به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، «محرم» ماهی است که غم بزرگ اهل بیت (علیهمالسلام) در آن رخ داد و حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) بههمراه ۷۲ نفر از اصحابشان بهدستور یزید بن معاویه (لعنت الله علیه) به شهادت رسیدند.
یزید میخواست اسلام را به انحراف بکشاند، اما امام حسین (علیهالسلام) با شهادتشان جلوی این کار را گرفتند و پس از واقعه عاشورا نیز امام سجاد (علیهالسلام)، حضرت زینب (سلام الله علیها) و دیگر زنان کاروان حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) از جمله ام کلثوم، سکینه بنت الحسین (سلام الله علیهما) و فاطمه بنت الحسین (سلام الله علیهما) قیام حضرت ابا عبدالله (علیهالسلام) را تبیین کردند.
در کنار کتابها، فیلمهایی هم در این زمینه منتشر شدهاند که یکی از آنها «روز واقعه» است که به کارگردانی «شهرام اسدی» و تهیهکنندگی «مرتضی شایسته» در سال ۱۳۷۳ تولید شد.
خلاصه داستان از این قرار است: «عبدالله (با بازی علیرضا شجاعنوری) جوانی مسیحی است که تازه به اسلام روی آورده و دل در گرو عشق راحله دختر زید دارد. وی در جریان عروسی با راحله ندایی میشنود که او را به یاری فرا میخواند، عبدالله بیابان به بیابان، واحه به واحه بهسمت کربلا میتازد و هنگام عصر عاشورا به آنجا میرسد و در آن زمان «حقیقت» را بر سر نیزه میبیند…»
کتاب «قصههای روضه» حکایاتی از اصحاب و مجالس روضهخوانی بوده و به قلم «بیژن شهرامی» نوشته شده که توسط انتشارات «بهنشر» (آستان قدس رضوی) منتشر شده است.
کتاب «قصههای روضه» شامل سه بخش «خدای متعال و حضرات معصومین (علیهمالسلام)»، «عالمان دینی» و «شهدا، پیرغلامان و هنرمندان و...» است که در هر بخش به بیان عشقی که گروههای مختلف به حضرت ابا عبدالله (علیهالسلام) میورزند، میپردازد.
بخش آخر این کتاب به بیان خاطرات پیرغلامان و هنرمندان و... در رابطه با محرم و امام حسین (علیهالسلام) میپردازد. یکی از این موارد، خاطرات مربوط به فیلم سینمایی «روز واقعه» است که «علیرضا شجاعنوری» نقش شخصیت اصلی این فیلم را بازی میکند و این خاطرات را نقل میکند.
اسب باهوش
«علیرضا شجاعنوری» بازیگر نقش اول فیلم «روز واقعه» روایت میکند: میخواهند عشق جوانی نصرانی به دختری مسلمان را روایت کنند که در فیلم «روز واقعه» به یکباره جای خود را به محبت امام حسین (علیهالسلام) میدهد، اما نبودِ اسبی باهوش و چابک را که از دوربین نترسد و در صحنه خوب نقشآفرینی کند، چه کنند؟
در مقام جستوجو به همهجا سر میزنند؛ حتی به شهر «گنبد کاووس» و مسابقه سالانه اسبدوانی، اما دریغ از یک اسب!
مدتی میگذرد و باخبر میشوند در نزدیکی شیراز، کسی در اصطبلش چند رأس اسب خوب و سرحال دارد. سراغش میروند و میبینند زیادهگویی کردهاند. خسته و ناامید از اصطبل بیرون میزنند که یکدفعه با صدای شیهه غیر طبیعی اسبی که آن سوی حیاط بسته شده است، سرِ جایشان میخکوب میشوند.
صاحبخانه اول منکر وجود اسبی دیگر میشود، اما شیهه کشیدنهایش که ادامه پیدا میکند، گروه را سروقتش میبرند و میبینند همان گمشدهشان است!
صاحبخانه با شرمندگی لبخندی میزند و میگوید: «حالا که خودش میخواد بیاد، نمیتونم جلوشو بگیرم!»
همدلی
شتری که «شهرام اسدی» کارگردان فیلم سینمایی «روز واقعه» مدتها برای انتخابش وقت گذاشته، فرار کرده و گُموگور شده است؛ جوری که ساربانش هم حیران مانده است. همه معطل او هستند تا اینکه بعدازظهر بدون هیچ خجالتی سرش را پایین میاندازد و برمیگردد!
شتر مربوط به صحنهای است که راهب نصرانی از عبدالله میپرسد: «آیا در بین دختران نصرانی دختر نبود که تو به همسری برگزینی؟!»
در سکانس برکه و نخل باید طوری توفان شود که برگهای بالای نخلها هم تکان بخورد. بزرگترین هواکشهای موجود را میآورند، اما جواب نمیدهند. با آنها فقط میشود برگها را تکان داد و بلند کردن رمل و برخاستن گرد و خاک مقدور نیست.
لحظهای به استفاده از بالگرد میاندیشند، اما حواشی این روش کنترلشده نیست و سبب اختلال در کار دوربینها میشود. پس تکلیف چیست؟ «توسل» بله؛ «به خود امام حسین (علیهالسلام)»
بین حاضران یک نفر دَم میگیرد و نوحه میخواند و باقی هم همراهیاش میکنند... لحظهای نمیگذرد که هوا به شکلی ایدهآل و غیر منتظره توفانی میشود. سَرِ نخلها تکان میخورد و گرد و خاک از زمین بلند میشود و همه با حرکتِ سریع آماده میشوند، فیلمبرداری شروع میشود و یکی از حیرتانگیزترین سکانسهای فیلم ضبط میشود. این صحنه، همان صحنه برگشت یاران امام حسین (علیهالسلام) از کربلا قبل از عاشوراست، آنهایی که پشیمانند...
نوبت به فیلمبرداری سکانس آغاز و پایانی میرسد که از مهمترین صحنههای فیلم هستند. هر دو باید حال و هوای متفاوتی داشته باشند: اولی شاد و آفتابی و دومی پر از غبار و ابر و اندوه. هر دو سکانس در دو روز پشت سرهم فیلمبرداری میشوند؛ بی هیچ جلوه ویژهای. روز اول، آسمان صاف و آفتابی است و شادی در هوا موج میزند و عجیب آنکه فردایش هوا ابری میشود، با گرد و غباری خاکستری که گویی از در و دیوار میریزند؛ یک جلوه ویژه کیهانی. این خیلی عجیب است...
۱۲تا نان
۱۲ قرص نان محلی با عطر و طعمی که انگار از بهشت آمده؛ (آورندهاش) میگوید: نیت کرده اگر نذرش ادا شود، ۱۲ تا نان بپزد و بیاورد سر فیلمِ امام حسین (علیهالسلام)
نانها را میدهد، کمی آب میخورد و برمیگردد. از همان راهی که آمده، برمیگردد. میرود و میرود تا یک نقطه در خط افق میشود...
هر وقت به این خاطره فکر میکند- حتی بعد از ۱۸ سال- یاد کودکیاش میافتد.
همان افق حک شده در ذهنش، انتهای کوچه باریک خانه کودکیاش در شیراز. کوچهای که افقش همیش او را به یاد بهشت و جهنم میاندازد و عبور از آن در دوران کودکی، ترسی بزرگ آمیخته با کنجکاوی با خود دارد.
انتهای پیام/ 118