خداحافظی با شهید «موسی انصاری» در معبر رزم

«اصغر معصومی» قرار بود با شهید «موسی انصاری» برای شرکت در عملیات در یک تیم باشد؛ اما در تیم دیگری سازماندهی شده و در عملیات شرکت کرد. زمانی که او در معبر بالای سر همرزم خود رسید، با صحنه‌ای تلخ مواجه شد.
کد خبر: ۶۸۴۶۱۹
تاریخ انتشار: ۰۹ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۹ - 30August 2024

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، روایت‌های ایثارگری‌ها و ازخودگذشتگی‌های رزمندگان دوران دفاع مقدس گاهاً آن‌قدر غیرقابل باور است که نسل‌های بعد از جنگ، شاید سخت بتوانند آنها را باور کنند؛ اما حقیقت آن است که همین ایثارگری‌ها و ازخودگذشتگی‌های رزمندگان که به یقین، برگرفته از اعتقادات و ایمان آنها بود، موجب شد تا ما بتوانیم در عرصه یک جنگ نابرابر، هشت‌سال مقابل دشمن تا به‌دندان مسلح ایستادگی کنیم.

ازخودگذشتگی شهید «موسی انصاری» از رزمندگان گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در عملیات «کربلای یک»، یکی از جلوه‌های ایثارگری رزمندگان اسلام در دفاع مقدس است؛ ازخودگذشتگی او موجب شد تا زمانی که پیکرش را به معراج‌الشهداء آوردند، لباس‌هایش کاملا سوخته بود.

«اصغر معصومی» از همرزمان شهید «موسی انصاری» در گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) قرار بود با این شهید والامقام برای شرکت در عملیات در یک تیم باشد؛ اما در تیم دیگری سازماندهی شده و در عملیات شرکت کرد. زمانی که او در معبر بالای سر همرزم خود رسید، با صحنه‌ای مواجه شد که روایت آن را در ادامه می‌خوانید.

خداحافظی تلخ با شهید «موسی انصاری» در معبر

شهید «موسی انصاری»

«چند روزی مانده بود به عملیات کربلای یک که اعزام انفرادی گرفته و به مقر گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در قلاجه رفتم. بعد از چند روز با یه مینی‌بوس به سمت مهران رفتیم و در کنار رودخانه «کنجان چم» در شیار کوهی مستقر شدیم. یکی‌دو روز بود که آمده بودیم، حالم ناخوش شد، تا این‌که روز دوم به دستور شهید «سید محمد زینال حسینی» فرمانده گردان تخریب و توسط شهید «ناصر اربابیان» معاون ایشان تیم‌بندی شدیم و بنده در تیم شهید «موسی انصاری» که قرار بود معبر عملیات را بزند قرار گرفتم؛ اما این توفیق به خاطر مریضی و ناخوشی از من سلب شد و شهید اربابیان یکی دیگر از بچه‌ها را جایگزین من کرد لذا به شهید اربابیان اعتراض کردم اما ایشان با مهربانی گفت: «ماموریت‌های دیگری هم داریم و از شما استفاده خواهیم کرد».

شب عملیات «کربلای یک» با یک تعداد از بچه‌های تخریب‌چی، طرح عملیات و اطلاعات عملیات، مأموریت پیدا کردیم تا بعد از شکستن خط توسط رزمندگان، معبر را برای عبور لودر و بلدوزر‌ها عریض کنیم؛ لذا ساعات پایانی روز ۹ تیر سال ۱۳۶۵ عملیات با رمز «یا اباالفضل‌العباس (ع)» آغاز شد و رزمنذگان از معبری که بچه‌های تخریب‌چی در میدان مین باز کردند، عبور کرده و خط دشمن شکسته شد.

بچه‌های گردان‌ها درحال پیشروی به سمت دشمن بودند که مأموریت ما آغاز شد؛ قرار بر این بود که معبر به پهنای عبور لودر و بولدوزر‌ها از مین و موانع پاکسازی شود. وقتی به معبر رسیدیم، از دستگاه‌های مهندسی پیاده و مشغول خنثی کردن مین‌ها شدیم. منور‌های دشمن همه‌جا را مثل روز روشن کرده بود و توپخانه ما به‌شدت مواضع دشمن رو می‌کوبید و بعضی از کمین‌های دشمن که هنوز سرکوب نشده بودند نیز روی معبر آتش می‌ریختند.

هر چند متر که معبر پاکسازی می‌شد، لودر و بلدوزر‌ها هم پشت سر ما وارد معبر می‌شدند. هنوز به آخر میدان مین نرسیده بودیم که با پیکر چند شهید مواجه شدیم که در حال سوختن بودند؛ بالای سر پیکر‌های سوخته که رسیدیم، زیر نور منور چشمم به یکی از شهدا خیره شد؛ بله او همسنگرم «موسی انصاری» بود که دقایقی قبل در حال زدن معبر به شهادت رسیده بود و یادم آمد که در تقسیم‌بندی اولیه، قرار بود من با شهید انصاری هم تیم باشم. فرصت گریه و زاری کنار حاج موسی را نداشتیم؛ اما با قلبی محزون و دلی شکسته پیکر سوخته او و دیگر شهدا رو کنار معبر کشیدیم تا زیر چرخ‌ها و شنی‌ها بلدوزر صدمه نبینند و به پاکسازی میدان مین ادامه دادیم. هرچه جلو‌تر می‌رفتیم، آتش تیربار‌ها و آر.پی.جی‌های دشمن را هم روی معبر احساس می‌کردیم.

با مدد الهی دستگاه‌های مهندسی سالم به خط درگیری رسیدند و مشغول احداث خاکریز و جان‌پناه برای رزمندگان شدند. خط خیلی نابسامان بود، می‌شد فهمید فرمانده‌ای این‌جا نیست که بچه‌ها را هدایت کند؛ بعضی از راننده‌های لودر بلدوزر‌ها هم نیاز به روحیه داشتند؛ چون خدایی در فاصله چند متری با دشمن و حتی یک جا‌هایی جلو‌تر از رزمنده‌ها مشغول زدن خاکریز بودند؛ لذا روحیه دادن به راننده‌ها هم وظیفه دیگری برای ما شده بود. 

حال من خیلی بد بود، احساس کردم ۴۰ درجه تب دارم و بایستی عقب می‌رفتم و مداوا می‌شدم؛ اما نیاز بود در خط بمانم و برای راهنمایی و سازماندهی بچه‌های درگیر با دشمن کمک کنم. دوشکا‌های دشمن ول کن نبودند و بدون توقف آتش می‌ریختند. نزدیکی‌های صبح کمین‌های دشمن پاکسازی شدند و یک مقدار خط آرام شد و بچه‌های رزمنده پشت خاکریز‌ها پناه گرفتند. من هم خودم را به بهداری رساندم و آن‌جا بستری‌ام کردند و بعد هم به تهران انتقال دادند و تشخیص این بود که حسبه روده گرفتم».

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها