گروه اجتماعی دفاع پرس - علی عبدی . سال 57، ایرانیان ایستاده بر دروازه های تمدن بزرگ بودند. اعلیحضرت قدر قدرت و قوی شوکت، بزرگ ارتشتاران آریامهر ، دست کدخدای سرمایه داری جهانی در دست داشت و سودای تمدن بزرگ در سر. تازه نبود این سودا. سودایی بزرگ که به برکت پولهای بادآورده نفت می خواست ایران را به ژاپن خاورمیانه مبدل سازد. توهم پولهای نفت چنان بر سرآریامهر آورده بود که در هر گفتگو با رسانه های غرب به آنان درس اخلاق و دمکراسی و پیشرفت می آموخت.
سال 57 اما، ایران شاهنشاهی رکن رکین سلطه بلوک سرمایه داری غرب به رهبری آمریکا بود در منطقه. ژاندارم منطقه می خواندند آریامهر بزرگ را. در رسانه های غربی هم چهره ای بزک کرده داشت. چهره دیکتاتورش اما توسط امپریالیسم رسانه ای سرمایه داری، چهره مصلحی را یافته بود که قرار بود مملکتی مفلوک و بدبخت را به قله های ترقی جهان بنشاند.
سال 57 ، ایران بر تارک توسعه یافتگی ومدرنیزاسیون منطقه غرب آسیا و خاورمیانه می درخشید و در کنار اسرائیل، نظم منطقه را کنترل می کرد. مصر انورسادات هم به یمن مددهای آریامهری محمدرضا و نزدیکی به اسرائیل و کمپ دیوید، سهمی در این معادله یافته بود. در این میاته اعراب را اما، یارای نگاه چپ به ایران نبود. امارات عربی و شارجه، هنوز روستایی بودند آرمیده بر کرانه های جنوبی خلیج فارس و بحرین هم به مرحمت همایونی رخت موجودیت بر تن کرده بود و بزرگترشان هم که سعودی بود، چندان خود را در برابر شاهنشاه ایران حقیر می دید که با علم به روابط گسترده، اما پنهان شاه با اسرائیل نه تنها حرفی برای گفتن نداشت که از هر فرصتی برای ابراز ارادت به شاهنشاه دریغ نداشت.
ایرانیان بر دروازه های تمدن بزرگ نشسته بودند و اقتصاد ایران آماده الحاق به جهان صنعتی و توسعه یافته. در همین ویلای «سوورتا» در سن موریتس سوئیس بود و در ایام تعطیلات کریسمس، که ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه و نخست وزیر بریتانیای کبیر!سر ادوارد ریچارد جرج هیس برای حل بحرانهای اقتصادی دولتهایشان به گدایی پول ، نزد آریامهر می شتافتند و او هم اما، از جیب ملت نجیب ایران چه حاتم بخشی ها که نمی کرد.
به یمن ژاندارمی و صیانت از منافع اقتصادی و سیاسی کدخدای غرب در منطقه و پول بی حساب ریخته شده حاصل از نفت در دامان مجتمع نظامی صنعتی یانکی ها توسط شاهنشاه آریامهر، پاسپورت ایرانی از چنان اعتباری برخوردار شده بود که شهروندان ایران میتوانستند بدون درخواست ویزا به بسیاری از کشورهای جهان از جمله بیشتر کشورهای اروپایی سفر کنند. در آن هنگام کشورهایی مانند فرانسه، آلمان غربی، بریتانیا، ایتالیا، سوئد، ژاپن، کره جنوبی و... از ایرانیان بدون ویزا پذیرایی میکردند. اگر چه پاسپورت ایرانی عزیز بود، ایرانی اما خود عزت نداشت. ایرانی که هیچ، شاه ایران خود اگرچه نزد کدخدا عزیز بود، اما عزت نداشت.
تو گویی نسبتی معکوس بود میان اعتبار پاسپورت ایرانی با عزت و شرافت خود ایرانی. ایارنی حتی در خانه خود نیز شهروند درجه سه بود. بی عزت و بی شرافت. این را قانون کاپیتولاسیون می گفت. قانونی که حتی شاه ایران را پست تر از گروهبان امریکایی می نشاند و اخذ حق توحش را به حق رسمی آمریکایی ها در ایران مبدل کرده بود.
این را ایرانیان از روی کلمه به کلمه و سطر به سطر قانون کاپیتولاسیون فهمیده بودند. عزت پاسپورت ایرانی ثمره ذلت ایرانیان بود در زیر چکمه های حق کاپیتولاسیون آمریکایی ها در ایران. عزت پاسپورت ایرانی به برکت ذلت شهروند ایرانی حاصل شده بود. ایرانیان این را خوب فهمیده بودند. ایرانیان دانسته بودند که هر آنکس که عزتش را به غرب پیشکش کند، در مقابل پاسپورتی معتبر دریافت خواهد کرد که با آن می تواند به سرزمین های غرب آسوده و راحت سفر کند، بی آنکه در خانه خویش آسودگی و عزت داشته باشد.
ایرانیان خوب دانسته بودند که عزت پاسپورت های ایرانی و نه خود ایشان، برآمده از خودکامگی آریامهری بود که تا مغز استخوانش به کدخدا وابسته بود و به برکت کودتایی آمریکایی –انگلیسی بر ایران حکومت یافته بود. خودکامه ای که اکر چه برای ایرانیان بزرگ ارتشتاران بود و برای مردم منطقه، ژاندارم، برای کدخدا اما مزدوری بیش نبود. پاسبان منطقه با پول نفت ایرانیان و سلاحهای خریداری شده از پول نفت ملت برای حفظ منافع آمریکا در شرق میانه.
بزرگ ترین ارتش خاورمیانه به علاوه 40 هزار مستشار آمریکایی ، سهم ایران بود از توسعه یافتگی و تفویض قدرت ارباب به نوکر . ابرقدرت منطقه بود ایران به یمن این ارتش. ارتشی که البته همه، با پول نفتی حاصل آمده بود که قرار بود موتور محرکه پیشرفت ایران باشد در تمام جهات و نه فقط نظامی. قدرتی نظامی که قراربود سلاح و نفرش، گوشت دم توپ تحصیل منافع لندن و واشنگتن باشد در منطقه و چماقی بر فرق تمام آزادیخواهان و رهایی بخشان ضد استعماری منطقه. یک فقره اش لشکرکشی بزرگ ارتشتاران بود به عمان برای سرکوب قیام ظفار با آن همه تلفات انسانی ارتش ایران.
دربهای روابط خارجی دروازه های تمدن بزرگ به جهان چندان گشوده بود که دولت های باختر و خاور، در گسترش روابط خویش با ایران شاهنشاهی از یکدیگر گوی سبقت می ربودند. به یمن همین روابط بود که گذرنامه های ایرانیان در بسیاری از کشورها نیازمند روادید نبود.
تهران وفرودگاه مهرآبادش، قطب هوانوردی خاورمیانه بود و فرودگاه بین المللی مهرآباد که بزرگترین فرودگاه خاورمیانه بود، حکم حلقه وصل خطوط هوایی غرب و شرق بود و دروازه های تمام کریدورهای معتبر هوایی بر رویش گشوده بود. ناوگان هوایی ایران ایر و هما در زمره پیشرفته ترین ناوگانهای جهان بود و بهترین منطقه.
برای ایرانیان، تمدن بزرگ، بیشتر بزکی مقوایی بود از تمدنی شرک آلود و وهم انگیز که در آن جایی برای توحید و موعودگرایی نبود. ایارنیان می دیدند که دروازه های تمدن بزرگ بر روی امام حسین (ع) و عاشورا بسته است. دروازه های تمدن بزرگ بر روی مهدی موعود گشوده نیست، درمقابل اما این دروازه هایی است که معرکه گردانانش کسانی اند چون آربی آوانسیان و ... . پاسبانان این دروازه های پوشالین همه ن پروردگان اربابند و از عزت و شرافت بویی نبرده اند.
قدرت ژاندارمی ایران در منطقه، نه جوشیده از رگ و پی ملت بود که در کالبد دولت جاری شده باشد. این قدرتی بود که از فراعنه یهودایی عالم و خدایگان کوه المپ قدرت غرب به شاهنشاه ایران تفویض شده بود و هم از این رو بود که نه در خدمت ایرانیان بود ونه در خدمت مردمان شرق میانه.
اگر ایرانیان محبوبیت نزد کدخدا آرزویشان بود که با آریامهر داشتند. اگر اعتبار پاسپورت ایرانی و نه خود ایرانی را طلب می کردند که با خاندان پهلوی داشتند. اگر سودای پیشرفت و توسعه غربی را در سر می پروراندند که کافی بود تا دودهه دندان روی جگر می گذاشتندتا رؤیای ژاپن خاورمیانه محقق گردد. اگر سر آن داشتند تا بهترین و عالیترین روابط را با جهان ( اروپا و آمریکا در نظر برخی) داشته باشند که همه چیز مهیا بود. اگر به دنبال بهترین و راحت ترین خطوط هوای مسافرتی بودند، آن را در چنته داشتند. اگر ابرقدرتی خاورمیانه می طلبیدند که ارتش نخست منطقه بودند. براستی اگر ایرانیان برای چنین چیزهایی انقلاب کردند که همه را یکجا پای دروازه های تمدن بزرگ رها نمی کردند و با اقتدا به سیدی از تبار صلحا، به همه اینها پشت پا نمی زدند.
ایران شاهنشاهی، ایران جشن هنر شیراز، ایران ایالت پنجاه و یکم ایالات متحده، ایران جزیره ثبات خاورمیانه، ایران آربی آوانسیان، ایران گوگوش و بهروز وثوقی،ایران شب های سعدآباد، ایران نوین رضا شاهی، ایران باستان گرایان فراماسون زده، ایران هم پیمان اسرائیل و ایران دکترین پیرامونی بن گوریون، ایران بهشت جاسوسان موساد و سیا و اینتلیجنس سرویس، ایران سفارت آمریکا در خیابان روزولت، ایران انتلکتوئل های وطنی و .... اینها همه مشخصه های ایران دروازه های تمدن بزرگ بودند. دورازه هایی که در بهمن 1357، ایرانیان، گشوده نشده آنرا بستند و در مقابل ، دروازه های دیگری را به روی گشودند.
ایران همت و باکری، ایران طیب حاج رضایی، ایران حزب الله لبنان و مقاومت اسلامی، ایران جهاد 8 ساله، ایران روح الله، ایران دشمن شیطان بزرگ، ایران قرارگاه مرکزی مبارزه با صهیونیسم جهانی، ایران حاج احمد متوسلیان، ایران قاسم سلیمانی، ایران مدافعان حرم، ایران منکوب کننده داعش ، ایران شهاب و رعد و صاعقه، ایران باشگاه اتمی جهان، ایران باشگاه فضایی، ایران رتبه 14 علمی دنیا، ایران راهپیمایی اربعین، ایران 9 دی، ایران حسین (ع) و مهدی (ع). اینها همه مشخصه های ایران پشت پا زده به دروازه های تمدن بزرگ است.
امروز اما، تو گویی پس از قریب 38 سال از انقلاب ایرانیان زیر بیرق خمینی (ره)، دیگربار ضروری است تا سطر سطر منطوق انقلاب اسلامی بازخوانی شود تا از اعوجاجاتی که این روزها گریبانگیر برخی بزرگان و سابقون شده است رهایی یابیم. هم آنان که توکل به خدا را وانهادهاند و محبت کدخدا را می جویند. راه رفته آریامهر تمدن بزرگ را با تأخیری 40 ساله، پس از این همه خون و تجربه دیگربار می خواهند تجربه کنند.