گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: شهید «سید مرتضی آوینی» ۲۱ شهریور سال ۱۳۲۶ در تهران متولد شده و پس از گذراندن دوران تحصیلی و اخذ مدرک دیپلم، سال ۱۳۴۵ وارد دانشکده هنرهای تجسمی دانشگاه تهران شد. همکلاسیهایش او را با نام «کامران» میشناختند؛ دانشجوی جذاب و خوشچهرهای که فلسفه و موسیقی غرب را خوب میشناخت و بهخوبی هم داستاننویسی میکرد.
«فرهاد مهراد» خواننده معروف که صاحبخانه کامران بود، سال ۱۳۵۷ اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) را به او داد. کامران با وجود این همه تفکر هنری و روشنفکری و مطالعات کتابهای نویسندگان و فیلسوفهای جهان، شاید هیچگاه گمان نمیکرد که حرفهای یک روحانی ساده ۷۵ ساله، بتواند اینگونه ذهن او را مشغول کند؛ بنابراین بارها این اعلامیهها را میخواند و نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) را میشنید؛ غافل از اینکه در مسیری گام برداشته است که از او «سید مرتضی» میسازد؛ لذا در بحبوحه نهضت انقلاب اسلامی، تمام نوشتههای خود را سوزاند و به نزدیکان خود گفت که تصمیم گرفتهام دیگر چیزی که حدیث نفس باشد را ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاورم.
او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به روستاها رفت و بهیاری محرومان شتافت؛ بنابراین وقتی متوجه شدند که وی با هنر و سینما آشنایی دارد، یک دوربین به او دادند؛ دوربینی که ۱۰ سال بعد تجربه هنریاش را با ۱۰۰ فیلم مستندی که ساخت، رقم زد. سید مرتضی که درد مردم و انقلاب اسلامی را درک کرده بود، پایتخت را رها کرده و به ترکمنصحرا، خوزستان و بلوچستان رفت و فیلمهای مستند «سیل خوزستان»، «خانندیدهها» و «بشاگرد» را از محرومیت و مشکلات مردم ساخت و جامعه را تحت تأثیر قرار داد.
سید مرتضی و گروه او، جزو اولین گروههایی بودند که با شروع جنگ تحمیلی در قصرشیرین و خرمشهر مستقر شدند و این آغاز جریان فکری مجموعه ماندگار «روایت فتح» شد؛ مجموعهای که سبک جدیدی در سینمای مستند جنگ ایجاد کرد؛ مستندهایی که تیتراژ نداشت؛ چون بر این باور بودند که این کار گروهی در راه هدفی والاست.
روایت فتح با تمهیدات فکری سادهای ساخته شد؛ دوربین روی دست بدون استفاده از پایه و میکروفون و با تأثرگذاری نریشنهایی که خودِ سید مرتضی آنها را مینوشت و با صدای دلانگیز خود، آنها را میخواند؛ متنهایی که بسیاری را به وجد آورده بود؛ لذا بیدلیل نبود که سالهای بعد از جنگ نیز تلنگر ساخت روایت فتح را رهبر معظم انقلاب اسلامی زدند.
سید مرتضی در روایت فتح ابزار جنگ و ماشین جنگ را روایت نمیکرد؛ بلکه انسان و شجاعت مؤمنانه و معنویت و شهادتطلبی رزمندگان اسلام را به تصویر میکشید؛ سبکی که سینمای جنگی ایران را متحول کرد؛ بنابراین پس از آن بود که این نگاه سید مرتضی، سایر فیلمسازان سینمای جنگ از جمله «ابراهیم حاتمیکیا» و ر«سول ملاقلیپور» را تحت تأثیر قرار داد.
پس از پایان جنگ و تأسیس مؤسسه روایت فتح، فعالیتهای هنری و مطبوعاتی سید مرتضی موجب بروز چهرهای دیگری از او شد؛ وی در این دوره به سینما، هنر، فرهنگ جهانی شدن و مبانی توسعه فکر میکرد که حاصل همه آن فکر کردنها، تحقیقها و مباحثهها، هزاران صفحه نوشتههایی بوده که از او به یادگار مانده است. سید مرتضی در کنار تألیفات مقالات تئوریک درباره ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، نوشتههای متعددی درباره حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک، تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلابی و... دارد.
سید مرتضی در آثار خود با نگاه آرمانگرایانهاش، در برابر جریانهایی که فکر میکرد که پس از دفاع مقدس از معیارهای فرهنگی انقلاب اسلامی انحراف پیدا کردهاند، میایستاد؛ تهیه مجموعه روایت فتح بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ متوقف شده بود؛ اما در یکی از جلسات، رهبر معظم انقلاب اسلامی فرموده بودند که «تولید برنامه روایت فتح چرا قطع شده است؟ الآ وقتش است، باید این برنامه ادامه پیدا کند»؛ لذا کلمه «باید» به گوش سید مرتضی رسید و او با وجود مشکلات متعدد، ساخت مستند روایت فتح را ادامه داد و مجموعه «شهری در آسمان» با موضوع محاصره، سقوط و بازپسگیری خرمشهر را ساخت.
«صادق گنجی» به سید مرتضی گفته بود که «باب شهادت دیگر بسته شده است»؛ اما او پاسخ داده بود که «نه برادر! شهادت لباس تکسایزی است که باید تن آدم به اندازه آن در بیاید؛ هروقت به سایز این لباس درآمدی، پرواز میکنی؛ مطمئن باش». مدتی بعد، صادق گنجی در پاکستان آسمانی شد و پس از آن نیز اواخر فروردین سال ۱۳۷۲ که اعضای تیم مستندسازی روایت فتح به منطقه جنگی فکه رفته بودند، هرکس پا جای پای نفر جلویی میگذاشت؛ چهار نفر جلوتر از سید مرتضی پای خود را روی مین والمری میگذاشتند؛ اما مین سهم سید مرتضی بود.
مرگ پایان زندگی نیست؛ آغاز حیاتی دیگر است
شهید سید مرتضی آوینی به آن چیزی که سالهای بهدنبالش بود، رسید؛ او در فرازی از سخنان خود گفته است: «مرگ پایان زندگی نیست؛ مرگ آغاز حیاتی دیگر است؛ حیاتی که دیگر با فنا و مرگ درآمیخته نیست؛ حیاتی بیمرگ و مطلق. زندگی این عالم در میان دو عدم معنا میگیرد؛ عالم پس از مرگ، همان عالم پیش از تولد است و انسان در میان این دو عدم فرصت زیستن دارد. زندگی دنیا با مرگ درآمیخته است، روشناییهایش با تاریکی، شادیهایش با رنج، خندههایش با گریه، پیروزیهایش با شکست، زیباییهایش با زشتی، جوانیاش با پیری و بالأخره وجودش با عدم.
حقیقت این عالم فناست و انسان را نه برای فنا؛ که برای بقا آفریدهاند؛ خُلِقتُم لِلبَقاءِ لا لِلفَناء. أسمعوا دعوة الموت آذانكم قبل أن يدعى بكم؛ دعوت مرگ را به گوش بگیرید، پیش از آنکه مرگ شما را فراخواند و همه این سخنان از سر مرگآکاهی است و راستش، لذت زندگی مرگاگاهانه را جز اولیای خدا کس نمیداند؛ این لذتی نیست که به هر کس عطا کنند. تنگ نظری است اگر به مقتضای تفکر رایج، به این سخنان پشت کنیم و بگوییم: «تا کجا از مرگ میگوییم؟ کمی هم در وصف زندگی بسرایید! دل بستن در دنیا دل بستن در فناست و مرگ بر ما سایه افکنده است.
این علی است که چنین میفرماید. همانکه راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میشناسد. سخنان او سرودههایی شاد و مفرح در وصف زندگی است. آن زندگی که با زهر فنا و مرگ در نیامیخته است. منتهی غفلتزدگان بیشتر میپسندند که با غفلت از مرگ، به سراب شادیهای آمیخته با غصه دل خوش کنند. بگذار چنین باشد؛ اما اگر اولیاء خدا در جستجوی فناء فی الله هستند، بقای حقیقی را طلب کردهاند. بودنی را که از دسترس مرگ و فنا و رنج و غصه و شکست دور باشد. به سخن علی (علیهالسلام) گوش بسپاریم: «دلهایتان را از دنیا بیرون کنید، پیش از آنکه بدنهایتان را از آن بیرون برند».
انتهای پیام/ 113