گروه فرهنگ دفاعپرس- اکبر صفرزاده: برخی از کارشناسان سینما راز ماندگاری «جان فورد» را پرکاری او میدانند چراکه در طول زندگی خود بیش از پنجاه فیلم کوتاه و بلند ساخته است. برخی دیگر از کارشناسان راز ماندگاری «جان فورد» را دریافتهای اسکارهای متعدد توسط وی میدانند، جان فورد با بردن چهار اسکار کارگردانی، در این بخش رکورددار است.
اپیزود سوم خداحافظ رفیق با نام «گل شیشه ای» به مدت ۱۸ دقیقه بدون گرفتن اسکار یا گرفتن جایزهای از جشنوارهای خاص نام بهزاد بهزاد پور را هم طراز با نام بزرگان سینما در روح و روان تماشاگر حک، و ثابت میکند که برای ماندگار شدن هیچ نیازی به ساختن دهها یا صدها فیلم یا گرفتن اسکارهای متعدد نیست؛ میتوان با ۱۸ دقیقه فیلم تا ابد ماندگار شد.
«گل شیشهای» از آن دسته فیلمهایی است که در قاب سینما نمیگنجد. «گل شیشهای» هیچ چهارچوبی را بر نمیتابد؛ بزرگترین چهارچوبها برایش تنگ و کوتاه است و از گوشه و کنار آن بیرون میزند.
«گل شیشهای» با دختری شروع میشود که هر کس «دسته گلش» را بگیرد به شهادت میرسد. قطار رزمندگان وارد ایستگاه میشود و میایستد؛ دخترک راه میافتد و به محض راه افتادن او هزاران دست برای گرفتن دسته گل دخترک – رسیدن به شهادت - از شیشه قطار بیرون میآید.
رقص دستهای رزمندگان برای رسیدن به شهادت، انسان را یاد این بیت معروف فرودسی میاندازد؛ همه سر بسر تن بکشتن دهیم، به آید که گیتى بدشمن دهیم. این سکانس تفسیر آرمانی غیرت ملی جوانان ایران است، بدون شعار، بدون ریاکاری و تزویر و بدون حرف اضافه.
دخترک «دسته گلش» را به یکی از رزمندگان میدهد، رزمندهای که دسته گل را دریافت کرده مقداری نُقل به نشانه قدردانی در دستهای کوچک دخترک میریزد. چند پلان از گریه یکی از بسیجیان ناظر در این سکانس وجود دارد که کاش نبود. موسیقی در این سکانس عالی است و کاملا همگام با ژانر که ملودرام است و خدا را شکر تا انتها به قواعد ملودرام پایبند میماند.
سکانس گلباران شدن دخترک توسط رزمندهها بسیار تاثیرگذار است. از منظر نماد شناسی، دخترک آیندهای است که رزمندگان هزار دسته گل به پایش میریزند و با تمام وجود برایش جان فدا میکنند.
این فیلم از منظر نمادشناسی بازتاب دهنده تفکرات اصیل رزمندگان در دهه شصت است؛ کسانی که در غایت آرمانی جانبازی، زندگی میکردند تا جایی که برای خنثی کردن مین روی مین میرفتند، اما قبل از وارد شدن به میدان مین پوتین هایشان را در میآوردند تا به بیت المال آسیب نرسد.
در پایان فیلم دخترک سوار قطار رزمندگان و شهداء میشود و همراه آنها میرود تا به همراه شهداء و رزمندگان درستکار و با ایمان و با شرف سرنوشت آینده این مملکت را رقم بزند.
یکی از مهمترین سکانسهای فیلم از نظر نمادشناسی ابتدای فیلم است؛ سکانسی که همه بچههای روستا به انتظار ایستادهاند تا قطار رزمندگان بیاید. آیا میشد به جای قطار رزمندگان قطار روشنفکران بیاید یا قطار ثروتمندان؟ حتما خیر.
از منظر فلسفه میتوان فیلم را تبیین کننده این جمله شهید آوینی دانست: پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.
انتهای پیام/ 121