گروه استانهای دفاعپرس- «غلامرضا بنیاسدی» پیشکسوت دفاع مقدس؛ عملیات مرصاد را هرگز نباید فراموش کرد. بسنده کردن به آن در شمار دیگر عملیاتهای دفاع مقدس ما را از چند موضوع حیاتی، غافل میکند.
اولین آن اینکه چطور فردی به نام مسعود، اما با منطق و پندار و رفتارِ «نامسعود» میتواند این همه آدم را جذب خود کند. دیگر اینکه این خطِ سیاه چطور هنوز خواننده دارد. کماند، اما هستند. این کم هم خیلی زیاد است.
در جهان دادهها و دادهپردازیها، چطور آدمها راه را چنان گم میکنند که از میان این جماعت سر برآورند. جماعتی که به هیچ قاعده و قانون انسان پسندی پایبند نیست.
آن روز در سال ۱۳۶۷ آنان را در هیئتِ جنگجویان تفنگ بده دست- چنان که آیتالله هاشمی رفسنجانی گفت- در جوال کردیم و زیر ضربه بردیم. تفنگهاشان را از نفس انداختیم، اما توهم و توطئه این جماعت همچنان در حالِ بازتولید است. بر همین اساس است که گفتن از مرصاد را نباید در حصر زمان گذشته تعریف کرد.
این عملیات را باید با یک پیشینه چندین و چند ساله و البته پسینه سی و چند ساله، برای نسل نو بیان کرد تا بدانند که غفلت و فراموشی گاهی هزینههای سنگین میآفریند. دشمن از میان خود ما یارگیری میکند. آن وقت باید با تحسر ببینیم میشود خودی از دشمن هم دشمنتر شود. بدانند و در یاد داشته باشیم خیلی وقتها پنجهای که بر گلوی آدمی مینشیند غریبه نیست. بدانند در امروز و فردای وطن هم باید نگاه به دور و دشمن آن سوی مرزها داشت و هم به این سوی مرز و مرضی که بعضیها را از ملت جدا و در مقابلشان دستهبندی میکند.
نسل من، هنوز صدای نفرین شده «مریم قجر عضدانلو» را به یاد دارد که همه کینه و بغض خود را در گوشی بیسیم رها کند با فرمان: به پیش، آتش! تا به آتش بکشد ایران ما را. این را هم از شویش، مسعود رجوی به یاد داریم که توهمات خود را چنین کلمه کرد در آغاز تجاوز به وطن که؛ «بر اساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند…». این جملات، قطعاً از یک ذهن تحلیلگر و صاحب شناخت برنمیخیزد بلکه نه تعبیر که شرح خوابی است که مسعود رجوی به پشتیبانی صدام و حامیان چند ملیتی او دیده بود برای ایران. میخواستند ۴۸ ساعته به تهران برسند! راه را باز میپنداشتند و جاده را کوتاه! ۴۸ ساعت تا تهران، و دو شبانه روز تا رسیدن به قدرت!
انگار آرزوهای بلندشان زمان را کوتاه میخواست. خیلی کوتاهتر از صدام – در آغاز جنگ که یک هفتهای خود را در تهران میدید، اما یک هفته به ۸ سال رسید. اگر او تهران را دید، رجوی هم دید! آن روز شاخشان را شکستیم و بیآیندگیِ آرزوهاشان را در چشمشان فرو کردیم. امروز، اما باقیمانده این باند جانی میخواهند روزگار را بر ما تلخ کنند. یعنی کاری که با تفنگ از انجامش ناتوان بودند را با کلمه و تصویر و دادههای آلوده، به انجام رسانند. اینجاست که به هزار تاکید میگوئیم باید عملیات مرصاد را در ساحت تازه ادامه دهیم. امروز هم باید ناکامشان بگذاریم. این هم هوشیاری افزونتر از دیروز را میطلبد.
در عملیات مرصاد ما منافقان را رو در رو دیدیم و زدیم. امروز، اما نمیبینیم، اما باید مراقب باشیم نزنند. باید دقت کنیم درست بزنیم. باید به هم و همه هوشیاری بدهیم در کمین آنان نیفتند. برای این هم باید کلام راهنمای رهبر فرزانه انقلاب را به گوش هوش بگیریم که؛ «بنده کاملاً اعتقاد دارم و اطّلاع دارم که لشکر سایبری دشمن منتظر سوءاستفاده است؛ گاهی اوقات آنها از زبان رقیب سیاسی شما به شما دشنام میدهند، برای اینکه شما را عصبانی کنند؛ یا به شخصیّت مورد احترام شما، یا یک شخصیّت موجّه دینی یا سیاسی اهانت میکنند، برای اینکه شما را برافروخته کنند؛ این هم هست. به این هم بایستی توجّه داشت؛ یعنی هر چه شما در فضای مجازی میبینید، اگر برخلاف نظر شما است، همیشه باور نکنید که این را آن کسی که رقیب سیاسی یا مخالف سیاسی شما است، گذاشته؛ نه، ممکن است دشمن مشترک هر دوی شما گذاشته باشد.»
واقعا برخی کلمات بوی آلبانی میدهد. وجود و فعالیت آنان اقتضا میکند، تنگه چهار زبر را رها نکنیم..
انتهای پیام/