودگاه امام خمینی(ره) باش. بنده هم وسایل زیادی جمع نکردم و با یک ساک کوچک رفتم فرودگاه و به همراه ایشان به سمت دمشق رفتیم.

روز اول که وارد دمشق شدیم. اولین انتظارم این بود که به زیارت خانم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) بروم. همین طور هم شد و ما به زیارت رفتیم. همان شب، حاج قاسم جلسهای را ترتیب داد و طی آن قرار شد ابتدا بنده نسبت به وضعیت منطقه توجیه شوم. فردا به استان حمص رفتیم. در آنجا متوجه شدم که تروریستهای مسلح حومهی شهر را تصرف کردهاند.

** جوانی سوری فعالیت اقتصادی در امارات را تعطیل و برای دفاع به وطن برگشته بود

مرکز استان حمص به سه قسمت تقسیم شده بود. در نیمی از شهر اهل سنت ساکن بودند و نیم دیگر شهر هم شامل 2 قمست کوچکتر دست علویان و شیعیان بود. مسلحین توانسته بودند بین علویان و شیعیان شکاف ایجاد کرده و ارتباط این دو را با هم قطع کنند.

ما آنجا با یک برادر روحانی شیعه مواجه شدیم. او ما را به شهر برد و بخشهایی را که امکان آن وجود داشت را نشانمان داد.

با یک جوان مهندس علوی که در امارات کارهای ساختمانی و برج سازی میکرد نیز آشنا شدیم. میگفت: من احساس کردم کشورم در خطر است، به همین خاطر کار اقتصادی را تعطیل کردم و برای دفاع به وطنم آمدم.

2500 اسلحه به جوانان شیعه و علوی حمص دادیم

اینها نیاز به اسلحه داشتند. ما به اینان گفتیم که جوانان علوی و شیعه را سازماندهی کنید و قرار شد 500 نفر از شیعیان و 2 هزار نفر از علویها سازماندهی شوند. به همراه آنان به دمشق برگشتیم. جلسهای گذاشتیم و بعد از پایان آن تعداد 2 هزار قبضه اسلحهی کلاش به علویها و  500 قبضه هم به شیعیان دادیم. چندین قبضه تیربار هم بین آنها تقسیم شد.

اسلحهها واگذار شد و ظرف مدت 10 تا 15 روز آنها را سازماندهی کرده و آموزش دادیم. از این نیروها برای دفاع از مناطقی که تروریستهای مسلح قصد تصرف آنجا را داشتند، استفاده کردیم. پس از استقرار این نیروها، تروریستها دیگر نتوانستند به مناطق شیعه و علوی نشین تعرض کنند. حضور اینان باعث شد تا تلفات افراد غیر نظامی و ساکن منطقه، بسیار پایین بیاید. سازماندهی این ها نزدیک به یک ماه طول کشید و آنها توانستند خودشان را در آن منطقه تثبیت کنند. این اولین نقطهی امید در آشوبها بود.

** به سوریها گفتیم میخواهیم تجربه 8 سال دفاع مقدس را به شما هدیه کنیم

ساختار نظام کشور سوریه به این شکل است که برای امنیت داخلی فقط یک ارتش دارد. پلیس سوریه فقط برای امور ترافیک و راهنمایی و رانندگی است. البته 5 سازمان امنیتی هم دارد که هر کدام از آنها ماموریت مستقلی دارند. امن الدوله، امن العسگر، امن الجعوی، امن السیاسی و امن القضایی این 5 سازمان هستند. قرار شد آموزش نیروها را بر عهده بگیریم و این کار باید با اجازهی امن الدوله انجام میگرفت. قبل از آن حزب بعث اجازه نمیداد با نیروهای ارتش و بعضی از سازمانهای دیگر صحبت کنیم.

با اینکه دولت این کشور از ما خواسته بود، ولی باز هم مسئولین امنیتی سوریه به ما اجازهی دخالت در ارتش را نمیدادند و میگفتند: ما از شما فقط امکانات میخواهیم. اما ما گفتیم: نه! میخواهیم تجربهی هشت سال دفاع مقدس و تجربهی بحرانها و آشوبهایی را که در کشور داشتیم را به شما هدیه کنیم. همان دشمنی که این طراحی را برای کشور شما کرده است، دشمن ما هم بوده است. ما میدانیم آن ها دنبال چه هستند. بالاخره اجازه دادند تا ما کار آموزش نیروها را شروع کنیم.

** حضرت آقا فرمودند سعی کنید از دو طرف کمتر کشته شوند

تدبیر حضرت آقا در مبارزه با مسلحین تکفیری و مدافعان این بود که هر دو طرف جوان هستند و مسلمان. آنها فریب خوردهاند. در واقع دشمن فرد دیگری است. در سوریه کاری کنید که از هر دو طرف کمتر کشته شود؛ چه موافقین و چه مخالفین. چه مسلحین و چه نیروهای ارتش سوریه.

هنگامی که در امن الدوله اولین دورهی آموزشی را برگزار کردیم، در پایان دوره وزیر دفاع، وزیر کشور، آصف شوکت؛ شوهر خواهر بشار و رئیس شورای امنیت ملی سوریه همه آمدند و وقتی وضع آموزش و آمادگی این نیروها را دیدند، از ما درخواست کردند که بیایید به ما هم کمک کنید. تا قبل از ان اصلا اجازه نمیدادند در امور ارتش مداخله کنیم. اما از این جا بود که دیگر ما تقریبا رفتیم در بورس.

** توصیه حضرت آقا به سردار قاسم سلیمانی چه بود؟

احساس ما این بود که باید یک سند راهبردی برای سوریه بنویسیم. در زمانی که با ما مخالفت میکردند و اجازه نمیدادند. گزارشی محضر حضرت آقا دادیم و درخواست کردیم تا به ایران بازگردیم چون اینها از وجود ما درست استفاده نمیکنند. اما حضرت آقا رهنمودی به حاج قاسم دادند و فرمودند: شما نباید برگردید. سوریه مریضی است که خودش نمیدادند مریض است. باید این مریضی به دولتمردان سوری تفهیم شود. اگر دکتر نمی رود، شما ببریدش. خودش به دکتر نمیگوید مریضیاش چیست؟ شما بگویید چه مشکلی دارد. اگر حاضر نمیشود که دکتر برایش نسخه بنویسد، اگر نمیرود تا داروی نسخهی نوشته شده را بگیرد، شما بروید دارویش را بگیرید. دارو را نمیخورد؟ شما بهش بدهید و نظارت هم بکنید که داروها را بخورد تا درمان شود. حضرت آقا انگار در عمق میدان سوریه حاضر بودند. بعد از این رهنمود حضرت آقا، حدود 3 ماه طول کشید تا ما کاملا مشغول آموزش نیروهای سوری شدیم.

** راهبردی جامع در 5 حوزه ماموریتی درباره سوریه آماده کردم

بنده یک راهبرد جامع یا همان چیزی که به آن نقشهی راه می گویند، در 5 حوزه ماموریتی برای خروج سوریه از این بحران نوشتم. آن 5 حوزه عبارتند از: حوزهی نظامی، حوزهی امنیتی، حوزهی اقتصادی، حوزهی سیاسی و حوزهی فرهنگی. این نقشهی راه به ما نشان میداد اگر سالها در سوریه ماندیم، باید چه کار کنیم. میدانستیم در مقابل توطئه دشمنان امت اسلامی سوریه چه نقشهای داریم و چه اقداماتی را باید انجام دهیم. در این سند راهبردی بیش از صد و چند اقدام را برای سوریه پیش بینی کرده بودیم. وقت گرفتیم و آمدیم ایران و این نقشه را به سردار سلیمانی دادیم و در جلسهای که چندین ساعت طول کشید با ایشان در این باره صحبت کردیم. جلسهی ما از صبح تا حدود 12 ظهر به طول انجامید. ایشان بسیار دقیق این نقشهی راه را ملاحظه کردند و بخشهایی از آن را اصلاح نمودند و گفتند: من کاملا با این سند راهبردی موافقم.

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها