گروه سیاسی دفاعپرس: برنامهریزی مؤثر برای تغییر و توسعه جوامع مسلمان امری ضروری است که مؤسسههای غیرسیاسی و غیر دولتی این جوامع باید انجام دهند. در طول تاریخ، مؤسسههای اسلامی، سپری در مقابل جنایت دولتها بودهاند و به وسیله تأمین نیازهای مادی مردم، در انتشار آموزههای قرآن و ارزشهای معنوی در میان نسلهای جدید مسلمان تأثیر عمیقی داشتهاند.
این مؤسسهها همواره با دشمنان داخلی و خارجی روبهرو بودهاند که کوشیدهاند در طول تاریخ استعماری خود، برای تأمین اهدافشان، مؤسسههای دست نشانده خود را به جای این مؤسسهها تحمیل کنند. مؤسسههای اسلامی باید با مطالعات و تحقیقات گسترده، جوامع مسلمان و تحولات دنیای معاصر را درک کنند و غرب را به خوبی بشناسند.
آنگاه با گسترش ارتباط بین یکدیگر، شبکه جهانی مؤسسههای اسلامی غیردولتی را برای ایجاد تغییرات وسیع در جهان اسلام پدید آورند. در حالی که به نظر میرسد جنبشهای اسلامی فقط مشغول مبارزه سیاسی علیه دشمنان خارجی شدهاند، ضرورت وجود مؤسسههای غیرسیاسی اسلامی برای پیشرفت و توسعه جوامع مسلمان، امری ضروری است. در طول دو قرن اخیر، رویکردها و عملکردهای مسلمانان، براساس نیاز به پاسخگویی به تهاجمهای مختلفی بود که علیه آنان شکل گرفت.
نتیجه این امر، ساختار ذهنی دفاعی و منفعلانهای بود که توجه به برنامهریزی برای توسعه و پیشرفت جوامع مسلمان را دور از ذهن قرار داد. این موقعیت، موانعی را پدید آورد که زنجیرهای از حوادث را بر کل جهان اسلام تحمیل کرد. در واقع، در حدود سال ۱۸۰۰ اروپا به قدرت برتر در امور بینالمللی دست یافت و دیگر مردمان جهان مجبور شدند جامعه و امور اقتصادی و سیاسی خود را با غرب هماهنگ کنند تا بتوانند با تجاوز و بیرحمی تکنولوژی اروپایی که مصمم بود مردم جهان را استعمار کند، مقابله کنند.
در حقیقت، این جنگ بقا فقط زمانی میتوانست موفق شود که دستورالعملی برای تغییر مؤثر وجود داشته باشد تا حکومتهای اسلامی واقعی را در سرزمینهای مختلف اسلامی به وجود آورد و آنها را در جهانی که زیر سلطه نظامهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی غیر اسلامی قرار گرفته است، حفظ کند. برای فهم بهتر موقعیت کنونی جوامع اسلامی، باید بین جوامع و دولتها تمایزی ایجاد شود.
جوامع اسلامی، سازوکارهای وسیعی برای محافظت آشکار از شیوه زندگی اسلامی به کار گرفتهاند. این سازوکارها [در قالب موسسههای مختلف]به طور تاریخی به عنوان سپری در مقابل جنایتهای دولتها عمل کردهاند. این سیستمها، در سطوح مختلف اجتماعی و امور سیاسی و اقتصادی، به عنوان شخصیتهای حقوقی مستقل، در سراسر تاریخ مطرح بودهاند و در حال حاضر نیز تنها بارقه امید در یک محیط مستبد هستند.
قابل توجه این است که دولتها قدرت بیشتری نسبت به این مؤسسههای خصوصی دارند و بخش مهمی از منابع را در هر کشوری کنترل میکنند. در حقیقت، ساختار مؤسسههای غیردولتی که سیاستهای اسلامی را به طور سنتی تولید میکنند، همیشه در چنین وضعیتی، یعنی در محیط نامتعادل قدرت و منابع، به وجود آمده و جان سالم به در بردهاند. آنها قدرت خود را به وسیله عده زیادی از مردمیکه در حوزه تأثیر آنها وارد شده بودند، ترسیم کردند.
اینها نظامهای مؤثری هستند؛ زیرا زندگیهای فردی را دگرگون میکنند. وقتی دگرگونی ایجاد شد، این مردان و زنان به عنوان عوامل تغییر بیشتر، زنجیرهای از تأثیر را ایجاد میکنند و پیشرفتهایی را در مقیاس وسیع در جامعه رهبری میکنند. این مسئله باید آشکارا فهمیده شود که این مؤسسههای خصوصی، نه تنها برای مردم سود مادی دارند، بلکه دستورالعمل فعال برای تغییر مؤثر و مفید ارائه میدهند که رژیمهای مستبد و حامیانش از آن نگران هستند.
آگاهی روزافزون، ارزشهای معنوی و اخلاقی و چشماندازی از زندگی و مرگ در این شبکه بزرگ تشکیل شده از مؤسسهها، جهان بینی افراد را به شیوهای شکل میدهد که هیچ دولتی قادر به انجام دادن آن نیست. نسلهای بعدی مسلمانان در داخل همین مؤسسهها پرورش مییابند. اسلام، انسانیت را به وسیله تعداد زیادی از چنین مؤسسههایی که مسجد، مهمترین آنهاست، نهادینه میکند.
به دلیل اهمیت مؤسسههای غیردولتی، استعمار تلاش میکرد آنها را تباه کند و درست به همین علت، آمریکا دولتهای اسلامی را مجبور کرده بود تا این مؤسسهها را تحریم کنند؛ درحالی که این مؤسسهها، مدارس، پرورشگاهها و کانونهای خیریهای را اداره میکردند که تعداد زیادی از خانوادهها را زیر پوشش داشتند. همه مسلمانان باید این مؤسسهها را تقویت کنند. مؤسسههای جدید احتیاج دارند که برای مقابله با تجاوز غرب علیه اسلام و مسلمانان مجهز شوند.
جوامع اسلامی تنها به وسیله مؤسسههای کارآمد که دستورالعملهای مفید و مؤثری دارند، میتوانند امید داشته باشند که از این نبرد جان سالم به در برند. در حال حاضر، نه تنها نفت و دیگر منابع مادی سرزمینهای مسلمانان، بلکه رشته کامل فرهنگی، اخلاقی و زندگی معنوی ما در معرض نابودی است. بنابراین، برای مسلمانانی که این چالشها را فهمیدهاند، روشن است که این گرفتاری، آشکارا از دو واقعیت معاصر ریشه میگیرد. واقعیت اول اینکه از زمان شروع استعمارگری در قرن هجدهم، دیگر کسی به استقلال واقعی نرسید، بلکه فقط شکل و نام استعمارگر تغییر کرد.
این امر بیشتر در به اصطلاح استقلال شش جمهوری آسیایی آشکار است. آنها استقلال از اتحاد جماهیر شوروی را همراه با شور و شعف و موسیقی ملی جشن گرفتند، ولی به زودی به همان استبداد نظاممندی برگشتند که در جست وجوی آزادی از آن بودند. آنجا حتی چهرهها تغییر نکردند. در بیشتر موارد، آنهایی که عضو حزب کمونیست بودند، روز استقلال صرفا لباسهایشان را عوض کردند.
واقعیت دوم، ساده و قابل فهم است. از زمانی که موج بزرگ استعمار، سرزمینهای سنتی مسلمانان را از هم پاشید، اسلام و مسلمانان همیشه مورد تهاجم بودهاند. این حمله بیامان به این دلیل آنها را هدف قرار میدهد که نخست، اسلام را به عنوان شیوه کامل زندگی ریشه کن کند و سپس مرد و زن مسلمان را دگرگون کند تا جایی که وفاداری آنها به مذهب یا ایمانشان، به امری خصوصی تبدیل شود؛ در حالی که بقیه زندگیشان به وسیله سلطنت ارتدوکس برخاسته از تمدن سکولار غربی هدایت شود.
زمانی که این دو واقعیت فهمیده شود، مسلمانان باید در مقیاس بسیار وسیعتر، منابعشان را برای مؤسسههای غیردولتی صرف کنند که همیشه جوامعشان را محافظت کرده است. قدرت و استحکام این مؤسسهها مقیاس وسیعی از تغییر را در این جوامع ایجاد خواهد کرد و سرانجام به تأسیس جوامع اسلامی واقعی، خواستههای اجتماعی و دولتهای اسلامی میانجامد. همچنین باید دانست که امروزه این مؤسسههای غیردولتی نمیتوانند از روندهای سیاسی و اجتماعی که جهان ما را دگرگون کرده است، برکنار باشند.
در کنار فعالیتهای سنتیشان از قبیل تأمین منافع مادی افراداین مؤسسهها باید وظایف جدیدی را نیز بر عهده بگیرند. این وظایف شامل تعداد زیادی فعالیت در زمینههای گوناگون مثل تحصیلات، بهداشت و رسانههای گروهی است، به ویژه مؤسسههای جدید و جریانهای فکری باید تغییر ماهیت شدیدجهان اسلام را که در دو قرن اخیر رخ داده است، درک کنند برای مثال، فهم و درک عمومی از تأثیر استعمار بر جهان اسلام، به توجه ویژه نیاز دارد. در طول عمر استعمار، ساختار مؤسسههایی، چون آموزش و پرورش، دستگاه اداری دولت، ارتش و قوه قضاییه و ... دچار دگرگونیهای کلی شدند.
عواملی که این امکان را برای استعمارگران فراهم میکرد تا مؤسسههای ما را خراب کنند و مؤسسههای خود را به جای آن تحمیل کنند، چه بود؟ چرا آنها در حذف یا منفعل کردن مؤسسههایی که در کشورهای ما رشد کرده بودند و در این جوامع ریشههای عمیقی داشتند، موفق بودند؟ فهمیدن این فرآیند برای بقای جهان اسلام به همان اندازه اهمیت دارد که برای شکوفایی اسلام، مهم است؛ زیرا این مؤسسههای تحمیل شده که هنوز در همه جهان اسلام عمل میکنند، به صورت سازوکارها و ابزارهایی برای نفوذ و کنترل قدرت استعمار باقی ماندهاند.
آنچه مهمتر است و باید بررسی شود، تأثیر این مؤسسههای تحمیلی بر مؤسسههای موجود است. به تعبیر دیگر، در این مورد مشخص، مسلمانان باید بدانند که چگونه علم در خدمت امپراتوری درمیآید؟ تیمی از کارشناسان در یکی از کشورهای اسلامی در تحقیقی علمی به دنبال این نکته بودند که علت اصلی از پا درآمدن مؤسسههای اجتماعی، اقتصادی و علمی جهان اسلام را دریابند و اینکه چگونه مؤسسههای غربی توانستند جانشین این مؤسسههای بومی شوند و منافع مالی فوری و بردگی درازمدت غربیان را بر کشورهای اسلامی تحمیل کنند.
این حقیقت معروفی است که استعمار جهان اسلام بدون مقاومت سیاسی، نظامی و نظری در سطوح مختلف به انجام نرسیده است، ولی هم اکنون ما نه تصویری کلی از پیچیدگیهای این مقاومت داریم، نه فهم اساسی از دلیل شکست آن. فهم این قسمت از تاریخ جهان اسلام، ضعیف است. حتی در کتابهایی که در کشورهای اسلامی استفاده میشود، این مقاومت از چشمانداز استعمارگران دیده میشود.
برای مثال، در پاکستان کشوری که با هدف روشن و آشکار تأسیس یک سازمان سیاسی اسلامی شکل گرفته است قیامی حماسی که شورش یا طغیان علیه مرجع قانونی بود، در سال ۱۸۵۷ علیه انگلیس انجام شد و به جای اینکه جنگی علیه متجاوزان بیگانه و اشغالگران شناخته شود، قیامی بدبختیآور نامیده شد.
در اولین نگاه، پژوهش در مورد جزئیات مقاومت علیه استعمار در بخشهای مختلف جهان اسلام، ممکن است تنها تمرینی آکادمیک باشد. البته این مطالعات، بیش از یک کمک ساده در مورد وسعت پیروزی و شکست مقاومت علیه استعمار در آن برهه تاریخی، به فهم ما یاری میرساند. این تلاش همچنین استنباط عمومی هم زمان از فرآیندهای تاریخی را دوباره میشناساند. به علاوه، این تحقیق برای مسلمانان، قسمتی از تاریخشان را که به وسیله خاورشناسی یا استعمارگری مخدوش نشده است، روشن میکند.
به همین ترتیب، یکی از آشکارترین روابط زمان ما، فرآیند غربزدگی جوامع مسلمان در مقیاس وسیع است. جوانان مسلمان، به ویژه، در حال جذب شدن به تمدن غربی هستند که در درجه اول، به دلیل فهم ضعیف از غرب است که بر پایه ترویج و تشویق غرب از ارزشها و پیشرفتهای خلاف واقع خودش پایهگذاری شده است. این پژوهش ادعا میکند که ما تلاش سازمانی فراگیر و هماهنگی را انجام میدهیم که فهم واقعی از تمدن غربی را در جهان اسلام تبلیغ و ترویج میکند؛ زیرا اسلام و تمدن اسلامی نمیتواند ارزشهای غربی را بپذیرد، مگر اینکه مرتکب خودکشی شود.
در مقایسه با تلاش فراوان غرب برای شناخت اسلام و مسلمانان، فهم مسلمانان از غرب هنوز براساس سنت عقلانی غربی است. این مسئله، رفتار جنونآمیزی ایجاد میکند که طرز فکر مسلمانان در مقابل غرب را امری نظام نایافته، بیاساس، پیچیده و مشکل میسازد. این فهم ناقص از غرب، به دلیل شکست ناشی از به کار بردن معیار اسلامی برای ارزیابی تمدنها و جوامع است. وظیفه روشنفکران مسلمان این است که اصول عمدهای را که در قرآن و سنت ریشه دارد، توسعه دهند. از این امر برای فهم غرب در طیف وسیعی از جمله در مورد خوشبختی مادی و ارزشهای معنوی و اخلاقیاش میتوان استفاده کرد.
منبع: غرب از رویا تا واقعیت/ مریم رضایی
انتهای پیام/ 161